یک جهان جغرافیا در اصفهان

 بیش از 50 سال قبل و از بخت خوب یک جوان آذری خوش‌ذوق با تحصیلات عالیِ به‌روز در آلمان و تجربه‌های منحصربه‌فرد جهانگردی در آن زمان، اصفهان را برای ماندن و همیشه‌ماندن انتخاب کرد  تا روزهای تازه‌ای را در سرنوشت شهری ثبت کند که حالا موطن اوست.  در اواسط دهه چهل، رشته جغرافیا به‌تازگی از تاریخ در دانشگاه اصفهان تفکیک‌شده بود و دکتر جوان مؤسس، مدیر، استاد و همه‌کاره این رشته تازه‌تأسیس در دانشگاه شد؛ البته سنگینی مسئولیت و یکه‌بودن در انجام آن نه‌تنها  او را ناامید نکرد که به تلاشی شبانه‌روزی برای تأسیس گروه جغرافی و هر چه قوی‌ترشدنش منجر شد.گروه جغرافیا خیلی زود جان گرفت و کلاس‌های پرشور استاد، دانشجویان را روزبه‌روز افزون کرد.

تاریخ انتشار: 09:55 - چهارشنبه 1400/04/9
مدت زمان مطالعه: 15 دقیقه
no image

اجباری‌شدن رساله‌نویسـی، الزام گردش‌های علمی و تلاش برای حرکت به سمت جغرافیای کاربردی تنها بعضی از خدمات او در سال‌های فعالیتش در گروه جغرافیا بودند. جالب اینکه حجم فعالیت‌های اجرایی باعث نشد استاد از تألیف و تحقیق دور بماند؛ او چند کتاب ماندگار برای اصفهان و دوستدارانش تألیف کرد. «جغرافیای اصفهان»، «بازار بزرگ اصفهان» و «درآمدی بر شناخت شهر اسلامی- ایرانی» این روزها منابعی جدی برای علاقه‌مندان هستند.
به این‌ها البته باید اقدامات پژوهشی دیگرش برای ترسیم نقشه اصفهان و نقشه‌های دیگر، تهیه آمار کارکنان ذوب‌آهن، تحقیق مفصل و همه‌جانبه در رابطه با ایل قشقایی و … را هم اضافه کرد که نشانگر وجه اصفهان شناسانه او در کنار جغرافی‌دانی‌اش است.سیاهه فعالیت‌ها، اقدامات و تألیفات دکتر سیروس شفقی آدم را شوکه می‌کند و البته انرژی بی‌پایان و قوت و قدرت کلامش در روزهای منتهی به 88سالگی!او همچنان شیک‌پوش، خوش‌بیان و حواس‌جمع است و می‌توان ساعت‌ها در حضورش آموخت.
در این حضور اما همه‌چیز باید دقیق، درست و به‌قاعده انجام شود؛ همین است که در اولین جلسه گفت‌وگو با همان روی خوش و نظم ذاتی دفترچه‌ای روبه‌رویمان می‌گشاید تا اسم و مشخصاتمان را در آن ثبت کنیم. می‌گوید این رسم همیشه‌ام بوده و هنوز هم به قوت خود باقی است. بعد نوبت بازدید از کتابخانه، آرشیو اسلاید سفرها و نقشه‌هایش می‌رسد؛ گنجینه‌ای بی‌تکرار که حاصل بیش از نیم‌قرن جست‌وجوگری و دلدادگی‌اش به زندگی است.
برای دیدن آلبوم‌ها و عکس‌های بی‌نظیرش چه به لحاظ تعداد چه تنوع موضوع، اما باید تا پایان گفت‌وگو صبر کنیم! خوشبختانه گپ و گفت سر ذوقش می‌آورد و بخش خصوصی و مهیج‌تر آرشیو را هم پیش چشممان می‌گشاید و اجازه استفاده از آن را می‌دهد… .لذت مصاحبت با این جغرافی‌دان و اصفهان شناس 88ساله سرشناس را به یمن میلادش با شما تقسیم می‌کنیم.

در ارومیه به دنیا آمدید. همان‌جا هم تحصیل کردید؟ از خودتان بگویید؟

من متولد اول تیرماه سال 1312 در ارومیه و استاد بازنشسته دانشکده جغرافیای دانشگاه اصفهان هستم که دوره ابتدایی را در ارومیه گذراندم و به دلیل اینکه پدرم کارمند دولت بود، به تبریز منتقل‌شده و دوره دبیرستان و دانشگاه را در تبریز طی کردم. جد پدری من تاجر توتون بود و در تبریز اقامت داشت و پس‌ازاینکه رضاشاه به حکومت رسید و اوضاع سیاسی تبریز به سمت آرامش رفت، او با تولید توتون به ارومیه مهاجرت کرد.

