اما خوشبختانه قطرههایی از این خاطره شیرین، اینجاوآنجا در پسکوچههای جلفای امروز چکیده و پادررکاب تاریخ میتوان سری به آنها زد.
اصفهان شد جلفایی دیگر
برای نقطه آغاز رکابزنی در محور تاریخی جلفا شاید هیچجا بهتر از میدان تاریخی این محله نباشد، میدانی که برای جلفا حکم نقشجهان را برای اصفهان دارد. هرچند از شکل و شمایل این میدان در عصر صفوی بیاطلاعایم، اما میدانیم که محله میدان بزرگ با محوریت همین میدان یکی از نقاط اصلی شهر جلفای آن زمان بوده است. اگر چشمانت را ببندی و بهزحمت ذهنت را از صداهای آزاردهنده وسایل نقلیه آزاد کنی، میتوانی غوغای کاروانهایی را بشنوی که در حال عبور از رود ارس و ورود به خاک ایران هستند. عصر، عصر شاهعباس است و جنگ، جنگ ایران و عثمانی. ارامنه مانند همیشه تاریخ در جبهه میان دو غول آسیایی گیر افتادهاند. پیش از اسلام ارمنستان قربانی جنگهای بیپایان ساسانیان و بیزانس بود و قرنها بعد قربانی نبرد خونین صفوی و عثمانی. حالا تفکر جدیدی در اصفهان بر تخت نشسته است. شاهعباس با اجرای سیاست زمین سوخته، سرزمین ارامنه را برای عثمانی تبدیل به جهنمی سوزان میکند و ساکنانش را به شهرهای مختلف ایران کوچ میدهد؛ مهاجرتی نه از سر میل و رغبت که ترک دیار انتخابی نیست و نه مهاجرتی مرگبار و خونین نظیر آنچه در دوره مغول و تیمور رخ داد. دستهای از این مهاجران هنگامیکه از جلفای قدیم در سواحل ارس و دشتهای آرارات به سواحل زایندهرود و دشت اصفهان رسیدند با این فرمان شاهعباسی روبهرو شدند: «حکم مطاع شد آنکه در این وقت بنا بر عنایت بی غایت شاهانه و شفقت بلانهایت پادشاهانه درباره ارامنه جولاه و ترفیه حال ایشان، اراضی و زمین واقعه در کنار رودخانه زایندهرود دارالسلطنه اصفهان که ایشان آنجا خانه ترتیب دادهاند و مُلک نواب همایون ماست، به انعام ایشان شفقت فرموده ارزانی داشتیم… .» بدین ترتیب بود که اصفهان برای ارامنه شد جلفایی دیگر؛ یک جلفای نو.
یک جلفای نو
ارامنه به یادبود وطن عزیزشان، وطن جدیدشان را جلفای نو نامیدند و در آن خانهها و کلیساهایشان را بنا کردند. دیری نگذشت که جلفای نو، شهرکی بزرگ در همسایگی اصفهان شد، شهری که آراکل، مورخ ارمنی، درباره آن میگوید: «اینان چنان خانههای مجللی ساختند و نقشونگاری با طلا و لاجورد بر آنها انداختند که چشم هر بیننده را خیره میکرد و هم کلیساهایی برآوردند معجزهمانند درخور شوکت و جلال، با محرابهای آسمانگونه و گنبدهای رفیع، مزین به گلهای رنگارنگ زرین و لاجوردی با شمایل حضرت عیسی و قدیسان… .» این شهر تازهساز از شرق به خیابان توحید و محله سیچان، از غرب به محدوده پل مارنان، از شمال به زایندهرود و از جنوب به محدوده خیابان خاقانی امروزی منتهی میشد. این شهر یک گذرگاه محوری و مهم هم داشت که آن را خواجه نازار (نظر) که ریشسفید جلفا بود و به همراه برادرش، خواجه صفر، رابط