میگوید در نوزده ماه گذشته، بارها بر سر زندگی خود قمار کرده و هر بار انگشت انتقاد به سمتش روانه شده است: «به خطرش میارزد؟» سه بار به کرونا مبتلا شده و روزهای زیادی را در قرنطینه و به دور از خانه و خانواده سپری کرده است. میگوید در طول عمر کاریاش با انواع و اقسام سوژههای عجیبغریب مواجه شده و برای انعکاس آنها خطرهای زیادی کرده است؛ کرونا، اما برای او با همه موضوعهایی که به تصویر کشیده، فرق داشته است: «کرونا خبررسانی از دل یک بحران ناپیداست؛ بحرانی که معلوم نیست کی از آن سر سلامت بیرون میآوریم.»
مهدی ستوده، خبرنگار صداوسیمای مرکز اصفهان، که سابقه خبرنگاری در کشورهای دیگر مثل عربستان و عراق و سوریه را هم دارد از معدود خبرنگارانی است که از آغاز پاندمی تا به الان، ریسک حضور در صحنههای مختلف و پرخطر را به جان خریده و گزارشهای متنوعی تولید کرده است؛ از حضور در بیمارستانها و سانترهای کرونا گرفته تا آرامستانها و سردخانهها. او در گفتوگو با «اصفهانزیبا» از تجربه خبرنگاری در بحران کرونا میگوید.
اولین خبررسانی از کرونا را چه زمانی شروع کردید؟ تصور شما از این ویروس چه بود؟ آیا فکر میکردید اطلاعرسانی از این بحران اینقدر طولانی شود؟
خبررسانی از دل یک دشمن ناپیدا بود. کسی از این بیماری ناشناخته اطلاع چندانی نداشت؛ به همین دلیل نیز در روزهای اول شیوع کرونا خیلیها آن را به شوخی میگرفتند. با افزایش فوتیها و افراد مبتلا به این ویروس، اما خیلیها خانهنشین شدند و عمق فاجعه را دریافتند. کسی نمیدانست که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. در این میان، خبرنگاران برای اینکه به مردم آگاهی بدهند که در چه وضعیتی قرار گرفتهایم و همچنین در بیمارستانها چه خبر است و مدافعان سلامت چگونه از جان خود مایه میگذارند، باید به دل خطر میزدند تا شاید ناگفتههای کرونا را به تصویر بکشند. واقعا سخت بود. آمار مرگومیر روزبهروز بیشتر میشد. اوایل شیوع نیز بیشترین کسانی که جان خود را از دست میدادند، کادر درمان بودند و ما خبرهای ناگواری را در این باره میشنیدیم؛ ولی به دل ماجرا رفتم و سعی کردم با تولید گزارشهای تصویری به مردم آگاهی دهم.
کدامیک از گزارشهایی که تهیه کردید، فکر میکنید بازخورد خوبی میان مردم داشت و توانست آنها را هشیار کند؟
اوایل شیوع، بیمارستان خورشید بهعنوان سانتر کرونا همیشه خبرساز بود. بخش «آیسییو» بیمارستان از جمله بخشهای خطرناکی بود که بیماران تنفسی در آن بستری میشدند؛ بیمارانی که در برزخ قرار میگرفتند و احتمال زندهماندن یا فوتکردن آنها با هم برابر بود. از این صحنهها گزارشی تکاندهنده تهیه کردم که در فضای مجازی وایرال شد و مردم تا حدود زیادی به خود آمدند و متوجه شدند که کرونا با هیچکس شوخی ندارد.
نمیترسیدید برای خودتان اتفاقی بیفتد؟
من سه بار به کرونا مبتلا شدم. بههرحال، چارهای نبود. نمیشد دست روی دست گذاشت. باید به مردم اطلاعات کافی درباره ویروس داده میشد.
بهطورقطع در این نوزده ماه با اتفاقهای تلخ و شیرین زیادی مواجه شدید. کدام صحنهها از این بحران برایتان ماندگار خواهد شد؟
اوایل شیوع، یادم هست در آمریکا اعلام شده بود، بیمارانی که دارای بیماری زمینهای هستند یا کهولت سن دارند، در صورت ابتلا به کرونا باید رها شوند؛ چرا که هزینهکردن برای این بیماران مقرونبهصرفه نبود. در همان موقع شنیدم که در یکی از بیمارستانهای شهر، یک بیمار سندرم داون به کرونا مبتلا شده است. هدف از این گزارش این بود که بگویم کادر درمان برای سلامتی هر کسی حاضر هستند، تلاش کنند. گزارش از این بیمار ساعتهای زیادی طول کشید. مجبور بودم با او صحبت و شوخی کنم تا بتوانم محتوایم را تولید کنم. اتفاقا بعد از این ماجرا به کرونا مبتلا شدم؛ همچنین بهرغم اینکه گزارشهایی از جهادگران و سختی کار آنها به تصویر میکشیدم، سعی داشتم از کموکاستیها و کمبود برخی از تجهیزات در بیمارستانها نیز سخن به میان آورم؛ بهطوریکه این موضوعها باعث ناامیدی مردم نشود. پویشی را هم پایهگذاری کردم تا به واسطه آن، صاحبان مغازهها اجارهبهای خود را ببخشند؛ چراکه اصناف از جمله اقشاری بودند که در دوران کرونا بسیار خسارت دیدند و از همان ابتدای امر مجبور به تعطیلی مغازههای خود شدند؛ همچنین با استقبال مردم از این پویش، آن را بسط دادیم و از صاحب خانهها هم خواستیم که آنها نیز اجاره خود را ببخشند.
