روحیات شاه و خصوصیتهای فردی او در شرایط بحرانی بسیار آسیبپذیر و سست بود. شاهد این ادعا عملکرد او در بازههای مشخص دوران حکومتش، به مواقع بروز بحرانها مسلم و مشخص است. از زمانی که او با رفتن اجباری پدرش و با سیاستهای محمدعلی فروغی بر تخت سلطنت نشست، تاج شاهی بر قامت جوانش سنگینی میکرد و در حد یک مدیر برای بهبود بحرانهای کشور در شرایط بعد از جنگ جهانی نبود.
به همین خاطر در طول دوران سلطنت او بارها سخن از فرار، انتقال قدرت و استعفا شنیده میشود که عمدتا با حمایت کشورهای خارجی و دست راستیهای دربار به حکومتش ادامه میداد. او تا حدی در توهم توطئه اطرافیانش به سر میبرد و از مسائل اینچنینی هراس داشت که برادرش علیرضا را که عدهای در دربار او را جانشین بهتری برای رضاشاه میدانستند، همیشه به حاشیه میراند و درنهایت بحث سقوط هواپیمای او برای همیشه در تاریخ پر از رمز و راز باقی ماند. همین هراس از خانواده درباره اشرف پهلوی نیز وجود داشت. شاه همواره سعی میکرد اشرف را ازهرجهت راضی نگه دارد؛ زیرا بارها شنیده بود که اشرف در ارتباط با سفارتخانههای خارجی به دنبال جانشین بهتری برای برادرش است.
شاه که با این وضعیت روبهرو بود و توان مدیریت بحرانها را نداشت، دقیقا فرصتهایش را از دل بحرانها ایجاد کرد. پسازآنکه ارتش شوروی از ایران خارج شد و چند سالی از حکومتش گذشت، با ایجاد دستهبندی در دولت و دربار همواره در تلاش برای تثبیت قدرت خود و دستنشاندگی دولتمردان بود. پس از سرکوب حزب توده در 1327شاه تصور میکرد تنها مدعی مخالف حکومتش از بین رفته و دیگر میتواند پایههای دیکتاتوری را محکم کند؛ اما وجود مصدق مشکلی سد راه او ایجاد کرد که شاهد اولین فرار و حتی خبر استعفای شاه در 1332 بودیم.
آغاز تقابل میان دکتر محمد مصدق و محمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی برای اولینبار پس از قدرتگیری مصدق و افزایش محبوبیت او که دیگر توجیهی برای ادامه حضور شاه در مسند قدرت نمیگذاشت،در 22 مرداد 1332 حکم عزل مصدق را صادر کرد. شاه که از عواقب این کار میترسید و تجربه همکاری مستقیم با انگلیس و آمریکا درزمینه پدیده گستردهای به نام کودتا را نداشت، پس از ابلاغ حکم عزل مصدق، که فرمانده گارد شاهنشاهی مسئول رساندن آن بود، به شمال کشور (کلاردشت) رفت. مصدق با مقاومت در برابر این حکم ضمن دستگیری فرمانده گارد در رسانهها اعلام کرد این حرکت یک کودتاست! شاه پس از شنیدن این خبر همراه همسر دوم خود (ثریا اسفندیاری) ایران را به مقصد بغداد ترک کرد. بر اساس برخی گزارشها، نیروی هوایی که از پرواز هواپیمای شاه اطلاع یافته بود، از مصدق که همزمان نخستوزیر و وزیر دفاع بود، خواست که اجازه بازگرداندن هواپیمای شاه یا سرنگون کردن آن را صادر کند. مصدق اما با سرنگون کردن هواپیما و مرگ شاه مخالفت کرده و بازگرداندن هواپیمای شاه بدون تیراندازی را نیز ناممکن دانسته بود. بر اساس قانون مشروطه، پیش از خروج شاه از کشور باید «شورای سلطنت» تشکیل میشد. شاه که بدون اطلاع قبلی و بیآنکه شورای سلطنت تشکیل شود از کشور فرار کرده بود، مورد طعن و تمسخر قرار گرفت.
دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق، خروج شاه بدون اطلاع قبلی را فرار دانست و این عمل شاه را استعفای او قلمداد کرد. او همچنین به نمایندگیهای ایران در خارج از کشور دستور اکید داد که شاه هیچ سمتی ندارد و یک فراری است. پس از علنی شدن خبر فرار شاه از کشور، مردم به خیابانها ریختند، مجسمههای او و پدرش رضاشاه را پایین کشیدند و علیه سلطنت شعار دادند. گروهی نیز در نقاط مختلف تهران و همچنین میدان بهارستان تظاهرات کردند و خواستار «نظام جمهوری» و پایان سلطنت شدند، کاخهای سلطنتی بسته شد و برنامه دعا به جان شاه از برنامه پادگانها کنار رفت. اعضای حزب توده نیز که در تمام این مدت در صحنه حضور داشتند نام خیابانها را تغییر دادند. این موج به اصفهان نیز رسیده بود. مردم با حضور در میدان نقشجهان مجسمه شاه را پایین کشیدند. در 27 مرداد 1332 خیابانهای تهران پس از چند روز تظاهرات صدها هزارنفری نسبتا خلوت بود؛ زیرا شب پیش از آن، «لوی هندرسون»، سفیر آمریکا که از خارج به تهران بازگشته بود، به دیدار دکتر مصدق که در منزل بود، شتافته و به او متذکر شده بود که تظاهرکنندگان اتباع آمریکا را آشکارا تهدید میکنند و اگر تظاهرات ضد شاه و ضد استعمار و سلطه ادامه یابد، دولت آمریکا ایران را «منطقه ناامن» اعلام خواهد کرد و اتباع خود را ازاینجا خارج خواهد ساخت.
بااینکه دکتر مصدق متوجه طرح نقشه بر ضد خود بود، از مردم خواست که از تظاهرات دستبردارند و به مأموران انتظامی هم دستور داد که مانع ادامه تظاهرات شوند و این همان وضعیتی بود که طراحان نقشه براندازی آرزوی آن را داشتند. اما چرخ روزگار برای دولت مصدق آنچنان که تصور میکردند، نچرخید و روز 28 مرداد 1332 ارتش ایران با همکاری آمریکا و انگلیس ضمن اجرای کودتا، آژاکس اقدام به دستگیری مصدق و هیئت دولت او کرد. شاه که دیگر مطمئن شده بود خطری او را تهدید نمیکند در 30 مرداد به ایران بازگشت و دورانی از خون و خشونت در ایران شروع شد.
روزی که شاه برای همیشه از ایران رفت
شاه پس از 1332 به علت حمایت همهجانبه آمریکا و فضای بسته سیاسی چندان به خروج از کشور فکر نمیکرد؛ اما با شدت گرفتن انقلاب بهخصوص از آغاز 1357 و شکست مقطعی نخستوزیرانش پس از هویدا که با فعالشدن بیماریاش همراه شد، راهی بهجز قبول شکست و فرار از ایران نداشت؛ هرچند شاید آن موقع نیز بر این گمان بود که آمریکا دوباره او را به ایران بازمیگرداند. عدهای بر این باورند که شاه در اواخر عمر حکومت خود بر این توهم بود که توطئهای علیه او از سوی غرب در جریان است و تا لحظه آخر نیز علت واقعی بروز انقلاب را متوجه نبود. او بهخوبی درک نکرد که نه اپوزیسیون و نه هیچ کشور خارجی او را از بین نبردند، بلکه تضادهای فرهنگیاقتصادی میان جامعه که بر اثر مهاجرت بیپشتوانه روستا به شهر از میانه دهه 40 شکل گرفته بود، حکومت او را بهمرور تضعیف و نابود کرد. پسازآنکه آخرین تلاشهای شاه برای جلوگیری از انقلاب شکست خورد، با تعیین شاپور بختیار به سمت نخستوزیری، تصمیم به فرار از ایران گرفت. او در روز سهشنبه 26 دی 1357 همراه همسر سومش (فرح پهلوی) در ساعت 13:08 ظهر وارد فرودگاه مهرآباد شد. شاپور بختیار، جوادسعید، سپهبد بدرهای و سپهبد قرهباغی به بدرقه شاه آمدند. او ضمن گریه، علت سفرش را استراحت اعلامکرد؛ دلیلی که هیچکس باورش نداشت... . شاه و فرح با هواپیمای شاهین، ایران را به مقصد قاهره ترک کردند.
روایتهای سفارت آمریکا از روزهای منتهی به 22 بهمن 57
در گزارشهای سفارت آمریکا در روز 27 دی 1357 آمده است: «تندروها و تودهایها به احساسات ضدآمریکایی دامن میزنند. یکی از مسئولان اجرای حکومتنظامی بهدلیل سرپیچی از قانون مجرم شناخته شد. سازمان رادیوتلویزیون ملی همچنان بهشدت مغشوش است. آیتالله خمینی فرمان داده تا فشارها بر رژیم ادامه پیدا کند. فعالیتهای تجاری اندکی بهبود یافته است. در اهواز و دانشگاه تهران کار به خشونت کشیده شد. اگرچه شرایط امنیتی در تهران در بعدازظهر ۱۶ ژانویه، با توجه به روحیه و جمعیت، بسیار خوب بود، ولی چندین خارجی مورد تهدید قرار گرفته و یک ماشین هم به سرقت رفت. در روز ۱۶ ژانویه در مراکز استانها جشن و شادی برقرار بود؛ ولی همهچیز به نسبت بهآرامی برگزار شد. گزارشها از اصفهان و تبریز حاکی از آن است که این دو شهر در روز ۱۷ ژانویه کاملا آرام بودند؛ ولی امروز صبح در شیراز تظاهرات عــظیــم و مــســالمــتآمیــزی برگزارشد».
