نقالی‌های شاهنامه

می‌گویند انسان‌های اولیه در کنار آتش برای گذران وقت و غلبه بر ترس برای هم داستان تعریف می‌کردند؛ داستان‌هایی از اتفاقاتی که برایشان رخ داده و انجام‌دادن آن‌ها توسط خودشان که در آن‌ها قهرمان آن خودشان بودند و می‌توانستند به‌راحتی بر همه چیز و همه کس پیروز شوند. بعدها این داستان‌ها بال و پر گرفت و بیشتر مردم و مردمان توانایی ماجراجویی و مواجهه با اتفاقات برایشان رخ داد. خیلی زود داستان‌ها شبیه به هم شدند. اما آن هم تغییر کرد. محیط بزرگ‌تر شد. حوادث بیشتر قابل فهم شدند و انسان شعورمندتر. دیگر کشتن یک ببر و فیل و جنگ تن به تن با یک گله گرگ و مقاومت در برابر گرسنگی و تشنگی‌های داخل دریا و کویر جالب نبودند. به تنهایی جالب نبودند. پس مغز انسان به کار افتاد. داستان‌ها عجیب‌تر و بزرگ‌تر شدند؛ نوع مواجهه هم. این بار رقیب و دشمن، فیل و نهنگ نبود.

تاریخ انتشار: 08:47 - شنبه 1400/02/25
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
no image

کم‌کم موجودات عجیبی وارد ماجرای داستان‌ها شدند و آن‌ها بودند که برای انسان‌های کوچک و هنوز ضعیف دردسر درست می‌کردند. ماجراها همم وارد سطحی دیگر شد و این با انسان ماند و ماند تا دوران جدید.
می‌شد و می‌توانست بنویسد و بخواند و تخیل کند. می‌توانست برای خیلی از کارهای طبیعت دلیل و برهان بیاورد. اما هنوز هم دوست داشت پای ماورا و اسطوره را وارد زندگی کند. برای اینکه نشان دهد مردمان سرزمینش چقدر قدرتمند هستند کتاب‌هایی نوشت که الان به آن‌ها کتاب‌های «حماسی» می‌گوییم و ایران هم از آن مستثنا نبوده است. شاهنامه یک نمونه عالی از آن وضعیت است و یادمان باشد برعکس باقی داستان‌های حماسی، این کتاب در دوران شکست نوشته شد. برای ترمیم روح آسیب دیده مردمان آن دوران و آیندگان. می‌دانیم که کتاب پر از داستان‌های جنگاوری و حماسی و مقابله‌های دلیرانه پهلوانان و آزادگان است. مشخصا رستم. برای کسانی که شاهنامه را هم نخوانده باشند، این اسم مترادف با کل کتاب است و اوست که کتاب و داستان‌ها را معرفی و عرضه می‌کند انگار.
چرا چنین شده؟ شاهنامه اثر حجیم و سترگی است. اما همه آن مربوط به رستم نیست و رستم همه شاهنامه نیست. خیلی‌ها آن را نخوانده‌اند. اما نه‌تنها در مورد رستم اطلاعات دارند، بلکه چیزهایی هم از آن تعریف می‌کنند که اصلا در کتاب جایی نداشته‌اند. موضوع به همان دور آتش بودن اجداد ما برمی‌گردد. داستان‌گفتن و داستان‌سرایی.
 این شخصیت پر از توانایی و پر از اغراق است. اما باز هم کم است. باید به‌روز شود. باید آن‌ها را حفظ کند ولی شبیه مردم هم شود. توصیفات در شاهنامه کم و بیش هست. اما اینکه سیبل شخصیت از گوشش هم رد می‌شود و دو دور می‌چرخد دور گوش، کار فردوسی نیست.
این کارها نه از فردوسی و شاهنامه که از نقالان برمی‌آید. نه اینکه کار آن‌ها را بد یا زشت بدانم. اتفاقا خوب است که علاوه بر کتاب اصلی این روایت‌ها و خرده‌روایت‌ها هم خوانده و شنیده شوند. اتفاقا به جذابیت کار اصلی کمک و مردم را مشتاق می‌کند. راوی چیزهایی را می‌گوید که فکر می‌کند جایشان در داستان خالی است. به مخاطبش نگاه می‌کند و بر اساس آن‌ها چیزی و چیزکی اضافه می‌کند به داستان، به شخصیت. یا کم می‌کند تا آن شخصیت بهتر شود و مردم کمتر به او ناسزا بگویند، چون بعدا رفتار خوبی خواهد داشت و این تغییر ناگهانی نیاز به توضیح دارد.
یکی از کتاب‌هایی که در مورد نقالی شاهنامه و از همه کامل‌تر است، کتاب «شاهنامه نقالان» اثر مرشد عباس زریری اصفهانی است که 5 جلد و بسیار بیشتر از شاهنامه اصلی است. کتاب‌های دیگری هم در این زمینه نوشته شده‌اند؛ اما این کتاب یک اثر کامل و جذاب است. هم برای کسی که یک مخاطب ساده است و می‌خواهد آن اثر را بخواند و هم برای کسی که جدی‌تربه موضوع نگاه می‌کند و روایت‌های مختلف را یک راه رسیدن به موضوع و اصل آن می‌داند. هم داستان اصلی. هم برداشت‌های عامیانه و عمومی‌تر از شخصیت‌های اسطوره‌ای شاهنامه.
در انتها بازگویی خاطره‌ای شخصی خالی از لطف نیست: پدربزرگم وقتی شاهنامه تعریف می‌کرد، یک نقال بود. یک نقال کار درست که نقالی می‌کرد و برای نوه‌هایش با آن بازار گرمی می‌ساخت. آن موقع معنی کارش را نمی‌دانستم ولی حالا می‌فهمم چگونه با حداقل ابزار و کمک صدای خوب و کنترل آن، لحن شخصیت‌ها را درمی‌آورد. اصل و فرع را قاطی می‌کرد و داستان را به یک ماجراجویی نفس‌گیر و مهیج تبدیل می‌کرد؛ توجه کنید که آن‌ها در اساس هم مهیج و نفس‌گیر بودند. مکث‌ها و رد شدنش از روی بعضی موارد. مهیج‌ترینش برای ما بازی‌کردن با عصایش بود که به جای شمشیر و کمان استفاده می‌کرد. یا با آن خط و مرز و حد و حدود را مشخص می‌کرد و محل اصابت تیر و محل ضرب خوردن را معلوم می‌کرد. برای دل ما هم گاهی داستان‌ها را تغییر می‌داد. رستم و سهراب همدیگر را می‌شناسند و تراژدی رخ نمی‌دهد. رستم در چاه شغاد زنده می‌ماند و او را بعدا درحالی‌که دارد برای خودش و اسبش از تنهایی و غم تنهایی می‌خواند، پیدا می‌کنند و از ته چاه در می‌آورند.
 همه برایمان جذاب بودند. همیشه. تراژدی بودند. اما تغییر در روایت آن‌ها برای خوشحالی دل چند کودک اصلا به جایی برنمی‌خورد.

 

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    نوید کریمی

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط