زمانی هم دکتر کاپرمن از پنج زبان عشق گفت اما افسوس نه چشمی برای دیدن است و نه گوشی برای شنیدن.
هر کسی به نوعی با انتظارات ذهنی خویش به دنبال ایدهآلهایش است که در بین این تصورات ذهنیش گیر افتاده است و لحظهای از آن تصورات جدا نمیشود و طرف مقابل را با برآورده شدن خواستههای خود قیاس میکند. اکثر زوجین با پیشنویسهای خود به رابطهشان نگاه میکنند و در آن به دنبال اهداف خویش هستند، پیشنویسی که لحظه به لحظه زندگی او را پیش میبرد. قصه برنده بازنده در بیشتر رابطهها موج میزند و هیچکدام برای این قصه نافرجام گامی برنمیدارند.
زمانی که ما به زندگی افراد مینگریم، هر کسی در یکی از مناطق چهارگانه زندگی میکند.
این مناطق عبارتاند از: منطقه ذهنیت، واقعیت، ارزشها و معنویت. بعضی وقتها چند نفر که با هم وارد بحث میشوند هیچکدام دیگری را نمیفهمد و هر کس به دنبال این است که حرف خودش را ثابت کند.
در آن لحظه اگر ما ناظر بیرونی باشیم، میبینیم هر کس حرفهایش درست است ولی منطقهای که از آن حرف میزنند، متفاوت است.
یکی از آنها منطقه ذهنیت، دیگری واقعیت و دیگری ارزشها و در آخر معنویت است.
در واقع هر کسی در هر منطقه زندگی میکند، رفتار و کلام سخن و ارتباط و پیشرفتش را رقم میزند. مثلاً کسی که در منطقه ذهنیت زندگی میکند، آن قدر فقیر شده مثل کسی است که پایین شهر زندگی میکند و پولی ندارد که در جای بهتری زندگی کند.
بعضی وقتها آدمها تمام منابعشان را ازدست دادهاند؛ منابعی چون جسمی، روانشناختی، اجتماعی، معنوی. بنابراین اینها در منطقه ذهنیت زندگی میکنند. بعضی از افراد در منطقه واقعیت زندگی میکنند و دنیا برای این افراد دو دو تا چهار تا است.
اگر معلم یا مادرشان بگوید؛ فلان کار را انجام بدهید، انجام میدهند اصلاً کاری به درست و غلط بودن آن ندارند.
بعضی از افراد در منطقه ارزشها زندگی میکنند؛ میگویند درست است ولی واقعیت این است و قلب من چه میگوید، ارزش من چه میگوید چه چیزی برای من مهم است. اینها بر اساس ارزشهای خود تصمیم میگیرند.
بعضی از افراد در منطقه معنویت هستند، از ذهن و واقعیت و ارزشها فراتر هستند. اینها رنج انسانها را میبینند و التیامبخش رنج انسانها هستند.
اما شما به عنوان زوج در کدام منطقه زندگی میکنید؟
اکثر زوجهای ایرانی در مناطق متفاوتی در کنار هم زندگی میکنند و بیشتر مواقع قدرت درک هیجانات خویش را ندارند و اشتیاقی برای خوشحالی همدیگر نشان نمیدهند هر کدام به نوعی حق با اوست ولی در این بین چه انتخابی دارند؟ فقط اینکه بگویند ما یک زندگی داریم، در کنار فوران هیجانهایشان خیانت کنند و در آخر بگویند خانواده دارند! هدف نهایی ما را چه چیزی رقم خواهد زد، سکوت کردن و بیاهمیت جلوه دادن نیازها و خواسته که خود منشا بسیاری از شادیهاست.
با این اوصاف، انتخاب ما در برابر احساس همدیگر تعطیل بودن است، چشم و گوشی تعطیل در برابر زندگی مشترک.