ولی مادرتان ظاهرا ترک نبودند؟

بله، مادر اهل یزد بودند. در ارومیه طایفه‌ای بسیار بزرگ به نام یزدی‌زاده زندگی می‌کنند که از نوادگان همان خانواده‌ای هستند که از یزد مهاجرت کردند. دکتر حسین یزدی‌زاده، چشم‌پزشک حاذق ارومیه نیز از نوادگان این طایفه است.

در مورد وضعیت تحصیلی خودتان در دوره دبیرستان بگویید. آیا اهداف بزرگ داشتید و به ادامه تحصیل در دانشگاه علاقه‌مند بودید؟

همان‌طور که می‌دانید، رابطه اجتماعی در تحصیل و پیشرفت افراد بسیار مهم و تأثیرگذار است. پس از مهاجرت به تبریز ارتباط با دوستی باعث قصور من برای درس‌خواندن بود، ولی پس از جابه‌جایی و دوری از این شخص، من به‌طور ناخودآگاه به روال عادی بازگشتم. در دوره دبیرستان به دلیل اهمیت جایگاه قضات، علاقه‌مند به تحصیل در رشته حقوق بودم و در دوره دوم دبیرستان (کلاس دهم، یازدهم و دوازدهم) رشته ادبی را انتخاب کردم تا حقوق بخوانم.البته علاقه‌مند به جغرافیا هم بودم و نقشه و اسامی کشورهای اروپایی را می‌کشیدم و روی دیوار نصب می‌کردم. دبیری به نام آقای صمدی که اصالتا اهل بندر انزلی بود و بعدا به ریاست اداره فرهنگ مراغه در آذربایجان شرقی منصوب شد، به من گفت: «سیروس تو به رشته جغرافیا علاقه‌مندی و خودت از این علاقه خبر نداری؛ برای ادامه تحصیل رشته جغرافیا را انتخاب کن.» آقای صمدی در آینده من تأثیر داشت و من به توصیه او جغرافیا خواندم و پس از اخذ مدرک دکتری و بازگشت به ایران روزی به دیدار ایشان رفتم.

آیا افراد دیگری هم در آینده شما تأثیرگذار بودند؟

بله در اواخر دوره دبیرستان آشنایی با آقای عیوضی که در آن زمان دانشجوی دوره کارشناسی و از شاگردان دکتر منوچهر مرتضوی، ادیب بسیار توانا بود، در پیشرفت من اثرگذار شد. وی پس از اخذ مدرک دکتری برای ریاست دانشکده ادبیات انتخاب شد.

در مورد ورود به دانشگاه بیشتر توضیح بفرمایید؟

پس از شرکت 90 نفر در آزمون ورودی رشته جغرافیای دانشگاه تبریز و پذیرفته شدن 19 نفر که من نیز یکی از آن‌ها بودم وارد مقطع کارشناسی شدم.در دوره کارشناسی، استادان ما که اغلب فارغ‌التحصیل از دانشگاه فرانسه بودند متون فرانسه را به‌صورت جزوه برایمان تدریس می‌کردند، زیرا کتابی برای تدریس وجود نداشت.در سال آخر مقطع کارشناسی دکتر صوفی کتابی به نام «جغرافیای طبیعی» و دکتر ودیعی کتاب «جغرافیای انسانی» را تألیف کرد.البته فقط کمبود منابع نبود، بلکه برای تحصیل در دوره تکمیلی هم مشکل داشتیم و دوره دکتری در ایران تنها در چند رشته بود. در زمان تحصیل در مقطع کارشناسی به دلیل نبودن مقطع دکتری در ایران، دولت وقت اعلام کرده بود که در هر رشته تحصیلی دانشجوی ممتاز برای اخذ مدرک دکتری با هزینه دولت به خارج از کشور فرستاده می‌شود. ولی در تابستان همان سال به دلیل اوضاع نامناسب مالی کشور، تصمیم بر آن شد دانشجویی که موفق به کسب بالاترین معدل مابین تمامی رشته‌ها در دانشگاه شود، مجاز به کسب امتیاز خواهد شد و من موفق به کسب این امتیاز شدم.

وزارت علوم برای مقدمات سفر شما چه تمهیداتی اندیشیده بود؟

در این دوره هنوز وزارت علوم در ایران وجود نداشت، ولی تعداد محدود دانشگاه‌ها (تهران، تبریز، شیراز، مشهد، اهواز) زیر نظر تشکیلاتی به نام تعلیمات عالیه بودند. به‌هرحال پس از اخذ مدرک کارشناسی به آلمان مهاجرت کردم و دوره کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه کلن آلمان گذراندم.

