فشار والدین به نوجوانان

روان‌درمانگر عزیز (Dear Therapist)، ستونی هفتگی در مجله آتلانتیک است که در آن لوری گاتلیب، روانشناس و نویسنده کتاب پرفروش «شاید باید با کسی حرف بزنی»، به پرسش‌‌های مطرح‌‌شده توسط خوانندگان در مورد مشکلات و بحران‌‌های روانی که با آن‌‌ها دست‌‌به‌‌گریبان هستند، پاسخ می‌‌دهد. 

تاریخ انتشار: 17:54 - یکشنبه 1400/02/12
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
no image

روان‌‌درمانگر عزیز،

من 14 سال دارم و با مادرم به مشکلاتی برخورده‌‌ام. او مدام به من غر می‌‌زند که چرا نمراتم به‌اندازه کافی بالا نیستند، حتی اگر بالاترین نمره کلاس را گرفته باشم. در ضمن، او دائم به من می‌‌گوید که بیرون بروم و بدوم یا اینکه کمتر بخورم تا وزن کم کنم. وزن من از بعضی از دوستانم بیشتر است؛ اما چاق نیستم. من همیشه به او یادآوری می‌‌کنم که وزنم مشکلی ندارد چون ازنظر بدنی قوی هستم و خیلی هم می‌‌رقصم؛ اما او به حرفم گوش نمی‌‌کند.

باوجوداینکه او از من می‌‌خواهد که نمره‌‌های عالی بگیرم؛ اما وقتی‌‌که به‌‌جای بیرون رفتن و ورزش کردن، درس می‌‌خوانم، من را محکوم به تنبل بودن می‌‌کند و موردانتقاد قرار می‌‌دهد. من خیلی درس می‌‌خوانم و سرگرمی‌‌های زیادی هم دارم، مثلاً ویدیو کلیپ درست کردن، آواز خواندن، رقصیدن و خیلی چیزهای دیگر؛ اما هیچ‌‌وقت برای هیچ‌‌کدام از این‌‌ها وقتی ندارم چون همیشه مجبورم می‌‌کنند که درس بخوانم. مدتی است که می‌‌خواهم این موضوعات را با مادرم مطرح کنم؛ اما می‌‌ترسم که او مرا توبیخ کند. چه‌‌کار باید بکنم؟

ناشناس

ناشناس عزیز،

خیلی خوشحالم که با من ارتباط برقرار کردی و این مسائل را در میان گذاشتی، چون نوجوان‌‌های خیلی زیادی هستند که احساسی دقیقاً مشابه تو دارند. آن‌‌ها فشار بسیار زیادی را از سوی والدینشان متحمل می‌‌شوند؛ ولی فکر می‌‌کنند که یا نمی‌‌توانند یا نمی‌‌دانند که چطور به این موضوع بپردازند و آن را مطرح کنند. بااین‌‌وجود، این مسئله‌‌ای است که بدون شک باید به آن پرداخته شود.

می‌‌توانم تصور کنم که این پیام‌‌هایی که از سوی مادرت دریافت می‌‌کنی، چقدر اضطراب‌‌آور و گیج‌‌کننده هستند و تعاملاتی که با یکدیگر دارید هم می‌‌توانند تاچه‌‌اندازه ناخوشایند باشند. تو گفته‌‌ای که او به حرف‌‌هایت گوش نمی‌‌کند؛ پس بگذار به این فکر کنیم که چرا شرایط این‌‌طور است و چه چیزهایی ممکن است به مادرت کمک کند تا صدای تو را بهتر بشنود.