دولت صفوی با ارامنه بود، بنا کرد؛ گذرگاهی تاریخی که امروزه به نام خیابان نظر میشناسیم. یان اسمیت، سفیر هلند در ایران، یک وعده شام در جلفا مهمان «خواجه نظر» بود: «…رئیس ارامنه جلفا به نام خواجه نظر از ما برای صرف شام دعوت کرد. این شخص که در ضمن معتمد مسیحیان اصفهان و عهدهدار تمام امور قضایی آنها نیز است، مقام خاصی در نزد شاه سابق داشت؛ زیرا در اوایل سلطنت شاهعباس و به هنگامیکه او برای قلعوقمع دشمنانش به پول احتیاج داشت، خواجه نظر با پرداخت 200هزار فلوران کمک مالی باعث شد شاه بتواند با تجهیز قشون از توسعه عملیات دشمنانش جلوگیری کرده… و شاه نیز این محبت او را بعدها کاملا جبران کرد.» در اطراف این گذرگاه محلههای مختلفی توسعه یافت، محلههایی نظیر میدان بزرگ، میدان کوچک (بین خاقانی و نظر غربی)، چهارسوق، «هاکوپجان» (محله حصیربافها) و «قاراکل» که در محدوده محله قینان و مارنان بود. دو دروازه شرقی و غربی جلفا هم در دو انتهای گذرگاه خواجه نظر واقع بود که به نام دو خاندان مشهور ارمنی شناخته میشد. دروازه شرقی را «یمانیان» و دروازه غربی را «سرفرازیان» مینامیدند. «سرفراز» نام یکی از بازرگانان مشهور جلفا و از خانواده مشهوری به همین نام بود. او در دوران شاه سلیمان صفوی، پل مارنان را در محله ماربانان ساخت و بدین ترتیب راه ارتباطی جلفا را به سواحل شمالی زایندهرود باز کرد.
دو گنبد، یک داستان
قبل از اینکه رکابزنی خود را در گذرهای تاریخی جلفا آغاز کنیم، میدان جلفا و چشماندازهای قشنگش داستانهای زیبایی برای شنیدن دارد. از ضلع غربی میدان اگر به سمت شرق نگاه کنیم، دو گنبد از دو کلیسای صفوی دیده میشود. گنبد جنوبی مربوط به کلیسای مریممقدس و گنبد شمالی، کلیسای میدان یا کلیسای بتلهم است. اما این دو کلیسا که از اجزای مهم تشکیلدهنده میدان هستند، در فاصلهای به این کمی از یکدیگر روایتهای تاریخی جالبی دارند. «هاروتون درهوهانیان» در کتاب «تاریخ جلفای نوی اصفهان» نوشته است: «طبق روایات سالخوردگان این کلیسا (بتلهم) از روی حسادت بنا شده است. میگویند بانی کلیسای حضرتمریم(س) (خواجه آودیک) به خادم خود دستور داده بود روز هفته بزرگ خواجه پطرس را به کلیسا راه ندهد تا حسادتش تحریک شود و خود کلیسایی بسازد. اما بنا بر اقوال دیگر، روز شنبه هفته بزرگ چنان ازدحامی در کلیسای حضرتمریم(س) میشود که چون خواجه پطرس میآید جایی برای نشستن نمییابد یا نمیتواند وارد کلیسا شود، به همین جهت این کلیسای بزرگ و پرعظمت را در نزدیکی همان کلیسای حضرتمریم(س) بنا میکند.» داستان قشنگی است که شاید ریشههایی در واقعیت هم دارد؛ اما آنچه مسلم است این که، کلیسای بتلهم و خود میدان جلفا ظاهرا با پول خاندان ولیجانیان و بازرگان سرشناس آن یعنی خواجه پطرس بناشده است. مزار این بازرگان سرشناس هم در مقبرهای شخصی در ضلع غربی کلیسای بتلهم قرار دارد.
