در دنیایی که مصرف، مادهگرایی و تکنیکزدگی قلب انسانها را تسخیر کرده، تنها با مباحث کلامی و سخنان حکیمانه نمیتوان آدمها را خطاب قرار داد؛ زیرا میان انسانها فاصلهای عمیق افتاده است. تنها راه برطرف ساختن این دیوار فاصله، انس و الفت قلبی است؛ بهخصوص آنکه صحبت از دوران کودکی باشد. دورانی که زبان خاص خود را دارد. اینکه بگوییم حساب کودک از حقایق عالی جداست، حتما ادعایی اشتباه است؛ اما اگر هم بگوییم که میتوانیم با همان زبان مرسوم معارف را به کودکان انتقال دهیم، سخنی غلطتر است.
کودک، کودکی میکند و زبان خاص خود را میخواهد و بیش از هر چیز اعتماد و محبت میخواهد. جاذبهای که بتوانیم او را با خود همراه کنیم. این مهم در ابتدا آسان مینماید و چه بسیار کسانی که خواستهاند برای کودکان بگویند، اما به توفیق چندانی دست نیافتهاند. اما دوران کودکی ما گواه بر آن است که مرحوم حجتالاسلام محمدحسن راستگو، الحق خوب توانست از عهده این امر خطیر برآید. از سختیها و خطرات این راه گفتیم و به یاد آن روحیهای از انقلابیون افتادیم که میپنداشتند اگر صداوسیما را در دست بگیرند یا حتی بخشی از آن را، میتوانند دین و ایمان را حفظ کرده و به مراتب بالا برسانند. البته که بعد از 42سال از پیروزی انقلاب اسلامی واقعیت جور دیگری رقم خورد؛ اما تجربهای گرانسنگ نصیب همگان شد. آدمی وقتی نمیداند، میتواند یاد بگیرد؛ اما آنکس که در جهل مرکب است هرگز به سمت اصلاح خود قدم برنمی دارد. آنکسی حجاب جهل مرکب را کنار میزند که قدم در راه بگذارد و تازه آن زمان است که با دشواری کار آشنا میشود و الا آنها که بر بالای گود نشستهاند جز حرافی کار دیگری ندارند. خلاصه راستگو دل به میدان دنیای تصویر زد و در پیشگاه تمام فرزندان ایرانزمین خود را به قضاوت گذاشت. اینکه آیا اجرای او تا چه میزان هنری یا تأثیرگذار بود، پرسشی است که پاسخ آن شاید امکانپذیر نباشد؛ اما هر چه هست او راهی گشود؛ راهی که تا پیش از او برای روحانیان ما تصورش چیزی در حد محال بود. هر چند که امروز هم پیدا میشوند که نظر مثبتی درباره چنین نوعی از اجرا ندارند. راستگو نه تنها توانست شادی و نشاط را برای مخاطبش به ارمغان بیاورد، بلکه واسطهای شد برای انتقال برخی از مفاهیم. تا همین جای کار هم برای خودش توشه فراوانی برداشته است؛ زیرا در ازای یکیک آن کودکان، برای او ثواب نوشته میشود؛ حالا شما تعداد بینندگان را خود تخمین بزنید. اما حرکت او در همینجا هم متوقف نشد. او که به کار خود شدیدا ایمان داشت همت گماشت تا روش خود را تکمیل کند و آن را به سایر طلاب هم آموزش دهد.
الحق در این راه مجاهدت کرد و به شهرهای گوناگون سفر کرد، روحانیان مستعد و علاقهمند را شناسایی و جذب نمود و آنها را به ادامه این مسیر تشویق کرد.
اکنون ما چندین روحانی ماهر داریم که هم میتوانند کسوت سنتی خود (یعنی عبا و عمامه) را حفظ کنند و هم زبان دیگری را در زمینه نمایش به کار گیرند. این چیزی بود که جامعه ما به آن نیاز داشت و البته محافظهکاری چنین ضرورتی را درک نمیکند؛ اما آنکس که بر نوآوری تأکید دارد، موانع را یکی پس از دیگری از راه خود برمیدارد و طعنه اینوآن برایش مهم نیست. درهرصورت راستگو ظرفیتی دیگر از روحانیت را آشکار کرد و به مردم گفت که دین ما آیین شادی و نشاط است. اجراهای او سابقه بیشتری نسبت به سوابق آقای قرائتی دارد و مسیری بوده که پیش از انقلاب در محافل مذهبی در حال آزمون و خطا بوده است. بماند که آقای قرائتی ماجرایش به وسیله دیگران به تکرار نیفتاد، حال آن که باقیاتصالحات عمو راستگوی ما در گوشه و کنار این کشور پابرجاست.
افزودن دیدگاه جدید