واکنش اساتیدتان به پذیرفته شدن شما در دانشگاه کلن چه بود؟ در مورد آلمان بیشتر توضیح بدهید؟

هنگام ورود به دانشگاه کلن آلمان با یکی از دوستانم که دانشجوی رشته پزشکی بود، به‌عنوان مترجم به ملاقات مدیر گروه رفتیم. او گفت برای یادگیری زبان آلمانی اقدام کنید و اول کورس زبان را بگذرانید و بدون مترجم پیش من بیایید.من هم گفتم چشم و هشت ماه دوره زبان را گذراندیم و بعد بدون مترجم رفتم دفتر ایشان. البته اشتباه کردم و باید زمان بیشتری صرف یادگیری زبان آلمانی می‌کردم، ولی چون می‌خواستم زودتر دکتری را تمام کنم عجله کرده و سخنرانی کردم. درمجموع، پشتکار زیادی داشتم و خیلی تلاش کردم.

رشته شما در آلمان دقیقا چه بود؟

آن زمان باید کسی که در آلمان تحصیل می‌کرد یک رشته اصلی و دو رشته فرعی انتخاب می‌کرد. رشته اصلی من جغرافیای شهری و رشته‌های فرعی‌ام زمین‌شناسی و مردم‌شناسی بود و من به این دو رشته هم گرایش زیادی داشتم.

در مورد شرایط مالی خودتان در آلمان بگویید؟

ما تا قبل از نخست‌وزیری امینی از ایران مقرری دریافت می‌کردیم، اما با آمدن امینی مقرری دانشجوهای ایرانی قطع شد. گاهی پدرم 500 تومان برایم می‌فرستاد که پول خوبی بود، چون مارک آن زمان 18 ریال و 1 مارک معادل 18 ریال ایران بود و 300 مارک می‌شد که پول خوبی بود.

در آلمان با بی‌پولی هم مواجه شدید؟

 ما در آلمان هیچ‌وقت با بی‌پولی مواجه نشدیم. یک دفتر کاریابی در دانشگاه بود که به آنجا مراجعه می‌کردیم و برایمان کارهایی پیدا می‌کرد. من یادم می‌آید اولین بار در یک تولیدی ادکلن مشغول به کار شدم. ادکلن 4711 شماره خانه‌ای بود که این عطر را تولید کرده بود. ادکلن یعنی آب کلن و من در آنجا مشغول بسته‌بندی شدم. محیط خاطره‌انگیزی بود. یادگیری زبان آلمانی هم به من خیلی کمک کرد و باعث شد پس از فارغ‌التحصیلی در مقطع دکتری به استخدام رسمی دانشگاه آلمان درآیم و مشکل مالی نداشته باشم.پس از اخذ مدرک دکتری هم گروه مردم‌شناسی دانشگاه کلن برای همکاری از من دعوت به عمل آورد و من درزمینه ایل شناسی مشغول به تدریس شدم.

آقای دکتر فرمودید رشته ایل‌شناسی! شما که در رشته جغرافیا پذیرفته‌شده بودید؟

بله من در رشته جغرافیا پذیرش گرفتم، اما در دانشگاه کلن در مقطع دکتری باید در دو رشته نزدیک به هم یکی اصلی و دوتا فرعی تخصص پیدا می‌کردیم و من که علاقه‌مند به ایلات ایران بودم، علاوه بر جغرافیا رشته ایل‌شناسی و زمین‌شناسی را انتخاب کردم که به جغرافیا نزدیک باشد و هشت ترم زمین‌شناسی خواندم و یک روز هم پیگیر گرفتن بورس شدم و پیش فردی به نام عزیزی رفتم که مسئول این کار بود. او گفت دانشگاه آلمان خودش بورس می‌دهد و من در آزمونی شرکت کردم و شش ماه بعد هم بورس را دریافت کردم.
آن زمان آلمان کشوری شکست‌خورده بود و برای خارجی‌ها و به‌ویژه ایرانی‌ها حرمت قائل بود. چون در آن زمان شاه تازه از ملکه ثریا جداشده بود، آلمان‌ها به خاطر مادر ثریا شاه را داماد خودشان می‌دانستند. البته آلمان به کارگر نیاز داشت که بیشتر ایتالیایی، ترک، یوگسلاو بودند و ایرانی‌ها بیشتر در قالب تاجر فرش، پسته و بادام کار می‌کردند. ایرانی‌ها و البته ایرانی‌های مرتب و ظاهر آراسته هم موردتوجه قرار می‌گرفتند و برخورد خوبی با آن‌ها می‌شد.