در گزارش دیگر سفارت آمریکا آمده است: «سفارت همین حالا از دو منبع مختلف آگاهی یافت که در روز ۱۶ ژانویه مردم و ارتش درگیر شدهاند.این درگیری زمانی صورت گرفت که عدهای تلاش کردند مجسمه شاه را سرنگون کنند. کامیونهای ارتش از راه رسیدند و تیراندازی را آغاز کردند. خشونتها تا ۱۷ ژانویه ادامه یافت. منبع ما در شرکت ملی نفت ایران گزارش میدهد که در روز ۱۶ ژانویه ۲۰ نفر کشته شدند. دکتر میناچی از کمیته دفاع از حقوق بشر به رایزن سیاسی گفته که ارتش در دانشگاه جندیشاپور به مردم حمله کرد و خشونت به شهر کشیده شد. او هیچگونه آمار دقیقی نداشت؛ ولی گفت که «تعداد زیادی» از مردم در این دو روز کشته شدهاند. به گفته میناچی، یکی از دلایل خشونت، حضور طرفداران شاه بود که فریاد میزدند: شاه باید برگردد. خودروها میدان فردوسی را مسدود کرده بودند و مردم شعارهای ضدشاه سر میدادند. بهرغم ترافیک کاملا سنگین که در مرکز شهر تشکیلشده بود، جو حاکم شاد بود. پوستر تمامرنگی ۱۴ در ۱۹ آیتالله خمینی به قیمت ۵۰ ریال به فروش میرسید. با این اوصاف رایزن سیاسی تصمیم گرفت این بها را بپردازد تا بهنوعی امنیت خود در میان جمعیت را تضمین کند که درنهایت تصمیم درستی بود. باقی نقاط تهران آرام بود؛ ولی فضای شادی بر شهر حاکم بود. اما کنسول سیاسی شاهد تخریب یکباره رستوران در نزدیکی سفارت، توسط یک گروه از جوانان بود که فیالبداهه دست به این کار زدند. گزارشهایی از تیراندازی در ایلام و اراک به دست رسیده که این تیراندازیها بهدلیل آتشزدن عکس شاه رخ داده است. جزئیات در دست نیست.»
وقتی متحدان شاه به او پشت کردند
شاه و همراهانش در هتل ابروی که در جزیرهای میانرود نیل بنا شده است، اقامت کردند. آنها پنج روز در اسوان به سر بردند و ملاقاتکنندگان زیادی نداشتند. در این مدت یکی از اشخاصی که تلفنی تماس گرفت کنستانتین، پادشاه سابق یونان، بود؛ همچنین ژرژ فلاندرن، پزشک فرانسوی، که از پنج سال پیش سرطان شاه را معالجه میکرد، با او دیدار کرد؛ اما حتی خود شاه وسعت بیماریاش را نفهمیده بود. چند ساعت قبل از عزیمت شاه و همراهانش به آمریکا، سفیر مراکش در مصر به دیدار او رفت و دعوت ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و اینگونه مقصد دوم شاه مشخص شد. شاه به دعوت پادشاه مراکش به آن کشور رفت؛ ولی در «رباط» تشریفات رسمی از او به عمل نیامد. شاه پس از دیداری با ملک حسن، در کاخ «جنانالکبیر» اقامت کرد. شاه 67 روز در این کاخ ماند. در طول این مدت، امام خمینی بعد از 14 سال تبعید از نوفللوشاتو به تهران آمد و 10 روز بعد، انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی رسید.
در مدتزمان دوماهه اقامت شاه در مراکش، بیشتر درباریان و اطرافیان شاه که او را در خروج از ایران به مصر و ازآنجا تا مراکش همراهی کرده بودند، بهتدریج رهسپار اروپا و آمریکا شدند. تنها جمعی از خدمه بودند که شاه را هنگام ترک مراکش همراهی کردند. ملک حسن که قصد داشت روابط سیاسی خود را با نظام تازهتأسیس ایران حفظ کند، مایل نبود اقامت شاه طولانی شود. محمدرضا پهلوی در شرایطی که نتوانسته بود کشوری را بهعنوان پناهگاه بیابد، به پیشنهاد مشترک راکفلر و کیسینجر مجبور شد به باهاما در آمریکای مرکزی برود.
