به گزارش اصفهان زیبا؛ در سالهای ۵۷ و ۵۹ شاهد شکلگیری غائلههای کردستان، خوزستان، آذربایجان و سیستان در کشورمان بودیم؛ از سوی دیگر، مسائل مرتبط با عزل بنیصدر در کشور اتفاق افتاد و فعالیت گروههای خاصی از منافقین، گروههای فدایی خلق و تجزیهطلبها در مناطق شکل گرفت.
در این دوران، مدیران و کارآفرینان وابسته به دربار فرار کردند و شاهد تعطیلی صنایع، ملیشدن بانکها و فروپاشی ارتش بودیم؛ در سال 59 نیز حمله صدام به ایران اتفاق افتاد.
با وجود این تفاسیر، طی این سالها رکود اقتصادی در کشور شکل گرفت. بسیاری از صنایع تعطیل شدند و فرار صاحبان سرمایه (سرمایهدارانی که وابسته به دربار بودند و به ازای هر یک ریال سرمایهگذاری پنج ریال به سیستم بانکی بدهکار بودند) اتفاق افتاد؛ بهاینترتیب طی این سالها سرمایههای زیادی از کشور خارج شد؛ علاوه بر این کمبود ارز، شکلگیری نابرابری بهخصوص در دهه ۵۰ بهواسطه مسائل مرتبط با وابستگی گسترده به نفت، مهاجرت، ازبینرفتن بخش کشاورزی تا اندازه زیادی و شکلگیری حاشیهنشینی، واردات گسترده و شکلگیری صنایع وابسته مسائلی بودند که طی این سالها در اقتصاد کشور اتفاق افتاد.
تمامی این مسائل باعث شد در زمان شروع جنگ، کشورمان علاوه بر عرصه اقتصادی در عرصههای سیاسی و نظامی نیز با شرایط بحرانی روبهرو شود؛ به همین خاطر در زمان شروع جنگ نقش مردم در اداره جنگ پررنگ شد؛ چون ارتش فروپاشیده بود و امرای ارتشیها یا فرار کرده یا محاکمه شده و تودههای ارتش روحیهشان را از دست داده بودند.
در این برهه هنوز تشکیلاتی به اسم سپاه در کشورمان شکل نگرفته بود. در این شرایط، جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین ارکان اصلی بودند که در شکلگیری نقش مردم در اداره جنگ فعال شدند.
مدیریت جنگ توسط این دو رکن اصلی در ابعاد نظامی (در خطمقدم) و ابعاد پشتیبانی (بهعنوانمثال، مجموعه عظیمی از کارگاهها مانند کارگاههای تراشکاری، قالبسازی و غیره که مهمات موردنیاز جنگ را تأمین میکردند) انجام میشد.
دو رکن اصلی مهندسی رزمی جنگ
بهاینترتیب جهاد سازندگی طی سالهای ۵۹، ۶۰ و ۶۱ خدمات بسیار ارزشمندی در روستاها انجام داد؛ درواقع تودههای مردم به مناطق محروم میرفتند و خدمات مختلفی به آحاد مردم ارائه میدادند؛ تا جایی که میتوان گفت جهاد سازندگی یکی از موفقترین الگوهای توسعه روستایی طی سالهای 59 تا 61 بود.
جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین مسئولیت مهندسی رزمی جنگ را بهعهده گرفتند و با شکلگیری این دو رکن مردمی، نقش مردم در ابعاد مرتبط با اقتصاد جنگ بیشتر شد؛ تا جایی که بسیاری از کارآفرینان مردمی در خط تولید کارگاههای کوچکشان فشنگ تولید میکردند یا بسیاری از خانمها مسئول تهیه تدارکات ازجمله تهیه لباس و غذا در ابعاد بسیار گسترده و در سطح ملی شدند.
این دو نهاد (جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین) برای ما میتوانند الهامبخش باشند و بهنوعی برای شرایط کنونی عبرتآموزی داشته باشند؛ ولی در کمال تأسف از سال ۶۸ به بعد، یعنی پس از جنگ و پس از رحلت امام و شکلگیری جریانی با عنوان کارگزاران سازندگی اقتصاد هنوز روی ریل مردمی قرار نگرفته است و آنچه مقام معظم رهبری عملا با عنوان مردمیسازی اقتصاد دنبال میکنند، هنوز شکل نگرفته است.