گفتید که پس از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه مشغول به کار شدید. چرا به ایران بازگشتید؟

رفتار ناپسند یک دانشجوی خارجی جرقه تصمیم به آمدنم را زد. داستان ازاین‌قرار بود که یک روز هنگام برگزاری آزمون درس ایلات خاورمیانه آخر ترم متوجه حضور دانشجویی شدم که قبلا سر کلاس حضور نداشت. از او پرسیدم: «اگر شما دانشجوی من هستید پس تا الان کجا بودید؟» گفت: «من سر کلاس بودم، ولی چون گرفتاری داشتم کمتر حضور پیدا می‌کردم و شما متوجه حضور من نشدید.» درصورتی‌که هیچ‌وقت سر کلاس نبود. بااین‌حال امتحان داد، اما نمره‌ای از درس من نگرفت چون برگه امتحانش سفید بود. نمره پایینی که بهش داده بودم، باعث شده بود که توهین بدی به من بکند و بگوید: «این شترچران، چوپان شتر به من نمره نداده.» من از طریق یکی دیگر از دانشجوهایم که اهل یونان بود، متوجه شدم. در اصل این کلمه چوپان شتر در آلمان توهین است. همان وقت تصمیم گرفتم به وطن خودم برگردم. در همان زمان تعلیمات عالیه ایران درصدد جذب استاد برای چند دانشگاه بود و فراخوانی به این منظور صادر کرده بود که بنده در جریانش قرار گرفتم و به همکاری دعوت شدم. درواقع رئیس دانشگاه شیراز که به کشور آلمان دعوت‌شده بود مایل به ملاقات با استادان ایرانی بود و در جلسه‌ای که با ایشان داشتم به تدریس در ایران دعوت شدم. ایشان از من پرسید: «چقدر حقوق می‌گیرید؟» گفتم: «دو هزار تومان.» گفت: «پس به کشور بازگردید. ما به شما چهار هزار تومان حقوق می‌دهیم» و من در سال 1345 به دعوت تعلیمات عالیه از آلمان به ایران بازگشتم. چند شهر برای تدریس به من پیشنهاد شد و به دلیل اینکه اقلیم سرد موردپسند من نبود، شهر اصفهان را برای مرکز خدمت انتخاب کردم. البته قبل از اینکه اعلام موافقت کنم یک سفر به اصفهان داشتم و اوضاع را سنجیدم و بعد اعلام موافقت کردم. خلاصه ما آمدیم اصفهان و دانشگاه اصفهان را برای کار انتخاب کردیم.

خدمت سربازی را چه کردید؟

در سال 1346 من هنوز دوره خدمت سربازی خود را نگذرانده بودم؛ ولی به دلیل اینکه سنم از حد معمول دوره سربازی بیشتر بود با پرداختن مبلغ هزار تومان به اداره نظام‌وظیفه اصفهان برگه آزادی خدمت خود را گرفتم.

آن موقع هنوز دانشگاه در مکان فعلی نبود. درست است؟

بله در آن زمان دانشگاه اصفهان هنوز در جای فعلی احداث نشده بود و دانشکده ادبیات و علوم در مکان شاهزاده ابراهیم (خیابان شمس‌آبادی) قرار داشت و دانشکده پزشکی در مکان دانشگاه اصفهان فعلی و چند ساختمان دیگر در شهر بناشده بود. یک نکته قابل‌توجه اینکه دکتر معتمدی در احداث این دانشگاه سهم بسزایی داشت؛ زیرا مالکان زمینی که اکنون دانشگاه اصفهان است چهار نفر بودند. یکی از آن‌ها کازرونی از متمولین اصفهان بود و دو نفر دیگر آدم‌های تنک‌مایه‌ای که مایل به فروش نبودند، اما دکتر معتمدی با تمهیدات مختلف موفق به خرید این زمین و احداث دانشگاه شد. همه به او می‌گفتند این زمین به این بزرگی چرا باید برای دانشگاه انتخاب شود؟ او در جواب می‌گفت: « شما فقط به حالا فکر می‌کنید ولی من به 500 سال آینده فکر می‌کنم که اینجا برای محل دانشگاه کوچک هم خواهد شد.»

زمانی که آلمان بودید از شما مقاله نمی‌خواستند؟

چرا، چون من به زبان آلمانی و ترکی استانبولی آشنا بودم و البته زبان روسی را هم در تبریز یاد گرفته بودم و این امتیاز خوبی بود. البته بعدازاینکه در مورد جغرافیای شهری تبریز و حومه رساله نوشتم موردتوجه قرار گرفت و بعد از مدتی برگشتم ایران و با یک مقاله استادیار شدم که البته بعد برای دانشیاری و استادی باید چند مقاله می‌نوشتیم که من هفت‌هشت مقاله نوشتم. برای برخی از مقالات هم پول دریافت کردم و دانشیار شدم. البته چهار سال دیگر نیاز بود تا استاد شویم و برای تبدیل وضعیت پیش دکتر معتمدی رفتیم که البته ایشان مخالفت کردند. پرسیدم: «چرا مخالفت می‌کنید؟»
دکتر گفت: «برای استاد تمامی باید به چند زبان اشراف داشته باشید. گفتم خوب اشراف دارم به زبان آلمانی، ترکی استانبولی و کمی روسی.» ایشان گفتند: «شما در مهمانی منزل دکتر صرامی، با آمریکایی‌ها آلمانی صحبت می‌کردید و باید زبان انگلیسی را به‌خوبی فرا بگیرید.بعدازاین من به دانشگاه برکلی در کالیفرنیا درخواست دادم تا به هزینه خودم دوره سنجش از راه دور را آموزش ببینم که بلافاصله هم موافقت شد و به‌اتفاق خانواده‌ام به برکلی رفتیم و خانه‌ای اجاره کردیم و فردای آن روز هم به دانشگاه رفتم و دیدم که اسمم در لیست اساتید و اتاقم مشخص‌شده بود. در یک سالی که در آمریکا بودم با تفسیر عکس‌های ماهواره‌ای آشنا شدم و روزی هشت ساعت آموزش زبان می‌دیدم و ظرف شش ماه به زبان انگلیسی اشراف کامل پیدا کردم و حتی یک سخنرانی قرّاء هم داشتم.