از کلیسا تا کلیسا
از میدانی که طبق آمارگیری سال 1851 میلادی 54 خانه، 191 مرد و 200 زن و جمعا 391 نفر جمعیت داشته، رکابزنان به سمت کلیسای جامع ارامنه میرویم؛ کلیسا وانک و میدانگاهی روبهرویش که با مجسمهای از یک شخص ویژه مزین شده است؛ یعنی خاچاطور کِساراتسی. کسی که اولین ماشین چاپ تاریخ ایران و خاورمیانه را در اتاقهای همین کلیسا در دوره شاهعباس دوم با الگو گرفتن از ماشین چاپ گوتنبرگ بازتولید کرد: «یک سال و پنج ماه است که روز و شب بدون وقفه با کل اعضای مدرسه علمیه به کار مشغولیم؛ برای اینکه نه از جایی دیدهایم و نه استادی داشتهایم.» البته همه متولیان این کلیسا و دِیر ارامنه مانند اسقف گساراتسی علاقهمند به فرهنگ و ادب نبودهاند. این روایت یوزوکچیان که در دوره فتحعلیشاه از کلیسای وانک دیدن کرده ،واقعا تأملبرانگیز است: «… خلیفه مگردیچ در زمان پیشوایی مذهبی خود میبیند که کتابهای خطی زیادی در یک گوشه دِیر انبارشده و بیفایده و بیمصرف مانده و حتی جایی نیست که این مقدار کتاب را در خود جای دهد. برای اینکه یک کار عاقلانه انجام داده باشد، ترقهسازان را صدا زده، کتابها را هر من دو شاهی قیمت گذاشته و وزن کرده همه را به فروش میرساند.» این کلیسا در زمان شاهعباس اول یک دیر معمولی به نام آمنا پرکیج بود که در دوره شاهعباس دوم این گنبدخانه باشکوه به آن اضافه شد. ساختهشدن کلیسای جامع ارامنه در پی تهدیدی بود که آنها از ناحیه شاهعباس اول احساس کردند؛ هنگامیکه او تصمیم گرفت برای جلبنظر کلیسای واتیکان بهمنظور کمک نظامی در جنگ با عثمانی، کلیسای جامعی برای ارامنه ایران بسازد و آن را زیر نظر واتیکان قرار دهد. برای این کار حتی تکههایی از سنگهای مقدسترین کلیسای ارامنه، یعنی اچمیادزین، را هم به اصفهان آورد؛ اما این قضیه ازنظر مذهبی برای ارامنه بههیچوجه قابلپذیرش نبود و بزرگان جلفا از شاهعباس لغو این دستور را تمنا کردند. در دورههای بعدی هم که شاهان صفوی از کمک نظامی اروپا و واتیکان در جنگ با عثمانی ناامید شدند، کلا این پروژه به فراموشی گرایید؛ آنگاه ارامنه تصمیم گرفتند کلیسای جامع خودشان را که همین وانک نازنین است، بسازند. کلیسای وانک عصاره و چکیده جلفا و تاریخ مجسم ارامنه ایران و خاورمیانه است و بازدید از آن خودش حدیث مفصلی دارد؛ بنابراین پادررکاب، کوچه کلیسای وانک را به سمت خیابان حکیمنظامی ترک میکنیم.
از کوچه به کوچه تا گذر سنگتراشها
خیابان حکیمنظامی دقیقا قلب محلههای قدیمی جلفا را از هم شکافته و راهش را تا دامنههای کوه صفه باز کرده است. قبل از خیابان نظر در محله میدان کوچک قدیم، کلیسای گئورگ مقدس هست که امروزه در کنار خیابان حکیمنظامی دیده میشود. سنگهای مقدسی که شاهعباس از اچمیادزین آورد، هنوز در رواقهای این کلیسا مورداحترام ارامنه است. این سوتر خانه مارتا پیترز تبدیل به دانشگاه هنر اصفهان شده است. شکل قرارگیری این خانه و زاویهای که با خیابان دارد، راهنمای تجسم شکل اصلی این محله است. رکابزنان عرض خیابان را طی کرده و وارد خیابان خاقانی میشویم، خیابانی با انبوهی از مغازههای برند پوشاک و کافه و البته بافت مسکونی با قدمت نسبتا زیاد. اما همین اول خیابان دو کوچه هست که تاریخ فراموششده این محله را فریاد میزند. سمت راست، کوچهای با نام میدان کوچک، نام یکی از محلههای تاریخی جلفا را هنوز هم یادآوری میکند. بهتازگی هم یکی از خانههای قدیمی این کوچه به کافه و اقامتگاه تبدیل شده است.از این کوچه که بگذریم، آنسوی خیابان کوچه «لت استرا» بهترین مسیر برای رفتن به سمت گذر سنگتراشهاست. اولین چیزی که رکابزنان در این کوچه به چشم میآید، ساباط قدیمی کوچه است که در کنار خانه تاریخی بزرگی نشسته و چشمبهراه عابران است. در کنار کوچه یکی از شعبات مادیهای قدیمی جلفا (شایج و نایج) به چشم میخورد که البته خشکیده و فقط جسدش وجود دارد. در اولین خم کوچه، یک کافه جای دنجی برای خودش دستوپا کرده است؛ بعدازآن لت استرا راهش را گذر سنگتراشها ادامه میدهد.
مهاجرت دوم
از لت استرا به گذر خواجه عابد میرسیم و ازآنجا رکابزنان در امتداد مادی جلفا به سنگتراشها وارد میشویم. اینجا دقیقا همانجایی است که تاریخ جلفا دوباره ورق میخورد. پیش از اینکه مهاجرت بزرگ ارامنه در اواسط دوره شاهعباس اول رخ دهد، جمعیتهایی از ارامنه با انتخاب خود به اصفهان میآمدند و در محلههای داخل شهر ساکن میشدند، محلههایی نظیر شمسآباد، عباسآباد، شیخ یوسف و پاقلعه. حدود شش کلیسا در این محلهها ساخته بودند و سالها با مردم مسلمان شهر همزیستی مسالمتآمیزی داشتند؛ تا اینکه در دوره شاهعباس دوم با سختگیریهایی که صورت گرفت، این گروه از ارامنه مجبور به ترک اصفهان و عزیمت به جلفا شدند. محلههایی در جنوب جلفا برای اسکان آنها تدارک دیده شد و پس از اسکان به نام محلهای که آنها در شهر اصفهان ساکن بوده یا شغلی که پیشازاین به آن مشغول بودند، نامگذاری شد؛ مثلا محله تبریزیها، ایروانیها و کوی سنگتراشها. گذر سنگتراشها در کنار خیابان نظر یکی از قدیمیترین گذرهاست.
یک خانه، یک مدرسه، یک کلیسا
کوچه لت استرا در انتهای خودش به گذر خواجه عابد در حاشیه مادی جلفا میرسد. در اینجا چند بنای جالبتوجه در کنار هم یک بسته گردشگری بسیار جذاب صورتبندی کردهاند: کاخ سفید و مدرسه فرانسویها و کمی جلوتر، کلیسای نیکوغایوس. کاخ سفید (یا آنطور که مریم قاسمی سیچانی در مجله نما نوشته، «خانه مایلست») با آن معماری برونگرای اروپاییاش که در انتهای دوره قاجار ساختهشده بهخوبی نشانگر تغییرات اجتماعی عمیقی است که در آستانه مشروطه جامعه ایران و حتی ارامنه جلفا را نیز درگیر خود کرده بود. این خانه که متعلق به یکی از تاجران سرشناس دوره قاجار است دارای ویژگیهای منحصربهفردی مثل کانالهای انتقال هوا با دریچههای چوبی است که دقیقا شبیه کانال کولرهای امروزی عمل میکرده. یکی دیگر از ویژگیهای جالب خانه، داشتن تراس ورودی روی مادی شایج است که نشاندهنده اهمیت بیشتر نمای بیرونی به درونی است. این برونگرایی در معماری یکی از شاخصههای اصلی معماری آن دوران بود. روبهروی خانه ست، مدرسه فرانسویها تاریخچه دیرپای آموزشوپرورش در جلفا را یادآوری میکند. از 1878 میلادی که نطفه این مدرسه در جلفا بسته شد تا 1907 که مدرسه تقریبا به شکل امروزیاش شکل گرفت، ریشههای اولین موجهای آموزش به سبک مدرن برای دختران و پسران در همین جلفا پا گرفت. و اما کلیسای نیکوغایوس که متأسفانه قابلبازدید نیست، در کنار نهر شایج یک منظر گردشگرانه فوقالعاده را ترتیب داده که با تغییر کاربری خانه ست و مدرسه فرانسویها به اقامتگاه و کافه و هتل، بهراحتی یک گذر فرهنگی و توریستی جدید به محله جلفا اضافه خواهد شد.