طی این 34 سال شکافی به لحاظ پارادایمی و دکترین مبانی نظری بین آنچه با عنوان تعدیل ساختاری اقتصاد در سال ۶۸ شکل گرفت و پایهگذار سیاستگذاریهایی همچون خصوصیسازی بود، شکل گرفت.
نگاهی به شاخصهای اقتصادی در زمان جنگ
وقتی جنگ شروع شد، بخش صنعت در اقتصاد تقریبا نیمه تعطیل بود؛ ضمن اینکه در زمان شروع جنگ همچنان وابستگی به نفت وجود داشت و این در شرایطی بود که زیرساختهای تولید و صادرات نفت از بین رفته بود. در سال 56 یعنی در آخرین سال رژیم طاغوت کشور ما حدود پنجمیلیون بشکه نفت صادر کرد؛ ولی در سالهای آخر جنگ حوالی سال ۶۵ صادرات نفت به یکمیلیون بشکه رسید.
بهعبارتدیگر، صادرات نفت یکپنجم شد و قیمت نفت هم افت کرد؛ بهگونهای که درآمدهای نفتی کشور طی سالهای جنگ کاهش محسوسی پیدا کرد. طی این مدت صادرات غیرنفتی هم به زیر یکمیلیارد دلار میرسید و بسیاری از زیرساختهای تولید غیرنفتی نیز از بین رفته بود.
علاوهبراین از سال 59 به بعد، ما با تحریمهای آمریکا و غرب هم مواجه شدیم؛ مثلا ۱۲میلیارد داراییهای ما بلوکه شد؛ ضمن اینکه در این مدت حتی برای واردات سیمخاردار هم با مشکلات تحریمی مواجه شدیم؛ به همین خاطر دولت وقت مبنای اداره اقتصاد را طی این سالها سیاستهای تثبیت اقتصادی مبتنی بر مداخله مستقیم دولت در امر تولید گذاشت تا بتواند حدنصابی از امنیت روانی و امنیت غذایی را فراهم کند.
با وجود این تفاسیر، اقداماتی مانند تأمین کوپن، تأمین حوالههای آهن و سیمان، شکلگیری تعاونیهای مصرف محلی و تعاونیهای توزیع نهادهها عملیاتی شد.
ازآنجاییکه صنایع اندکی در دهه ۴۰ و ۵۰ فعالیت داشتند که این صنایع مونتاژ و وابسته بودند، به دلایل مختلف در معرض انواع بمباران و موشکباران قرار گرفتند و تخریب شدند؛ به خاطر همین با کمبود مواد اولیه و کمبود نیروی انسانی متخصص مواجه شدیم؛ شرکت بازرگانی دولتی فعال شد و واردات انواع کالاهای موردنیاز کشور که ظرفیتهای تولیدی این دسته از کالاها در کشورمان بسیار اندک بود، صورت گرفت.
درمجموع دولت، روح حاکم بر سیاستهای اقتصادی در زمان جنگ بود. در این دوران مشکلات جدی در عرصه اقتصاد ایجاد شد. سطح رفاه مردم در بسیاری از روستاها وضعیت نامناسبی داشت؛ درواقع روستاها لولهکشی، برق، گاز، تلفن و فاضلاب نداشتند؛ از سوی دیگر، مدارس و مراکز بهداشت و درمان و زیرساختهای حملونقل مشکلات جدی داشتند و مردم رنج میبردند.
در زمان جنگ کشورمان بودجه کافی نداشت و باوجوداینکه یک کشور نفتی بودیم، خیابانهای اصفهان حتی آسفالت مناسب هم نداشت. در سال ۶۷ که سال آخر جنگ بود، حدود ۵۳درصد کسری بودجه داشتیم.
نرخ رشد اقتصادی در این سال منفی ۱۴درصد، تورم حدود ۲۹درصد و مجموعه درآمد ارزی در سال ۶۷ با توجه به کاهش قیمت نفت و کاهش صادرات نفت حدود ۷میلیارد دلار بیشتر نبود.