شاید بتوانیم از اینجا شروع کنیم: در ذهن خودش، او فقط دارد به‌‌عنوان یک والد کارش را انجام می‌‌دهد. اگر از او بپرسم که چرا چنین فشاری را به تو وارد می‌‌کند، احتمالاً خواهد گفت که به این دلیل است که تو را عمیقاً دوست دارد. به‌‌احتمال‌‌زیاد، او باور دارد که گرفتن نمرات عالی و ثابت نگه داشتن وزن روی یک عدد مشخص و به‌‌خصوص، به یک زندگی شاد و رضایت‌‌بخش منتهی خواهد شد و احساس می‌‌کند که دارد به این کمک می‌‌کند که تو به‌سوی چنین آینده‌‌ای هدایت شوی. حتی ممکن است فکر کند که آنچه تو آن را فشار تلقی می‌‌کنی، فقط رهنمودهای مادرانه و خیرخواهانه است و احتمال دارد به خاطر آنچه ازنظر او قدرناشناسی تو در مقابل علاقه و توجه اوست، مات و مبهوت شود. تمام این‌‌ها باعث می‌‌شود که شنیدن صدای تو برای او دشوار باشد.

درهرحال، چیزی که برای او قابل‌‌درک نیست این است که او دارد عشق خود را به روشی نشان می‌‌دهد که حس محبت‌‌آمیزی ندارد چراکه باعث می‌‌شود تو نگران و مضطرب شوی و احساس کنی نادیده گرفته شده‌‌ای و ناکافی هستی. به‌‌عنوان‌‌مثال، به‌‌جای احترام گذاشتن به اشتیاق و تمایل تو به مشغول شدن به علایق خودت و همچنین لذت بردن از حس سرمستی و سروری که این کارها برای تو به ارمغان می‌‌آورند، او ارزشمندی و مفید بودنشان را زیر سؤال می‌‌برد. به‌‌جای افتخار کردن به موفقیت‌‌ها و دستاوردهای تحصیلی تو و این‌‌که چقدر سخت تلاش می‌‌کنی تا به آن‌‌ها دست پیدا کنی، او اصرار می‌‌ورزد که حتی از این هم بیش‌‌تر کار و تلاش کنی. به‌‌جای تحسین کردن زیبایی تو در بدنی که به تو نیرو و قوت می‌‌دهد، او سخت ترغیبت می‌‌کند که کوچک‌‌تر شوی؛ اما شاید مأیوس‌‌کننده‌‌ترین قسمت ماجرا این باشد که مادرت تو را در موقعیتی قرار می‌‌دهد که درنهایت او را ناامید و ناکام کنی: اگر درس بخوانی، آن‌‌وقت به‌‌اندازه ‌‌کافی ورزش نمی‌‌کنی؛ اگر ورزش کنی، آن‌‌وقت به‌‌اندازه کافی درس نمی‌‌خوانی. مهم نیست که چه‌‌کار می‌‌کنی، درهرحال نمی‌‌توانی او را راضی و خوشنود کنی.

خبر خوش این است که کار تو این نیست که او را راضی و خشنود کنی. به‌‌علاوه، وظیفه تو این نیست که بالاترین نمرات را بگیری یا لاغرترین بدن را داشته باشی. در عوض، کاری که یک انسان سالم باید انجام بدهد این است که یاد بگیرد چطور خودش را خوشحال و راضی کند، نه مادرش را یا معلمانش را و نه تصور جامعه را از آن‌‌طوری که بدن یک زن باید به نظر برسد. این به این معناست که بفهمی چه چیزی برای خود تو اهمیت دارد و توان و انرژی‌‌ات را به آن سمت معطوف کنی. آنچه برای تو اهمیت دارد می‌‌تواند رسیدن به تعادل به‌‌جای استرس شدید و بی‌‌مورد، یادگیری به‌جای یک نمره عددی، رشد به‌‌جای کمال و بی‌‌عیب‌‌ونقص بودن، تعریف شخصی از زیبایی به‌‌جای پیروی از یک زیبایی‌‌شناسی سخت‌‌گیرانه و انعطاف‌‌ناپذیر و خلاقیت به‌‌جای یک زندگی محدود و اجباری باشد. بگذار این ارزش‌‌ها چراغ راه تو باشند.

خب، برگردیم سر موضوع مادرت. جایی در طول مسیر، احتمالاً در دوران کودکی خودش، نوع مشخص و به‌خصوصی از موفقیت و ظاهر فیزیکی برای او اهمیت خیلی زیادی پیدا کرده است. شاید والدین مادرت هم فشاری مشابه آنچه را او به تو وارد می‌‌کند به خودش تحمیل کرده‌‌اند؛ اما برخلاف تو، او این فشار را بدون سنجش نتایج و عواقبش پذیرفته و به آن تن داده است. شاید هم والدین مادرت اصلاً توجه زیادی به او نداشته‌‌اند و او مشتاقانه آرزوی والدینی را در سر می‌‌پرورانده که به‌‌اندازه‌‌ای که خودش برای «موفقیت» تو وقت و انرژی صرف می‌‌کند، آن‌‌ها هم برای او تلاش می‌‌کردند. من کلمه موفقیت را داخل علامت گیومه می‌‌گذارم چراکه مدت‌‌ها قبل، حال به هر دلیلی، او به تعریفی از موفقیت رسیده است که تو اکنون داری عاقلانه آن را موردتردید و پرسش قرار می‌‌دهی. حتی اگر بالاترین نمرات را هم کسب کنی اما هزینه‌‌ای که برای آن می‌‌پردازی، استرس، افسردگی، تشویش و این احساس باشد که هرگز به‌‌اندازه کافی خوب نیستی، آن‌‌وقت شاید این اصلاً تعریف سالمی از موفقیت نباشد. اگر وزن کم کنی اما نتیجه‌‌اش این باشد که هر شب گرسنه، ضعیف، عصبی و بدخلق و درحالی‌‌که به خاطر ظاهرت اعتمادبه‌نفست را از دست داده‌‌ای، به خواب بروی، این هم اصلاً شبیه آن نوعی از «موفقیت» که باید آرزویش را داشته باشی و به خاطرش تلاش کنی، نیست.

تا اینجای کار، تو و مادرت داشته‌‌اید درباره قوانین و مقررات او مجادله می‌‌کرده‌‌اید؛ اما بحث واقعی و موضوعی که لازم است به‌‌طور مستقیم راجع به آن گفت‌‌وگو کنید، تفاوت موجود بین نظام‌‌های ارزش‌‌گذاری شما دو نفر است. شاید خوب باشد که به مادرت نامه‌‌ای بنویسی و نظرات خودت را به‌‌روشنی و بدون قطع شدن رشته کلام در آن ابراز کنی و برای او توضیح بدهی که نظام ارزش‌‌گذاری تو چگونه است. می‌‌توانی نامه را با گفتن این نکته آغاز کنی که قدردان او هستی به خاطر اینکه تااین‌‌اندازه به خوشبختی و بهزیستی تو اهمیت می‌‌دهد و اینکه می‌‌دانی او باور دارد که تلاش‌‌هایش به سود تو است.