درآمدتان از کجا بود؟

 حقوق ایران از طریق دوستم حاج‌آقا محمدی برایم به آمریکا حواله می‌شد و هزینه‌هایمان را رفع می‌کرد. خلاصه وضعیتمان بد نبود، حتی توانستیم ماشین هم بخریم و سفرهای زیادی به کالیفرنیا، آریزونا و… رفتیم. یک سفر هم به منطقه سرخپوستان رفتیم که توسط یک خانواده آمریکایی که به ما سرویس می‌داد با این منطقه آشنا شدیم و خیلی مهیج بود.

 به موضوع دانشگاه برگردیم، نظر شما در مورد جابه‌جایی دانشگاه چه بود؟ به‌هرحال دانشگاه درون شهر بود و بعد به خارج شهر منتقل شد.

من موافق این انتقال بودم؛ چون شهر به دلیل صنعتی‌شدن درحال‌توسعه بود و جمعیت آن در حال افزایش و ما نیاز داشتیم دانشگاه هم ازلحاظ مساحت افزایش پیدا کند و هم ازنظر تعداد دانشجو افراد بیشتری را جذب کند. درضمن وجود دانشگاه به رشد منطقه کمک می‌کرد.

از ساخت دانشگاه چیزی در خاطرتان هست؟

دو نفر در ساختن ساختمان دانشکده ادبیات و علوم نقش مهمی داشتند. یک نفرشان دکتر عباس ادیب استاد داروسازی و دیگری دکتر رضا عبداللهی استاد تاریخ بود که تمام تعطیلات یعنی سه ماه را همت کردند که دو ساختمان در یک طبقه ساخته شود و ما در مهرماه سال 47 و 48 وارد ساختمان جدید شدیم.

اولین کسی بودید که به گروه جغرافیا آمدید. گروه چطور تکمیل شد؟

سال 45 که من به اینجا آمدم و وارد دانشکده ادبیات در شازده ابراهیم شدم، آقای سپهری نامی میزبان من بود که دانشکده را به من نشان بدهد و معرفی کند. پرسیدم: «اساتید جغرافیا چه کسانی هستند؟» گفت: «خودت هم رئیسی هم معاونی هم استاد و … .» بعد از یک سال دکتر فیروزی آمد که در فرانسه جغرافیای طبیعی خوانده بود و ما با آقای دکتر مجتهدی در گروه سه نفر شدیم و باهم آنجا را اداره می‌کردیم تا اینکه دانشجویان ما فوق‌لیسانس گرفتند و اولین دوره فارغ‌التحصیلان ما در تهران دانشجویان ما بودند و به دانشگاه آمدند و ما آن‌ها را از آموزش‌وپرورش به گروه جغرافیا منتقل کردیم. پنج نفر آمدند و هر پنج نفر را ما از آموزش‌وپرورش به گروه جغرافیا منتقل کردیم و کادر ما در دانشگاه اصفهان کامل شد.

تفکیک رشته‌ای چطور بود؟

در سال 45 که من وارد دانشگاه شدم تاریخ تازه از جغرافیا در اصفهان جداشده بود. دانشگاه 120 دانشجو داشت. من پرسیدم: «بر چه معیاری این دانشجوها را جذب کردید؟» گفتند: «60 نفر جغرافیای طبیعی و 60 نفر جغرافیای انسانی و اقتصادی داریم.» این تقسیم‌بر اساس دروس دانشگاه تهران بود و دانشجوی ما باید این دروس را می‌گذراند. دروسی که شخصا به گوش من نخورده بود. دکتر منوچهری گفته بود باید این دروس باشد و ما متوجه خلأ شدیم.مثلا من به جغرافیای تاریخی علاقه داشتم، ولی اطلاعات کافی درباره آن موجود نبود. من هم کتاب را می‌بردم سر کلاس از آلمانی به فارسی یک صفحه ترجمه می‌کردم.طوری بود که من در سال‌های اول حدود بیست‌وچند ساعت درس می‌دادم و مدام هم مطالعه داشتم. البته که معلم باید مدام مطالعه کند تا از دانشجوهایش جلوتر باشد.