از سال ۶۴ عملا جنگ نفتکشها شروع و آمریکا در خلیجفارس مستقیم وارد جنگ شد. درمجموع، طبق برآوردهای سازمان برنامه و آقای دکتر دژپسند، خسارتهای واردشده بر اقتصاد کشور ما در زمان جنگ حدود ۴۴۰میلیارد دلار بود که به نرخ امروز میزان خسارت ناشی از جنگ در حوزه اقتصاد حولوحوش هزار و 100 میلیارد دلار برآورد میشود.
علاوه بر خسارات اقتصادی در زمان جنگ شاهد خسارات غیراقتصادی هم بودیم؛ تا جایی که در این زمان ۲۱۳هزار نفر به شهادت رسیدند، ۵۵۰هزار نفر جانباز شدند و ۴۳هزار نفر آزاده داشتیم و شاهد انبوهی از مهاجران جنگ و آواره در این زمان بودیم.
با وجود تمامی این مشکلات میتوان گفت که درنهایت جنگ تبدیل به گنجی از مبانی فکری، علمی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شد.
نسل اقتصاد دولتی منقرض شده است
جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین دو رکن اصلی بودند که میتوانستند مردمیکردن اقتصاد را در کشور ما رقم بزنند؛ ولی در دهه هفتاد یک خطای راهبردی باعث شد جهاد سازندگی را در وزارت جهاد کشاورزی ادغام کنند و عملا مفهومی به نام جهاد از صحنه مدیریت اقتصادی معدوم شد؛ درصورتیکه ما مسلمان و شیعهایم و مبانی ما مبتنی بر مکتب اهلبیت است.
مبانی ما هم در قرآن و هم در سیره پیامبر(ص) و امامعلی(ع) و سیره ائمه مبتنی بر مبانی جهادی است. امنیتیترین مسئله را که جنگ است، در دهه60 با کمک مردم توانستیم اداره کنیم؛ ولی متأسفانه الان نقش نهادهای دولتی پررنگ شده است. این نهادها تولید دارند و اقتصاد دولتی الان حکمفرماست. اقتصاد دولتی، اقتصادی است که نسلش بیشتر از 50 سال است منقرض شده.
مهمترین و پایهایترین و اساسیترین اصل در نحوه مدیریت اقتصاد در دوره جنگ تحمیلی این است که بپذیریم نقش مردم در اقتصاد باید پررنگ شود و بهاصطلاح مردمیکردن اقتصاد باید شکل بگیرد. شکست دولت در عرصه مداخلههای اقتصادی در دهه ۵۰ تا ۷۰ میلادی انگلستان و آمریکا اتفاق افتاد.
اقتصاد دولتی منجر میشود دغدغههایی مانند بیکاری فارغالتحصیلان، فناوری، نوآوری، بهرهوری، نابرابری و شکاف طبقاتی را داشته باشیم.
در کمال تأسف ریل اقتصاد ایران از سال ۶۸ تغییر کرد و هنوز این ریل اصلاح نشده است؛ البته در دوره دولت نهم و دهم اقدامهایی انجام شد؛ در دولت یازدهم و دوازدهم پسرفت کردیم و در دولت سیزدهم اقداماتی شروع شده است که هنوز نتایجش را در سفره مردم ندیدهایم.
اگرچه شکلگیری تحریمها از سال ۹۰، تحریمهای آمریکا و اروپا و تجربه ناموفق برجام در تجربههای 12 سال گذشته تأثیرگذار بوده است، تغییر ریل پیشروی اقتصاد از سال 68 به بعد مسئلهساز شد.
ما میتوانستیم از اداره اقتصاد در دوره دفاعمقدس عبرتهایی بگیریم و در سالهای بعد برای اداره اقتصاد بهکار ببریم؛ اما نگرفتیم؛ باوجوداین، نهتنها این کار عملیاتی نشد، چهبسا برخی از مؤلفهها که در آن زمان ارزش شده بود، به ضد ارزش تبدیل شد!