پژوهشها و تجربیات من نشان میدهد که این حس بیگانگی با بقیۀ جامعه بین کهنهسربازان معمول است. من بین سالهای 2012 و 2018 و در جریان نگارش کتاب «پس از پیکار: داستانهای واقعی جنگ از عراق و افغانستان» (1) با 30 نفر از کارکنان سابق ارتش مصاحبه کردهام. این کتاب نتیجۀ همکاری من با سرهنگ بازنشستۀ ارتش، مایکل گیبلر (2)، است که به مدت 28 سال بهعنوان افسر پیادهنظام در ارتش خدمت کرده و دراینبین هم به عراق و هم به افغانستان اعزام شده است.
فکر میکنم همچنان که ایالات متحدۀ آمریکا به بیستمین سالگرد حملات 11 سپتامبر و در پی آن نیز آغاز برنامۀ موسوم به «جنگ جهانی علیه تروریسم» نزدیک میشود، شاید گوش دادن به داستانهای کهنهسربازان برای افراد غیرنظامی و مردم معمولی خالی از فایده نباشد. به کمک این روایتها میتوان به درک بهتری از تجربۀ مرگ و میرایی در بین مردان و زنانی رسید که به نام ایالاتمتحده جنگیدهاند.
چشم در چشم دشمن
نه من و نه دیگر نویسندۀ کتابی که به آن اشاره شد، هرگز بهطور مستقیم از کهنهسربازان نپرسیدیم که آیا در طول جنگ کسی را کشتهاند یا خیر. هریک از کسانی که با آنها گفتوگو کردیم، تجربۀ منحصربهفردی از پیکار داشت. به تمام این 30 نفر مصاحبهشونده که بین 20 تا 55 سال سن داشتند و از طبقات و گروههای مختلف جامعه میآمدند، این تضمین داده شد که هویتشان مخفی بماند تا بتوانند آزادانه با ما از تجربیاتشان دربارۀ کشتار در جریان نبرد حرف بزنند. نامهایشان نیز در این مقاله تغییر داده شدهاند.
در جنگهای امروزی، کشتار بهندرت آن وضوح و شفافیتی را دارد که نبردهای به تصویر کشیدهشده در فیلمهای سینمایی و بازیهای ویدئویی از آن بهرهمند هستند، یعنی شرایطی که در آن دشمن یا طرف مقابل کاملاً قابلرؤیت است و تهدید روشنی برای شما به حساب میآید. در این سناریوهای تخیلی واضح است که زندگی یک انسان چه هنگام در معرض تهدید قرار میگیرد و آن فرد چطور باید برای بقای خود یا یگانی که به آن تعلق دارد به نبرد بپردازد.
یکی از کهنهسربازانی که با او مصاحبه کردیم در اشاره به یکی از بازیهای محبوب ویدئویی گفت: «مردم فکر میکنند جنگ مثل «ندای وظیفه» (3) است یا اینکه انجام دادنش سرگرمکننده و باحال است.» بااینحال، حتی در رویاروییهای مستقیم مثل حملات ناگهانی و شبیخونها، ممکن است کاملاً روشن نباشد که به چه کسی شلیک میکنید.
بو (4)، یکی دیگر از این کهنهسربازان، واقعهای را برایمان تعریف کرد که در جریان آن سه مرد به یگان او حمله کرده بودند و از وضوح اخلاقیای گفت که هنگام شلیک کردن به یکی از این معاندانِ آشکار و قابلرؤیت، احساس کرده بود: «میدانستم که آنها بد هستند چون داشتند به من شلیک میکردند.»
بو گفت که حتی وقتی زندگیاش در خطر بوده است، بازهم ترجیح میداده که مستقیماً به چشمهای طرف مقابلش نگاه کند. او گفت که از این راه میتوانسته است به خودش بقبولاند که اینها آدمهای «بدی» هستند و خود مصمماند که پیشدستی کنند و او را بکشند.
بسیاری از کسانی که به خدمت ارتش درمیآیند، مثل بو فکر میکنند؛ یعنی با این باور راهی میدان نبرد میشوند که کشتار در شرایط جنگی ضروری است. بهعلاوه، این افراد اعتقاد دارند که جنگهای ایالاتمتحده در افغانستان و عراق، چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ سیاسی، توجیهپذیر و منطقی بودهاند. بااینوجود، تجربۀ کشتار در جنگ همچنان این افراد را به لحاظ روانی تحتتأثیر قرار داده است.
یکی دیگر از این سربازان هنگامیکه در مقر نگهبانی خود بود، از خانهای در آن حوالی هدف حمله قرار گرفت و در پاسخ شلیک کرد. گروهان او وارد خانه شدند و مرد کشتهشده را در حالی یافتند که سلاحش هنوز گرم بود؛ اما وقتی این سرباز نگهبان مورد تمجید همرزمانش قرار گرفت، احساس ناخوشایندی داشت. از نظر همرزمانش، کنش او دفاعی بود و فقط از خودش و دیگران در برابر شخص مهاجم محافظت کرده بود؛ اما حتی باوجوداینکه این کشتار به لحاظ نظامی قابلتوجیه و منطقی بود، بازهم آن سرباز احساس میکرد که با گرفتن جان یک انسان مرتکب نوعی تخطی شده است.