او با هواپیمای اختصاصی سلطان حسن، صبح روز 10 فروردین 58 فرودگاه رباط را به مقصد جزایر باهاما ترک کرد. شاه 70 روز در این جزیره به سر برد. در همین مجمعالجزایر بود که توسط پزشکان اعزامی از فرانسه، از سرطان غدد لنفاوی مطلع شد. طبق اسناد منتشرشده از آرشیو ملی بریتانیا، در زمان اقامت شاه در باهاما، انگلستان مأموری سری به باهاما اعزام کرد که به شاه پیام دهند بریتانیا آمادگی پذیرش او را ندارد. با پیروزی محافظهکاران در انتخابات پارلمانی انگلیس و پیروزی خانم تاچر که قول مساعد برای پناهندگی به شاه داده بود و شاه هم به دلیل املاکش در آنجا، بسیار تمایل به اقامت در آنجا داشت و تقاضای خودش را با مقامات انگلیسی در میان گذاشت، اما انگلستان برای پیشگیری از جنجال، مأمور خود به نام دنیس رایت را با نام مستعار ادوارد ویلسون به باهاما فرستاد. این مأمور هم نظر منفی دولت را به شاه منتقل کرد. اواسط خرداد 1358 دولت باهاما از تمدید ویزای اقامت شاه در کشورشان خودداری کرد و شاه باز هم به دوستان آمریکاییاش متوسل شد. در پی عدم موافقت با اقامت شاه در انگلیس و تمدیدنکردن ویزای باهاما، راکفلر و کیسینجر موافقت رئیسجمهور مکزیک را برای اقامت شاه در آن کشور جلب کردند. شاه و فرح و سایر همراهان روز بیستم خرداد 1358 به مکزیک رفتند. آنها از جای خود نسبت به ویلای کوچک و ناراحتی که در باهاما داشتند، راضی به نظر میرسیدند. شاه بهرغم میل باطنیاش به پاناما سفر کرد؛ البته دولتمردان آمریکایی با فرستادن نمایندگانی او را مجاب به این سفر کردند.
شاه سرانجام صبح روز 23 آذر 1358 با یک هواپیمای باری c9 نیروی هوایی آمریکا، این کشور را به مقصد پاناما ترک کرد. شاه بهوسیله یک هلیکوپتر نظامی آمریکا به جزیره کونتادورا، که محل اقامتش بود، پرواز کرد. این سفرها تا اینجا ادامه داشت که شاه آخرین مقصد خود را مصر انتخاب کرد. او بالاخره با یک هواپیمای کرایهای باری روز یکشنبه (سوم فروردین) پاناما را به مقصد مصر ترک کرد. وضع جسمی خوبی نداشت. هواپیما پس از یک توقف برای سوختگیری در جزایر ازور پرتغال بهسوی مصر راه افتاد. شاه بلافاصله با هلیکوپتر از فرودگاه به بیمارستان نظامی منتقل شد. او هشتم فروردین 1358 تحت عمل جراحی قرار گرفت. پس از مرخصی از بیمارستان در اوایل خرداد 1359 خانم کاترین گراهام، مدیر موسسه مطبوعاتی واشنگتنپست و یکی از خبرنگاران معروف آمریکایی، تقاضای مصاحبه با شاه را مطرح کردند. شاه پس از مشورت با انور سادات این پیشنهاد را قبول کرد و آخرین مصاحبه قبل از مرگش را انجام داد. او در این مصاحبه به سیاستهای دولتهای غربی، بهخصوص آمریکا و انگلیس، حمله کرده و کارتر را عامل اصلی سقوط رژیم سلطنتی در ایران معرفی کرد و گفت اگر مثل امروز فکر میکرد در به کار بردن نیروی نظامی برای سرکوبی مخالفان تردیدی به خود راه نمیداد! به قول مصاحبهگر واشنگتنپست این مصاحبه پر از آرزو، افسوس و آه بود. شاه از 28 تیر کمکم به اغما فرو رفت تا اینکه در ساعت نه صبح 5 مرداد 1359 از دنیا رفت. شاه را در مسجد رفاعی قاهره در مراسمی با حضور انورسادات و خانواده سلطنتی به خاک سپردند؛ همان مسجدی که جنازه رضاشاه بعد از فوت در آفریقای جنوبی مدتی در این مسجد به خاک سپردهشد. ملک فاروق، پادشاه اسبق مصر و برادرزن محمدرضا پهلوی نیز در همین مسجد دفن شدهاند. تقدیر آخرین شاه ایران این بود که مانند پدرش او نیز در آوارگی و غربت دنیا را ترک کند.
منابع:
ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها
سایت تاریخ ایرانی
افزودن دیدگاه جدید