برای بهتر شدن وضعیت درسی در گروه جغرافیا چه پیشنهادی دادید؟

من تصمیم گرفتم پایان‌نامه‌نویسی را برای جغرافیا اجباری کنم که هر دانشجو پایان‌نامه بنویسد. آن زمان پایان‌نامه‌نویسی آزاد ولی چهار واحد بود. ما آن را شش واحد و اجباری کردیم که خلأ و کمبود معلم از دل مطالعه برای رساله‌نویسی برطرف شود که البته آنجا هم خیلی موفق بودیم؛ چون دانشجو برای یک موضوع با چهل پنجاه منبع آشنایی پیدا می‌کرد.

شما در آلمان تحصیل کردید. با توجه به این، الگو و روشی را هم برای استفاده در دانشگاه پیاده کردید؟

آلمانی‌ها به جغرافیای کاربردی خیلی توجه داشتند و من در آنجا متوجه شدم که دانشجوی جغرافیا زمانی می‌تواند کارشناسی بگیرد که حتما یک گردش بزرگ سه‌هفته‌ای و چند گردش علمی کوچک دوسه‌روزه رفته باشد. این بازدیدها در آلمان خیلی اهمیت داشت و ما خیلی چیزها را در این بازدیدهای علمی یاد می‌گرفتیم و متوجه می‌شدیم بازدید علمی چه اهمیتی دارد… در دانشگاه اصفهان اما بازدید علمی آزاد بود. من خواستم که بازدید علمی اجباری باشد و تقریبا در این راه موفق شدم. وقتی دانشجو را به گردش علمی می‌بردیم، مطالبی را جمع می‌کردیم و به شکل یک کتابچه منتشر می‌کردیم. ولی متأسفانه این روزها گردش و بازدیدهای علمی اهمیت سابق را ندارد.

چه شد که رئیس دانشکده شبانه دانشگاه اصفهان شدید؟

مدتی بعد از برگشتم از امریکا رئیس دانشگاه تغییر کرد. دکتر معتمدی وزیر علوم شد و آقای دکتر طوسی که متخصص علوم‌تربیتی بود رئیس دانشگاه شد که یک مدیر به‌تمام‌معنا بود و در آنجا تغییراتی کلی داد و ما را هم رئیس دانشکده شبانه دانشگاه اصفهان کرد. آن زمان تمام رشته‌هایی که در دانشکده علوم، علوم تربیتی و ادبیات بودند شبانه هم داشتند؛ چون اغلب دانشجویان ما دبیر بودند و از صبح تا 4 عصر باید در مدارس درس می‌دادند و از 4 تا 8 شب هم برای تحصیل در دوره شبانه دانشگاه اصفهان بدون هیچ هزینه و پرداخت پول حضور می‌یافتند و دوره شبانه در 26 رشته تدارک دیده شده بود.

بعدا هم که رئیس دانشکده اقتصاد شدید.

هنوز مدتی نگذشته بود که دانشکده اقتصاد به وجود آمد که رئیس نداشت؛ اما رئیس دانشکده‌شدن هم قوانین خاص خودش را داشت و آن شخص حتما باید از اساتید یا دانشیاران می‌بود. استادیار و مربی نمی‌توانست رئیس دانشکده باشد. در شورای دانشگاه تصمیم گرفته شد که من به‌جز دانشکده شبانه رئیس دانشکده اقتصاد هم باشم تا زمانی که جوان‌ترها استادیار شوند و این شد که یک روز دکتر طوسی با من تماس گرفت و گفت در دانشکده شبانه که معاون خوبی مثل دکتر فرودیان را داری پس شما رئیس دانشکده اقتصاد هم باش.

یک پرسش نسبتا شخصی! آقای دکتر شما باوجود سال‌ها زندگی در آلمان با یک زن ایرانی ازدواج کردید، چرا یک همسر آلمانی انتخاب نکردید؟

راستش خیلی شب‌ها با دوستان ایرانی دراین‌باره گفت‌وگو می‌کردیم و در همان شب‌نشینی‌ها عهد کردیم به خاطر اختلاف فرهنگی و برخی ملاحظات، همسر آلمانی انتخاب نکنیم. البته چند نفر عهدشکنی کردند و فقط من و دکتر شمس‌‌آوری همسر آلمانی انتخاب نکردیم. به‌هرحال فکر می‌کردم زندگی برای یک دختر آلمانی در ایران باید سخت باشد.