بعدازآن، می‌‌توانی برایش توضیح بدهی که حتی اگر هدف او این است که تو را به یک زندگی رضایت‌‌بخش برساند، بااین‌‌وجود، راه و روشی که او برای کمک کردن در پیش گرفته است، درواقع باعث می‌‌شود که احتمال به وقوع پیوستن چنین چیزی کمتر شود. اجازه بده بداند که تو دائماً مضطرب و به‌‌هم‌‌ریخته هستی، البته نه به این خاطر که دانش‌‌آموز ضعیفی هستی، بلکه به این دلیل که این تمرکز شدید روی کسب کردن بهترین نمرات ممکن، دارد فرآیند یادگیری واقعی را برای تو مختل می‌‌کند. در ضمن، می‌‌توانی بخشی از مطالعات و پژوهش‌‌هایی را که درباره چارچوب ذهنی پویا و رشدیابنده (یعنی طرز فکری که فضا را برای اشتباه کردن و درس گرفتن از آن فراهم می‌‌کند و آن را مجاز می‌‌داند) انجام شده است، در نامه‌‌ات بگنجانی. همچنین می‌‌توانی بخشی از مطالعاتی را که بر روی نتایج مثبت حاصل از انگیزش درونی (معنا، تمایل درونی به یادگیری) در مقابل انگیزش بیرونی (نمرات، تأیید والدین) انجام شده است، اضافه کنی. در ارتباط با نظراتی هم که مادرت درباره وزن تو دارد، به او بگو که از ظاهر خودت راضی هستی و اینکه قدردان داشتن ماهیچه‌‌هایی هستی که به تو قدرت به‌‌خوبی رقصیدن را می‌‌دهند و اضافه کن که نظرات او برای تو آسیب‌‌زا و ناراحت‌‌کننده هستند. همچنین می‌‌توانی این موضوع را هم با او در میان بگذاری که توقعات او موجب ایجاد رنجش در رابطه شما می‌‌شوند، چون وقتی‌‌که او تااین‌‌حد روی کمال و بی‌‌عیب‌‌ونقص بودن متمرکز می‌‌شود، تو کم‌‌کم این‌‌طور احساس می‌‌کنی که عشق و پذیرش او مشروط به عملکرد توست.

می‌‌توانی نامه را با توضیح دادن این موضوع به پایان ببری که بزرگ‌‌ترین هدیه‌‌ای که او به‌‌عنوان یک والد می‌‌تواند به تو بدهد، این آزادی است که آن کسی باشی که هستی و به خاطر آن با آغوش باز پذیرفته شوی و اضافه کنی که تو آدمی هستی که سخت کار می‌‌کند و بیشترین تلاشش را هم می‌‌کند؛ اما درعین‌‌حال علایق و سرگرمی‌‌های زیادی دارد و اینکه زمانی هم برای استراحت و خوش‌‌گذرانی داشته باشد، برایش مهم است. به او بگو که ازنظر تو اشکالی ندارد که او تصمیم بگیرد به روشی متفاوت از آنچه تو می‌‌پسندی زندگی کند؛ اما در مقابل او هم باید با این موضوع که تو متفاوت از او زندگی کنی، مشکلی نداشته باشد، چون درنهایت تو به‌‌هرحال همین کار را هم خواهی کرد. البته، اگر او در این کار از تو حمایت کند، نه‌‌تنها تو تبدیل به انسان کامل‌‌تری خواهی شد، بلکه هر دوی شما، هم حالا و هم در آینده، رابطه بسیار قوی‌‌تری خواهید داشت.

امیدوارم که نامه تو بتواند شرایط را برای آغاز نوع متفاوتی از گفت‌‌وگو و تبادل‌نظر فراهم کند، چیزی که می‌‌تواند به درک بهتر شما دو نفر از یکدیگر کمک کند و اگر چنین نشود، آن‌‌وقت شاید بهتر باشد به یک مشاور یا بزرگ‌سال دیگری که به او اعتماد داری، مراجعه کنی تا به مادرت کمک کنند زاویه دیدش را وسیع‌‌تر کند. درهرصورت، اینکه ارزش‌‌های خود را به‌‌روشنی بیان و از عقاید خود به‌‌طور علنی دفاع کنی، تجربه آموزنده‌‌ای خواهد بود که نمی‌‌توان آن را ارزش‌‌گذاری کرد: هیچ‌‌کس نمی‌‌تواند به‌‌جای تو برای زندگی‌‌ات تصمیم بگیرد.

 

آنچه خواندید ترجمه مطلبی است با عنوان    Dear Therapist: My Mom Won’t Stop Pressuring Me to Get Better Gradesکه در تاریخ 14 سپتامبر 2020 در وب‌‌سایت آتلانتیک منتشر شده است.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    مترجم افسانه صادقی

برچسب‌های خبر