برخی دیگر هم گفتند که به دلیل به خطر انداختن جان غیرنظامیان احساس گناه میکنند. یکی از این کهنهسربازان گفت که وقتی یک مخبر جوان بعد از ارائۀ اطلاعاتی کلیدی به آمریکاییها اعدام شد، او خود را مسئول این اتفاق میدانسته است. رابین (5) گفت: «فهمیدیم که یکی از خانوادههایی که در آن منطقه سکونت داشت به طالبان گفته بود که این پسربچه خبرچینیشان را کرده است. من این ماجرا را دو روز بعدازآن فهمیدم که این پسر جوان که من برای وارد شدن به مجموعه انتخابش کرده بودم، اعدام شد.»
من هیولا نیستم
درحالیکه برخی کهنهسربازان تجربۀ کشتار در نبرد را پشت سر میگذارند بدون اینکه از جراحتهای اخلاقی یا اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) در رنج باشند اما بسیاری دیگر از تأثیرات دیرپای این تجربیات عذاب میکشند. مطالعات نشان داده است که کشتن انسانهای دیگر در جریان نبرد میتواند منجر به «تنشهای روانی قابلملاحظه» شود و با بالا رفتن ریسک ابتلا به اختلال اضطراب پس از سانحه، سوءمصرف الکل و خودکشی در کهنهسربازان مرتبط دانسته شده است.
همچنان که دیوید گراسمن، سرهنگ دوم سابق ارتش ایالاتمتحده، در کتاب خود دربارۀ تأثیرات روانی کشتار نوشته است: «سربازی که میمیرد، رنج و بدبختیاش را هم با خود میبرد؛ اما مردی که او را کشته است باید تا ابد زنده بماند و با او بمیرد.»
روبن (6) میتواند به این مدعا گواهی بدهد. او برروی وسیلۀنقلیهای که با سرعت بهسوی یک ایست بازرسی در عراق در حرکت بود آتش گشود. همچنان که وسیلۀنقلیه به ایست بازرسی نزدیک میشد او به داخلش شلیک و آن را متوقف کرد. هنگامی که یگان به بازرسی خودرو پرداختند متوجه شدند که روبن رانندۀ آن را کشته است؛ اما آنطور که خود روبن گفت، «سر راننده روی سرتاسر بدن کودک ششسالهاش که روی صندلی مسافر نشسته بود، پاشیده شده بود. کالیبر ۵۰ بدن انسان را داغان میکند. سر مرد بهطور کامل رفته بود. همهجا پخش شده بود.»
روبن سالها آن لحظه را در ذهنش نشخوار کرده است درحالیکه تلاش میکند پیروی از دستورالعملهای استاندارد را با نتایج فاجعهباری که این کار به دنبال داشته است، تطبیق بدهد؛ و به ما گفت که میکوشد خود را قانع کند که او یک هیولا نیست. اغلب غیرنظامیان و مردم معمولی هرگز این بار سنگینی را که روبن با خود حمل میکند تجربه نخواهند کرد.
همچنان که بیستمین سالگرد حملات تروریستی 11 سپتامبر و آغاز جنگ جهانی آمریکا علیه تروریسم نزدیک میشد، دولت بایدن آخرین نظامیان بازمانده را از افغانستان خارج کرد. روشن است که همۀ نظامیانی که از این جنگ و جنگ عراق برمیگردند، درنتیجۀ تجربۀ نبرد، زخمهای روانی برنخواهند داشت و همۀ سربازانی که در این جنگها شرکت داشتهاند هم کشتار را تجربه نکردهاند؛ اما آنهایی که اینگونه بودهاند به دنیایی پا میگذارند که تعداد بسیار کمی از ما میتوانیم در بار اخلاقی آن سهیم شویم یا حتی فقط آن را درک کنیم.
پینوشتها:
1. After Combat: True War Stories from Iraq and Afghanistan
2. Michael Gibler
3. Call of Duty
4. Beau
5. Robin
6. Reuben
این مطلب ترجمۀ مقالهای است به قلم ماریان اید، استاد مطالعات زنان و جنسیت در دانشگاه تگزاس ای اند ام، که در تاریخ 1 سپتامبر 2021 در وبسایت کانورسیشن (theconversation.com) منتشر شده است. این سازمان رسانهای میکوشد نتایج پژوهشها و مقالات منتشرشده توسط محققان، متخصصین و دانشگاهیان در حوزههای مختلف را در دسترس عموم قرار دهد.