شما اسامی و آمار دانشجوهای خارجی در دهه 50 را هم ثبت کردید. چه شد که این کار را انجام دادید؟

بله، من بر اساس علاقه شخصی این کار را انجام دادم، کسی به فکر انجامش نبود. ذوق و علاقه باعث شد که ما آمار دانشجویان و حتی افراد در حاشیه شهرها را بگیریم و این موضوع را که از چه مناطقی به اصفهان آمدند، بررسی کنیم.درواقع مردم شهرضا، در محدوده دروازه شیراز و چهارباغ بالا، مهاجران یزد در ابر و خوراسگان و مهاجران میمه در دروازه تهران اقامت می‌کردند و طبیعی بود که ما روی این مسئله کار کنیم. استخراج این آمار روی کاغذ برای ما جذابیت داشت.

چرا به فکر ترسیم نقشه اصفهان افتادید؟

من متوجه شدم نقشه‌ای برای اصفهان وجود ندارد که اسامی در آن درست باشد پس یک عکس هوایی یک ده‌هزارم برای آرشیو دانشگاه اصفهان تهیه کردم و این عکس هوایی را روی میز قرار دادم و یک کالک هم روی آن گذاشتم و دو دانشجوی دقیق انتخاب کردم و از آن‌ها خواستم برخی خیابان‌ها را بکشند. یکی‌دو نقشه دیگر هم از سحاب داشتیم که اسامی در آن اشتباه آمده بود و من از بچه‌ها خواستم اصلاحش کنند. این کار انجام شد و نقشه خیلی خوبی به وجود آمد و دانشجویی به نام آقای زرین‌خط با خط زیبایش آن را نوشت. این اولین نقشه صحیح شد و بعد ما آن را با دستگاه اوزالیدی که خریده بودیم در ابعاد مختلف اوزالید کردیم. یک روز شهردار که یک ارتشی بود کار را دید و سفارش داد.
مهندس آزمایش هم که از مهندسان شهرسازی شهرداری و فردی باسواد بود آن را سفارش داد. وقتی آن‌ها نقشه‌ها را دیدند، سفارش دادند و گفتند ما بازهم می‌خواهیم. 10 تا می‌خواهیم و کاغذش را هم خودمان می‌فرستیم. خلاصه کم‌کم این نقشه در شهر پخش شد و اطلاعات،  شهربانی، شهرداری و… همه‌جا از آن به‌عنوان درست‌ترین نقشه شهر استفاده کردند؛ البته این صحبت مربوط به حدود 50 سال قبل است.

در جهت ترسیم نقشه بازهم فعالیتی داشته‌اید؟

پراکندگی آثار تاریخی ثبت‌شده روی نقشه را هم با شماره‌گذاری مشخص‌کردیم و 30 فعالیت صنایع‌دستی اصفهان را بنا به درخواستی از گروه مهندسی ارگانیک روی نقشه ثبت کردیم؛ در راستای این هدف که جغرافیا همان‌طور که در دنیا کمک می‌کند در اصفهان هم باید به شهرسازی کمک کند. این کار خیلی هم به‌درد متقاضی خورد و پولی را به ما در ازایش دادند که آن را بین دانشجوها تقسیم کردیم و با بقیه‌اش هم یک دستگاه اوزالید و 20 میز نقشه‌کشی سفید خریدیم.

یکی دیگر از کارهای شما استخراج آمار کارکنان ذوب‌آهن بود. چطور این کار را انجام دادید؟

ما بر مبنای الگوهای بین‌المللی این کار را انجام دادیم که مثلا ذوب‌آهن به‌عنوان یک واحد صنعتی نوپا نیروی انسانی‌اش را از کجا تأمین می‌کند؟ مثلا آمار کسانی را که از شهرهای دیگر به اصفهان آمده‌اند، استخراج کردیم. مثلا نوشتیم 50 نفر از مشهد، 35 نفر از تبریز و… برای ذوب‌آهن به اصفهان آمده‌اند. این موضوع هم برای من خیلی جالب بود.

شما گنجینه‌ای از اسلاید و آرشیو سفر دارید. برنامه‌تان برای نگه‌داری از این آرشیو چیست؟

قصد دارم آرشیو اسلایدهای سفرها،‌ کتابخانه و نقشه‌ها را به دانشکده جغرافیا اهدا کنم. البته شرطش این است که آنچه من اهدا می‌کنم همان‌جا هم به‌خوبی نگه‌داری شده و به‌جای دیگری منتقل نشود. این موضوع را هم به‌تازگی با رئیس دانشکده جغرافیا در میان گذاشتم؛ البته دکتر امینی گفت که فعلا شرایط پذیرش این آرشیو را با امنیتی که موردنظر شماست نداریم.

از آثار و تألیفاتتان بگویید.