سنگتراشها، تاجران، هنرمندان
دنبال مادی که رکاب میزنیم تا به ســنــگتــراشهـــا بـــرسیــم، کلیــســـای نیکوغایوس پشت درهای بسته دیدنی است. وارد سنگتراشها که میشویم درهای بسته کلیسای کاتولیکها و کلیسای ارامنه ناامیدمان میکند. درهایشان بسته است؛ اما چشماندازهای قشنگی از جلفای صفوی پیش روی ما قرار میدهند و گذر سنگتراشها را هویت میبخشند. یکی دیگر از عوامل هویتبخش جلفای امروز، خانههای تاریخی پرتعداد آن است، خانههایی که تعداد زیادی از آنها در همین گذر سنگتراشها دیده میشود: خانه میناس، خانه کشیش، خانه موسیو آراکل و چند خانه صفوی جلفا که بیشترش در اختیار دانشگاه هنر است. ژان شاردن از خانههای پرتعداد جلفای صفوی صحبت میکند: «در جلفا سه هزار و چهارصد تا سه هزار و پانصد خانه وجود دارد. بیشتر خانههای خوب و مجلل در طول رود ساختهشده. برخی از آنها زرنگار و چنان باشکوه و عالی است که میتوان آنها را در ردیف قصرها و کاخها بهشمار آورد. شاهعباس بزرگ و شاه صفی اول که به آسایش و رفاه ارامنه سخت علاقهمند بودند، همواره در نکوداشت و حمایت آنان بهجد تمام میکوشیدند. این دو پادشاه آنان را به برآوردن بناهای بزرگ و باشکوه تشویق میکردند، در این کار مهم به آنان مدد میرساندند و در جشنهایشان شرکت میکردند. عنایت و عطوفت این دو پادشاه مایه آبادانی جلفا و توانگری ارامنه آنجا شد و بسی نپایید در میان آنان بازرگانان توانگری ظهور کردند که سرمایهشان از دوسه میلیون درگذشت.»اما همیشه هم در روی یک پاشنه نمیچرخیده و بعضیاوقات با پایینوبالاشدن بازار، تجار سرشناس هم ورشکسته میشدهاند. درهوهانیان داستان عجیب یکی از این تاجران را در دوره شاه سلیمان صفوی تعریف کرده است: «روایتی هست که خواجه بغوس در تجارت بد آورد و ورشکست و تهیدست شد؛ اما با شجاعت و شکیبایی مقاومت کرد و خود را از مهلکه نجات داد. در میدان شاه (نقشجهان) پوسته و تخمه خربزه جمع میکرد. چنان اتفاق افتاد که شاه سلیمان از میدان میگذشت و چون خواجه بغوس را که از دوران شکوه زندگیاش میشناخت، دید، او را فراخواند و از وضع نابسامانش پرسید. خواجه با شعر چنین پاسخ داد: طالع اگر سلسلهجنبان شود/ مور تواند که سلیمان شود/ نکبت اگر دستگریبان شود/ خواجه بغوس لوطی میدان شود. دل شاه به رحم آمد و فرمود تا از خزانه خود هزار تومان سرمایه به او بدهند. خواجه بغوس آن وجه را گرفت و در تجارت توفیق بزرگی کسب کرد. بعد از سه سال سرمایه را دو برابر به شاه بازگرداند و خود به برکت تجارت از نو شهرت یافت.»جلفا را میتوان از منظرهای مختلف تماشا کرد و رکاب زد؛ اما از هر طرف که به آن نگاه کنی ویژگیها و نکات قشنگی وجود دارد که بهتازگی و جذابیت این محور گردشگری خاص در ایران اضافه میکند.