برای اینکه مردم بتوانند با گزارشهایتان ارتباط برقرار کنند و از آنها تأثیر بپذیرند، چه میکردید؟
این مسئله به موضوع گزارشها بستگی داشت؛ برای مثال، در زمانی که آمار مرگومیرها بالا رفت، از یک پرستار خواستم که با من به خیابان بیاید و با مردم صحبت کند. در این 19 ماه که ویروس با موجهای مختلفی خود را نشان داد، سعی کردم از دریچهای جدید با مردم صحبت کنم. همین چند روز پیش، با دختری گفتوگو کردم که پدرش در بیمارستان شریعتی بستری بود و او هر روز برایش نامه مینوشت. چشمانتظار پدر بود تا بهبود یابد و به خانه بازگردد؛ اما پدرش فوت کرد. اینها واقعا صحنههای دردناکی بود؛ اما باید به تصویر کشیده میشد تا خانوادهها بدانند ویروس کرونا شوخیبردار نیست و هر لحظه رنگ جدیدی میگیرد. ما برای ثبت و ضبط این صحنهها که آیندگان هم باید از آن اطلاع پیدا کنند، بر سر جانمان قمار کردیم.
با میل خودتان برای تهیه گزارش میرفتید یا به دلیل پست سازمانی و اجبار؟
با کمال میل و رغبت و عشق به مردم در دل خطر میرفتم. اتفاقا زمانی که کرونا گرفتم، هنوز استخدام صدا و سیما نبودم؛ درحالیکه آن موقع کرونا در اوج بود و خیلیها حاضر نبودند برای تهیه گزارش اقدام کنند.
خانوادهتان مخالف حضور شما در بیمارستانها و سانترهای کرونا نبودند؟
بله. سازمان اتفاقا برایم اتاقی را در نظر گرفته بود تا پس از تهیه گزارش از مراکز پر خطر به خانه نروم و چند روزی را در این اتاق قرنطینه شوم؛ همچنین شبهایی که گزارشهایم پخش میشد، خیلی از مردم زنگ میزدند و میگفتند نرو یا مواظب خودت باش و ما برایت دعا میکنیم. خیلیها هم میگفتند جان خود را به خطر نینداز و به مراکز پرخطر نرو.
حالا و در شرایطی که نوزده ماه از آغاز خبرنگاری شما در بحران کرونا میگذرد و البته هنوز نمیدانیم که سرنوشت این ویروس چه خواهد شد، بگویید خبرنگاری در این بحران چه تفاوتی با باقی سالهای کاری شما داشت؟
من در اصفهان معمولا هر نوع خبری را تجربه کرده بودم و با سوژههای مختلفی سر وکار داشتم؛ برای مثال، در تجمعهای صنفی مختلف حضور داشتم؛ اما کرونا موضوع جدید با فراوانی زیادی بود که تا به الان، مشابه آن را نهتنها من که هیچ کس دیگر تجربه نکرده بود. اطلاعرسانی در این باره سخت بود و سعی میکردم بهصورت قطرهچکانی به مردم آگاهی بدهم؛ چراکه نمیخواستم آنها را مضطرب کنم. در خیلی از موارد نمیدانستم انعکاس واقعیتها چه تبعاتی میتواند داشته باشد و مردم در خصوص آن، چه واکنشی نشان میدهند؛ زیرا هدفم آگاهیرسانی بود و گزارشهای من نباید اثر معکوس بر مردم میگذاشت. از طرف دیگر، جانم در خطر بود و باید از خودم محافظت میکردم. نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. نمیشد خودم را کنار بکشم؛ باید همگام با مدافعان سلامت در مراکز مختلف حضور مییافتم تا به مردم آگاهی بدهم و ایثارگریهای آنها را به تصویر بکشم. خبرنگاران، گمنامترین مدافعان مقابله با این بیماری بودند که برای ثبت رویدادهای خبری جان خود را به خطر انداختند و لحظهای از ایفای رسالت خود غافل نشدند.
افزودن دیدگاه جدید