اولین کتابم «کویرهای ایران» نام دارد که متأسفانه الان موجود نیست. از کتاب‌های موجود اما یکی کتاب «جغرافیای اصفهان» است که برای کسانی که اصفهان را نمی‌شناسند اطلاعاتی عمومی به خواننده می‌دهد. کوشش کردیم تا جایی که امکان دارد  آمارهای درستی از حدود 45، 50 سال قبل را در آن به دست خواننده بدهیم.
ممکن است بعضی‌ها بگویند دانستن آمار قدیمی چه سودی دارد؟ نکته‌اش اینجاست که با ثبت آن می‌توان با آمار جدید مقایسه‌اش کرد. مثلا ما در این کتاب آماری از یهودیان مقیم اصفهان منتشر کرده‌ایم.
کتاب دیگرمان «بازار اصفهان» است. منشأ نوشتن این کتاب هم اینجا بود که طبق گفته شهرسازان، طرح جامع محله بازار مشکل داشت و آن‌ها گفتند برای طرح جامع اطلاعات اولیه و جغرافیایی نیاز است؛ بنابراین مهندس هادی میرمیران یکی از شهرسازان باسواد و خوش‌فکر کشور ما از من خواست که کتابی درباره بازار اصفهان منتشر کنم. ما در دانشگاه اصفهان درسی به نام شهر اسلامی داشتیم که منابع منظم و دقیقی نداشت و اساتید به همین علت زیر بار تدریس آن نمی‌رفتند. تدریس این درس به‌عنوان پیر گروه بر عهده من افتاد. من هم برای تدریس بهتر آن در هر ترم مقداری از منابع خارجی خصوصا آلمانی را جمع‌آوری کرده و به منابع قبلی اضافه می‌کردم. یک روز یکی از دانشجویانم گفت منابعی که جمع کرده‌ای قابل‌چاپ است؟ من هم همه را جمع و آماده کردم و به یک مجموعه دوجلدی رسیدم. شهردار وقت آن زمان، دکتر مهدی جمالی‌نژاد، خود جغرافی‌دان بود و به چاپ این کتاب علاقه نشان داد و ما هم کوتاهی نکردیم و آن را جمع و چاپ کردیم. به‌جز کتاب‌ها، مقالات مختلفی هم درباره جغرافیا و شهر نوشتم؛ چیزی بیش از 9 مقاله که البته نصف آن درباره اصفهان است و این باعث شده دوستان و همکارانم من را به‌عنوان اصفهان‌شناس بپذیرند.

شما تحقیق مفصلی هم در رابطه با ایل قشقایی انجام داده‌اید. چه شد که بر این موضوع تمرکز کردید؟

بله. یکی از تفریحات من که هم تحقیق و هم تفریح بود، مطالعه روی ایل قشقایی بود که از سال 1345 انجام آن را شروع کردم و در جهت پیشبردش مدتی هم با این ایل زندگی کردم و به اطلاعات جامع و کامل و صحیحی دسترسی پیدا کردم. می‌دانید که ایلات ایران دارد زندگی ایلاتی‌اش را از دست می‌دهد. چیزی که ما هم در ایل بختیاری هم قشقایی و هم منطقه فارس می‌بینیم.زمانی که من درباره ایلات تحقیق می‌کردم جمع ایلات ما چهار میلیون نفر بود؛ ولی حالا به سه میلیون رسیده است و خیلی‌هایشان به شهر آمده‌اند. در این رابطه اسلایدهای رنگی بسیار زیبا از 50 سال قبل تهیه‌کرده‌ام و راستش تمایل دارم این کار را به یک کتاب تبدیل کنم.

چرا همچنان بعد از بازنشستگی فعال هستید و در دانشگاه حضور پیدا می‌کنید؟

من یک آدم ناآرامم، هنوز هم برای یکجا نشستن آرامش ندارم؛ بنابراین همچنان دوست دارم انجام کار علمی را ادامه بدهم.

بیش از نیمی از عمرتان را در اصفهان گذراندید. در سال‌های زندگی در اصفهان، اصفهانی‌ها را چطور دیدید؟

اصفهانی‌ها آدم‌های موفقی هستند علتش هم حرکت در مرز خودشان به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و… است و چون موفق‌اند ممکن است مردمان شهرهای دیگر به آن‌ها حسادت کنند و مثلا بگویند اصفهانی‌ها خسیس هستند. من در یک کنگره کاملا رسمی در تبریز هم این را گفتم که اصفهانی‌ها خسیس نیستند، بلکه بیخود خرج نمی‌کنند و خرج کردنشان باید معنا داشته باشد. اتفاقا اصفهانی‌ها آدم‌های منظم و روی خط و مرز خودشان هستند. من خودم هم خلق‌وخوی اصفهانی‌ها را گرفته‌ام و معتقدم اصفهانی‌ها چون موفق‌اند موردحسادت شهرهـــــای دیگر قرار می‌گیرند.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    مریم قدسیه/ دکتر معصومه گودرزی

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط