پس از عبور از دوران مربیان تکراری و تاریخ گذشته در لیگ ایران، چندین فصل است که اکثر تیمها به سراغ مربیان جوان و یا تازهوارد به این عرصه میروند. مربیانی که در گذشته فوتبالیست حرفهای بودند و یا در کلاسهای مربیگری بهتازگی مدارک خود را اخذ کردهاند.
در کنار چنین مربیانی اما همچنان مربیان تکراری و تاریخمصرف گذشته نیز حضور دارند. مربیانی که فقط بهوسیله فریادهایشان و فوتبال سنتی و عادی میتوانند تیمها را در میانه جدول حفظ کنند.
با نگاهی دیگر به لیگ برتر اما با چند مورد جالب روبرو میشویم، مربیانی که هر فصل هدایت یک تیم را بر عهده میگیرند و درنهایت در اواخر همان فصل، آن تیم را در منطقه سقوط تحویل میدهند تا اسمشان را روی تیم سقوط کرده نگذارند؛ باز دوباره فصل بعد و تیمی دیگر و در ادامه نیز همین داستان تکراری به وقوع میپیوندد.
در کنار چنین مربیانی اما تعداد انگشت شمار و خاصی وجود دارند که با توجه به شکستهای متداول تیمشان اما همچنان بهواسطه حمایت فضای طرفداری و مجازی، عهدهدار هدایت تیمشان هستند، مربیانی که با واردکردن آشنایان به باشگاه و به راه انداختن جو غیر فنی و بهانه آوردن به دنبال موفقیت هستند.
اما بهراستی چرا چنین اتفاقاتی رخ میدهد؟
دلالها رمز تداوم حضور
در همه نقاط دنیا مدیر برنامهها و یا بهاصطلاح لاتین، (ایجنتها) نقش بزرگی در ثبت قراردادها و تداوم بازار پرسود فوتبال دارند، اما در هیچ کجا از دنیای فوتبال، این افراد نقش مستقیم و پررنگی در انتخاب سرمربی ندارند.
در فوتبال ایران اما تصمیم و خواستههای دلالان از مدیران نیز مهمتر است. آنها میگویند چه کسی مربی باشد و چه کسی خانهنشین شود. بازیکنان موردنظر و سفارش شده از سوی آنها را باید جذب کنید وگرنه از تیم کنار میروید!
این دلالان، بهخصوص نفوذ بیشتری بر روی مربیان درجهدو و سه فوتبال ایران دارند. مربیانی که به دلیل فقدان دانش مناسب و نیز شخصیت مربیگری، عموماً با شکست مواجه میشوند و حرفی برای گفتن ندارند، اما به کمک چنین دلالانی هرسال تیم جدیدی به دست میآورند و حضورشان ادامه خواهد داشت.
البته که حضور چنین مربیانی در فوتبال ایران و پست گرفتن آنها در باشگاهها بیارتباط به مدیریت آن تیمها نیز نیست.
قطعاً مدیری که به چنین سرمربیانی اجازه ورود به تیم را میدهد خودش نیز نفع میبرد و قطعاً منافعش را به هزاران شکل تأمینشده میبیند که میگذارد تیمش توسط چنین افرادی به تاراج برود.
با توجه به اینکه اکثر تیمهای فوتبال ایران نیز دولتی هستند و حتی همان تیمهای خصوصی نیز به شکلی سرمایه از خودشان نیست، پس دلسوزی وجود ندارد و اینکه سرمایه بیتالمال به هدر برود برای آنان زیاد اهمیتی ندارد.
فضای مجازی، قدرتی فراتصور
از دیگر نیروهایی که باعث میشود یک مربی در فوتبال ایران بر مسند قدرت بایستد؛ حمایت بیچونوچرا فضای مجازی از او است.
فضای مجازی نهتنها در ایران بلکه در تمام جهان قدرت زیادی دارد. حمایت طرفداران از یک مربی و یا یک بازیکن یا تخریب یک شخص را بسیار مشاهده میکنیم که امری مرسوم است.
در همین سال گذشته، مدارکی علیه مدیرعامل پیشین باشگاه بارسلونا کشف شد که نشان داد او مبلغ قابلتوجهی را به چند صفحه در فضای مجازی پرداخت کرده است تا از او حمایت کنند.
در لیگ ایران نیز چندین نمونه از این اتفاقات وجود دارد و مربیانی وجود دارند که بهواسطه پیجهای هواداری پشتیبانی میشوند تا بر روی صحبتها و حرکات متناقضشان سرپوش میگذارند. همچنین تمام شکستها و یا استعفاهای متداولشان را نادیده میگیرند و از او چنان بت و قدیسی را میسازند که هیچچیزی نتواند جلوی او را بگیرد یا تخریب کند.
چگونه میشود یک مربی، چندین سال پیاپی شکست بخورد و در مواقع حساس نیز استعفا بدهد، همچنین مدارک زیادی از ناپدید شدن پولها و خریدوفروشهای عجیبوغریب در دورانش به گوش برسد اما هیچ شخصی از او انتقاد نکند.
هرگاه نیز از او انتقاد شود چنان علیه شخص انتقادکننده موضع گرفته میشود که جای هیچ صحبت دیگری را باقی نمیگذارد. چنین فضای مسمومی که فقط به دنبال حاشیه و حمایت بیچونوچرا خودساخته است آیا امکان پیشرفت را برای تیم مهیا میسازد؟آیا به این شکل میتوان موفق شد؟
قطعاً در چنین فوتبالی، پیشرفت بسیار سخت است. درنهایت شاید با این روشها بتوان تداوم حضور را بر روی نیمکت حفظ کرد اما، قطعاً موفقیتی در کار نخواهد بود. با نگاهی به لیگ برتر نیز به این مورد پی میبریم؛ قطبهای اصلی رقابت یک الی دو فصل اخیر لیگ برتر و نیز آینده، آن تیمهایی هستند که درراه درست و صحیح قدم میگذارند و بهدوراز حاشیه فقط میخواهند موفق شوند. به امید روزی که فوتبال ایران از چنین افرادی پاکشده باشد و بهدرستی بهسوی پیشرفت و موفقیت قدم بگذارد.