از آماده‌باش پیشاهنگی تا خدمت در رادیو

با سابقه بیش از نیم‌قرن فعالیت در رادیو هنوز با علاقه و پشتکار از ساختمان صداوسیمای اصفهان بیرون می‌آید و لبخند به لب دارد. گرچه حافظه‌اش گنجینه‌ای از خاطرات این شهر است، اما هرگز فرسودگی و خمودگی راهی به دل برنای او نیافته است. او را حالا می‌توان از قدیمی‌ترین کارمندان رادیو اصفهان برشمرد: رضا نوایی، صدابردار و تهیه‌کننده که البته کار در رادیو بخشی از فعالیت او طی سالیان بوده است. سال‌ها تلاش او در پیشاهنگی اصفهان، مدیران جهانی پیشاهنگی را به تحسین واداشته است.«سال 1319 در محله چهارسوق شیرازی‌ها کوچه قلعه (نواب فعلی) متولد شدم. آن دوره کوچه ما ازیک‌طرف به چهارسو و سمت دیگر به صارمیه راه داشت و صارمیه هم تا مدت‌ها خیابانی خاکی بود.

تاریخ انتشار: 21:52 - یکشنبه 1399/05/19
مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه
no image
 صبح و عصر ماشین‌های آب‌پاش شهرداری، خیابان صارمیه را آب‌پاشی می‌کردند تا گاه‌گاهی که درشکه یا اتول از اینجا عبور می‌کند گردوخاک به پا نشود. این خیابان مسیر عبور درشکه صارم‌الدوله و مهمانان تهرانی او که با اتومبیل‌های اسکورت به منزلش می‌آمدند هم بود و من و بچه‌های محله اغلب به تماشای این رفت‌وآمدها می‌ایستادیم. پدرم کارمند خرید اداره انحصار دخانیات و تریاک بود در نزدیکی میدان نقش‌جهان جایی که امروز دانشگاه هنر است. تفریح ما این بود که به‌اتفاق مادر پای پیاده از چهارسو به زیارت امامزاده شاهزید و زینبیه می‌رفتیم. آن دوره تریاک آزاد بود و طول این مسیر پر از زمین‌های خشخاش.»

برای صرفه‌جویی به جای کاغذ از حلبی استفاده می‌کردیم

 7 یا 8 ساله بوده که رادیو به خانه‌شان آمده: «رادیو 6 موج که از علاقه‌های پدرم بود و روی طاقچه کنار دم‌ودستگاه چای قرار داشت. اذان و اخبار نخستین صدایی بود که از رادیو شنیدم. اصفهان یک ساعت بیشتر برنامه نداشت و اغلب باید از موج‌های دیگر استفاده می‌کردیم؛ اما ما جرئت دست‌زدن به رادیوی پدر را نداشتیم، چراکه اگر موج را عوض می‌کردیم پدر مجبور بود دوباره ساعت‌ها برای پیداکردن موج دلخواهش وقت صرف کند. تا کلاس سوم ابتدایی را در دبستان صارمیه یا 15 بهمن تحصیل کردم و حدود سال 1328 به دبستان صحت در خیابان شیخ بهایی رفتم. در آن مدرسه با حمید مصدق که بعدها شاعر شد رفیق شدم. سوادآموزی آن دوره با مشقت همراه بود. ما برای صرفه‌جویی به جای کاغذ از حلبی استفاده می‌کردیم و مداد و خودکارم نبود و با قلم و دوات می‌نوشتیم. حلبی که پر می‌شد جوهر آن را یا می‌شستیم یا با پارچه و گاهی هم با زبان پاک می‌کردیم.» نوایی آن‌طور که خود روایت می‌کند، از دوران نوجوانی علاقه‌مند به فعالیت‌های اجتماعی بوده است: «برادرم، عباس نوایی، سال‌ها بعد رئیس سازمان پیشاهنگی استان اصفهان شد و به دلیل مراودات اجتماعی او و علاقه مذهبی‌مان به خانه حاج‌آقا رحیم ارباب که رو به‌روی باغ همایون بود زیاد رفت‌وآمد داشتیم. حاج‌آقا رحیم هم مهمانان زیادی از سراسر ایران و حتی خارج از ایران داشت، مثل رئیس دانشگاه الازهر مصر که روزی به ملاقاتش آمده بود. به خاطر دارم که آخرین شب ماه رمضان بود و حاج‌آقا رحیم باید برای خطبه‌های نماز عید فطر حاضر می‌شد. به‌اتفاق برادرم او را به حمام محله‌شان بردیم. حاج‌آقا قد خمیده‌ای داشت. او را بغل کردم تا از پله‌های خزینه بالا برود. با هر قدمی که برمی‌داشتم می‌گفت “خدا پیرت کنه، خیر از جوانی‌ات ببینی”.» نوایی از نخستین دانش آموزان دبیرستان هراتی هم بوده که البته در همان دوره هم‌زمان با رونق گرفتن فعالیت‌های پیشاهنگی در ایران به جرگه پیشاهنگی هم می‌پیوندد و در این مسیر افتخارات زیادی را به نام مدرسه هراتی ثبت می‌کند تا آنجا که مدیران پیشاهنگی جهان را به اصفهان و دبیرستان هراتی می‌کشاند: «سال 1334 دانش‌آموز دبیرستان شیخ‌زاده هراتی اصفهان شدم که تازه تأسیس بود و می‌توانستم هرروز با دوچرخه از چهارسو تا مدرسه را رکاب بزنم. بعد از اتمام سیکل اول و انتخاب رشته ریاضی به دلیل علاقه به فعالیت‌های فوق‌برنامه در پیشاهنگی مدرسه هم فعال شدم. سازمان پیشاهنگی ایران همان دوره توسط دکتر حسین بنایی که تحصیل‌کرده مقطع دکترای تعلیم و تربیت از دانشگاه آمریکا بود فعال‌تر شد. من آن زمان دانش‌آموز بودم، اما دوره‌های سرجوخگی، رهنمون رصدی و مربی‌گری پیشاهنگی را هم خیلی زود شرکت کردم. مدیریت مدرسه ما را احمد مهران که برادرش هم وزیر آموزش‌وپرورش وقت بود بر عهده داشت و پس از او آقای هادیان و سپس اصغر جهانشاه، پدرزن رضا ارحام صدر مدیر شدند. معاون مدرسه هم حسین عجمی بود. آقای کلانتر، معلم ورزش ما هم مربی و سرپرست پیشاهنگی مدرسه هراتی بود که بعد از فوت او آقای عجمی سرپرستی پیشاهنگی دبیرستان هراتی را به من سپرد.»

از پیشاهنگ پویا تا سرپرستی پیشاهنگان

او بعدا به‌غیراز سرپرستی پیشاهنگی دبیرستان هراتی، سرپرست پیشاهنگان سیار مدارس اصفهان، روابط عمومی شورای پیشاهنگی اصفهان، رئیس اتاق پژوهش انجمن دوستداران طبیعت اصفهان هم بوده و برای طی‌کردن دوره رهبری بین‌المللی پیشاهنگی هم انتخاب شده است: «24 ساله بودم که برای شرکت در دوره رهبری بین‌المللی پیشاهنگی انتخاب شدم. این دوره آموزشی در یکی از دفاتر جهانی پیشاهنگی در اردوگاه منظریه تهران برگزار می‌شد. میشل کاپستین که فرانسوی بود هم ریاست این دوره 12 روزه را برعهده داشت. در هر دوره از هر استان تنها یک نفر برای شرکت در این کلاس انتخاب می‌شد. ورود به این دوره و گرفتن مدرک آن بسیار سخت بود. در طول آموزش ما روزی دوساعت بیشتر زمان برای استراحت نداشتیم. درنهایت نشان وودبج را که دکترای عالی پیشاهنگی محسوب می‌شد دریافت کردم. پیش از من برادرم و احمد رفیعیان این مدرک را کسب کرده بودند.» بین سال‌های 34 تا 57 به ترتیب رحمت‌الله نیرو پور، شکرالله ورزنده، عباس نوایی و احمد رفعیان ریاست سازمان پیشاهنگی اصفهان را برعهده داشتند.«فعالیت پیشاهنگی مدارس به مقاطع تحصیلی مختلف تقسیم می‌شد؛ به این صورت که به شرکت‌کنندگان پیشاهنگی دوره ابتدایی شیربچه، به دوره راهنمایی پیشاهنگ و به دوره دبیرستان پیشاهنگ سیار می‌گفتند. شعار پیشاهنگی، آماده‌باش و خدمت‌کن بود و روش پیشاهنگی اینکه حداقل روزی یک کار نیک انجام شود. کتاب‌های آموزشی هم داشتیم و هفته‌ای یک‌بار روزهای جمعه یا روزهای تعطیل جلسات آموزشی یا اردوهای فرهنگی، هنری، تفریحی و ورزشی مثل مسابقات فوتبال و تئاتر هم برگزار می‌کردیم. هر شهر یک اردوگاه پیشاهنگی داشت و اردوگاه پیشاهنگی اصفهان، باغ ابریشم بود که آن زمان به آن اردوگاه شاهکوه گفته می‌شد. در سال یک هفته به نام هفته کار نیک پیشاهنگی از 12 تا 19 آذر برگزار می‌شد که در آن دانش آموزان پیشاهنگی موظف بودند به جای یک کار نیک روزی 10 کار نیک انجام دهند. این کار نیک هم می‌توانست کمک به یک سالمند یا نابینا یا فعالیت‌های گسترده‌تری باشد. بین سال 1337 تا 1338 در جریان زلزله‌ای که در کشور پاکستان اتفاق افتاد در پیشاهنگی اصفهان اقدام به جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای آسیب دیدگان این کشور کردیم. آن سال چادرهایی در میدان انقلاب، میدان نقش‌جهان کنار مسجد و چهارباغ برپا شد و بلیت‌های یک‌تومانی به مردم فروختیم و درنهایت مبلغ 20 هزار تومان جمع‌آوری شد که از طریق سازمان پیشاهنگی ایران برای مردم پاکستان فرستادیم. 20 هزارتومان پول بسیار زیادی بود تصور کنید که آن دوره با 2 ریال می‌شد دو وعده رستوران رفت.» هفته دیگری هم بود به اسم هفته کار پیشاهنگی و بر پایه شعر «برو کار می‌کن مگو چیست کار/ که سرمایه جاودانی است کار» که دانش آموزان باید در این هفته با کارهایی چون فروش گل به مدیران سازمان‌ها و ادارات یا واکس‌زدن کفش معلمان و برپایی غرفه‌های فروش گل و گیاه با همکاری شهرداری فرهنگ کار کردن و کار عار نیست را ترویج می‌دادند. شعار این هفته این بود که انسان باید از دسترنج خود درآمد کسب کند. پیشاهنگان کارت هویتی و کارنامه‌هایی هم داشتند که اقدامات و امتحانات آن‌ها در آن ثبت و با مهر سازمان پیشاهنگی به تأیید می‌رسید. پیشاهنگی 12 منش داشت: شرف و امانت، پاکی و درستی، یاری و نیکوکاری، برادری، ادب، شفقت به حیوانات و محیط‌زیست، اطاعت، خوش‌رویی، صرفه‌جویی، پرهیزکاری، پاسداری، شجاعت که این‌ها مطابق با دستورهای دین اسلام بود. پیشاهنگی دبیرستان هراتی بسیار ممتاز عمل کرده بود. هر جمعه با اجرای مراسم صبحگاهی و تلاوت قرآن برنامه‌ها آغاز می‌شد. دفتری هم در بهترین نقطه مدرسه یعنی روبه‌روی دفتر آقای عجمی داشتیم که پر شده بود از کاپ و مدال‌های ارزشیابی، دفتر خاطرات، عکس اردوها و نشریات پیشاهنگی.»

نخبگان شهردانش‌آموزان پیشاهنگان

آن‌طور که نوایی می‌گوید مدرسه هراتی به لحاظ معماری از مدرسه‌های شاخص خاورمیانه در میان مدارس جدیدالتأسیس بوده و به همین دلیل نشست و گردهمایی‌های افراد مهمی که از تهران و خارج از ایران به اصفهان می‌آمدند در آمفی‌تئاتر این مدرسه برگزار می‌شده است و آن‌ها از اتاق پیشاهنگی مدرسه هم دیدن می‌کردند: «کسانی چون دکتر پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین سپنتا و صدها چهره‌های فرهنگی، هنری، ورزشی و سیاسی. دهه 40 رئیس دفتر جهانی پیشاهنگی و کنت استیونس، معاون پیشاهنگی جهان هم به اصفهان آمدند تا از این اتاق دیدن کنند که بسیار شگفت‌زده شدند و گفتند که فکر نمی‌کردیم در یکی از شهرهای ایران پیشاهنگی آن‌قدر عملکرد موفقی داشته باشد.»  دکتر حسین بنایی، رئیس سازمان پیشاهنگی ایران که اول خرداد سال 1341 از اتاق پیشاهنگی هراتی دیدن کرده هم در دفتر خاطرات پیشاهنگی این مدرسه نوشته بوده دیدن فعالیت گروه پیشاهنگی دبیرستان هراتی اصفهان موجب مسرت و خوشبختی تمام کسانی است که به پیشرفت جوانان کشور علاقه‌مند باشند، زیرا به رأی‌العین پیشرفت تدریجی و سحر اساسی تربیت پیشاهنگی در این گروه نمایان است. من از ریاست دبیرستان هراتی و رضا نوایی، مدیر کاردان پیشاهنگی این مدرسه تشکر می‌کنم.به روایت نوایی، مهندس مهدی ابراهیمیان معمار هتل عباسی اصفهان، زاون قوکاسیان نویسنده و کارگردان، حشمت‌الله انتخابی فعال محیط‌زیست و مدیر انتشارات نقش مانا، بهرام افشارزاده دبیرکل کمیته ملی المپیک ایران، دکتر احمد خاکسار معاون دانشگاه شهید بهشتی تهران، فرهاد نواب پزشک، استاد مهدوی هیئت‌علمی دانشکده علوم پزشکی اصفهان، مرتضی روانبه رئیس هیئت کوهنوردی اصفهان، احمد رفیعیان رئیس هنرستان ابوذر، فضل‌الله صلواتی خبرنگار و روزنامه‌نگار و عباس اشرافی‌نیا مدیر کارخانه گز اشرافی ازجمله دانش‌آموزان پیشاهنگی اصفهان در آن بودند. سال 1354 به دلیل امتیازاتی که پیشاهنگی دبیرستان هراتی کسب کرده بوده، رضا نوایی از طرف سازمان پیشاهنگی ایران برای سفر حج انتخاب می‌شود که در این سفر سرپرست تیم پیشاهنگان اصفهان هم بوده است: «هرسال تعداد 63 نفر پیشاهنگ به این سفر فرستاده می‌شدند که این عدد از روی عمر حضرت رسول (ص) انتخاب شده بود. از این تعداد 21 نفر در جده، 21 نفر در مدینه و 21 نفر در مکه در دفاتر پیشاهنگی حاضر می‌شدند و باید پیش از رسیدن حجاج مناطق را شناسایی می‌کردند تا بعد بتوانند در راهنمایی حجاج به هتل‌ها، کاروان‌ها و درمانگاه‌ها خدمت‌رسانی کنند. ازقضا در همین سال بود که آتش‌سوزی منا و عرفات اتفاق افتاد. من آن روز در حال انجام آداب حج و تراشیدن سر بودم که متوجه شدم چادرها آتش گرفته است. با شدت آتش‌سوزی، کپسول‌های گاز درون چادرها منفجر می‌شد و در اثر وزش باد چادرها از زمین جدا می‌شد و کیلومترها آن‌طرف‌تر فرود می‌آمد و آتش می‌گرفت. مردم در حال سوختن یا فرار کردن به دامنه کوه بودند و زنان امنیت نداشتند که در این شرایط پیشاهنگان وارد عمل شدند و اقدام به امدادرسانی کردند، بالاخره مهار آتش از طریق هلی‌کوپترهایی امدادی که از آبادان و اهواز آمده بودند انجام گرفت و بعد از پایان مراسم حج از تهران دستور رسید که پیشاهنگان همچنان در مکه بمانند و به خانواده از دست‌رفتگان یا مفقودی‌ها برای شناسایی اجساد و یافتن بستری‌شده‌ها در بیمارستان‌ها یاری رسانند. ما 61 روز در مکه بودیم و درنهایت با آخرین پرواز به ایران و اصفهان بازگشتیم. سازمان پیشاهنگی هنوز هم در ایران فعال است. آخرین گردهمایی کشوری آن سال 1397 در تهران برگزار شد که من به‌اتفاق احمد رفیعیان، حشمت‌الله انتخابی، محمد کریمی، فضل‌الله صلواتی، بهمن قویدل، علی عسگری، مهوش برازنده، توران شاهین، منوچهر مسعودی فر، قنبرعلی اکبری، عباس اشرافی نیا و آقای نادریان از اصفهان به‌عنوان مربیان قدیمی پیشاهنگی شرکت کردیم.»

اولین حقوقم 700 تومان بود

نوایی پس از دوره سربازی به دلیل علاقه به فعالیت‌های اجتماعی و به‌منظور خدمت به کودکان یتیم وارد سازمان شیروخورشید می‌شود و سرپرستی شبانه‌روزی خانه کودک اصفهان را بر عهده می‌گیرد: «در شبانه‌روزی هم تلاش می‌کردم بچه‌ها در فعالیت‌های اجتماعی و ورزشی مثل کوهنوردی هدایت کنم. سرتاسر هفته برنامه‌های متنوع آموزشی فرهنگی داشتیم و من تنها هفته‌ای یک شب به منزل می‌رفتم. یکی از آن شب‌ها پسرعمویم حسین نوایی که مدیرکل رادیو ایران بود از تهران به خانه ما آمد. به من گفت که آیا از کاری که داری راضی هستی و من در پاسخ گفتم بله بسیار زیاد. او گفت بله من می‌دانم تو در هر کاری با علاقه و جدیت فعالیت می‌کنی اما من در تهران روی میزم یک کاغذ استخدامی دارم و دوست دارم که شما بیایی و در رادیو مشغول به کار شوی. من ابتدا کمی فکر کردم و گفتم اگر من از شبانه‌روزی استعفا بدهم ممکن است حبیب‌الله اشراقی (رئیس شیر و خورشید اصفهان) که با شما هم رفیق است دلخور شود؛ اما پسرعمو قول داد که رضایت او را بگیرد. بعد من دوباره فکر کردم و گفتم حالا به فرض که من آمدم تهران، در شهری که غریب هستم کجا ساکن شود که باز پسرعمو گفت این هم با من و خلاصه من در تاریخ 19 شهریور 1346 وارد رادیو آن دوره در میدان آرک تهران شدم. برگه استخدام را پر کردم و در اداره تکثیر برنامه‌ها ضمن کار دوره ادیتوری، کمک تهیه‌کنندگی و تهیه‌کنندگی را زیر نظر شاهرخ نادری که از تهیه‌کنندگان بنام و قدیمی رادیو بود دیدم. کار من آنجا این بود که نوار برنامه‌های مختلفی چون سخنرانی و موسیقی را با دستگاه‌های امپکس برای رادیو شهرستان‌ها کپی و تکثیر کنم. نوارهای برنامه‌ها را روی دستگاه می‌کاشتم بعد یک دکمه را که 8 دستگاه دیگر را فعال می‌کرد می‌زدم و ظرف 3 دقیقه ونیم نوارها از روی نوار مادر دوبله و کپی می‌شد. سپس آن‌ها را داخل جعبه قرار می‌دادیم تا از طریق پست به شهرستان‌ها ارسال شود. برنامه‌ای بود به نام گل‌های صحرایی که در آن اغلب خواننده‌ها و سلبریتی‌های آن دوره آواز می‌خواندند و برای ضبط هم روزهای سه‌شنبه به رادیو می‌آمدند. من این روز را از صبح تا عصر در رادیو حاضر بودم. پیش از ضبط برنامه در استودیو همه در رستوران رادیو حاضر می‌شدند و من که تابه‌حال تنها صدای برخی هنرمندان را شنیده بودم، حالا در کنار آن‌ها غذا می‌خوردم و این برایم جذاب بود. یادم هست اولین حقوقی که دریافت کردم 700 تومان بود که در ماه 350 تومان آن را صرف مخارج زندگی و 350 تومان آن را پس‌انداز می‌کردم. سال 1348 که به اصفهان منتقل شدم 7 هزار تومان پس‌انداز داشتم. آن زمان ایران هنوز تلویزیون نداشت و رادیو ایران 24 ساعته برنامه‌های متنوع آموزش، سرگرمی و موسیقی پخش می‌کرد.»

ارحام صدر نخستین گوینده رادیو بود

نوایی در رابطه با تاریخچه رادیو در اصفهان و ادامه فعالیت خود می‌گویــد: «تأسیس رادیو اصفهان مربوط است به سال 1328. در ساعت 4 بعدازظهر روز بیستم دی‌ماه 1328 جمله “اینجا اصفهان است” از طریق گوینده رادیو، رضا ارحام‌صدر برای نخستین بار در اصفهان شنیده می‌شود. آن دوره برنامه رادیو ابتدا هر چهارشنبه ساعت 20 شب زیر نظر لشکر اصفهان پخش می‌شد. نخستین استودیو هم در ساختمان باشگاه افسران (موزه تاریخ طبیعی فعلی) و زیر نظر سرهنگ زاهدی بود و رضا ارحام‌صدر هم نخستین گوینده رادیو. پس از او حسین توصیفیان، حسین غزالی، حسین خاتم‌ساز، پریچهر استراک و آذر پژوهش اولین نسل گویندگان رادیو اصفهان بودند. سال‌های بعد به‌ترتیب ساختمان رادیو به خیابان شمس‌آبادی و خیابان آذر، کوچه تاج و سپس بوستان سعدی انتقال یافت. زمانی که رادیو در خیابان شهناز بود، پسرعمویم مدیرکل اطلاعات و رادیو اصفهان شده بود و محل سکونت او هم در همان کوچه‌ای بود که استودیو قرار داشت. وقتی من به اصفهان بازگشتم اسماعیل نواب‌صفا مدیرکل رادیو اصفهان و رادیو در کوچه تاج اصفهانی بود و من مسئول آرشیو رادیو شدم. منصور دانش که رئیس اداره رادیو بود، مسئولیت بستن کنداکتور پخش رادیو را به من داد و من باید هرروز سخنرانی‌ها و بخشی از برنامه‌های گل‌ها، شاخ گل، برگ سبز و گل‌های صحرایی را انتخاب و پخش می‌کردم. روزهای یکشنبه آواز جلال تاج باید پخش می‌شد و ازآنجایی‌که منزل او نزدیک اداره رادیو بود خودش می‌آمد و به من می‌گفت “نوایی جان امروز چی می‌خوای از من پخش کنی؟” و من در پاسخ می‌گفتم اختیار دارید آقا شما که خودتان تشریف دارید این هم بخش آرشیو شما، خودتان انتخاب کنید. آوازهای تاج معمولا بر روی نوارهای 600 فوت 15 دقیقه‌ای بود و معمولا به انتخاب خود او پخش می‌شد. همان روز البته پخش تک‌نوازی حسن کسایی هم در کنداکتور داشتیم که او هم به اتاق آرشیو می‌آمد و گاهی خودش نوار را انتخاب می‌کرد و گاهی می‌گفت خودتان انتخاب کنید. سال 1350 که رادیو و تلویزیون ادغام و ساختمان رادیو به بوستان سعدی منتقل شد دوباره مسئول آرشیو بودم. در آن سال با منصور هویدا، حسین غزالی، هوشنگ حریرچیان، رسول صفایی، مهدی قاضی‌زاده، مسعود سلیمانی، خانم عندلیبی و سیمین صداقت که بعدا در رادیو ایران مشغول به کار شد همکار بودم. تا سال 1359 که آقای طیب نیا، که بعدا  وزیر اقتصاد شد مدیر پخش بود. او به من گفت در حکم شما تهیه‌کنندگی رادیو ثبت‌شده پس بهتر است به پخش بیایید و با ما همکار شوید. من هم قبول کردم و از آن به بعد تهیه‌کننده شدم. وظیفه تهیه‌کننده رادیو انتخاب نوع برنامه، انتخاب گوینده، انتخاب موسیقی و هماهنگی این‌ها با صدابردار و گوینده برای ضبط برنامه و ادیت و تدوین آن است یعنی درست شبیه کاری که کارگردان در تلویزیون انجام می‌دهد. در آن سال‌ها برنامه‌هایی گفت‌وگومحور فرهنگی و مذهبی را برگزار می‌کردم مثل “شهر دانش و آفتاب آمد دلیل آفتاب” که از استادان دانشگاه، مذهبیان مثل آقای اشراقی و روضاتی و فرهیختگانی چون جلال‌الدین همایی یا منوچهر قدسی دعوت می‌شد.»

مسئول پخش آژیر در دوران جنگ

نوایی سال 1372 بازنشسته شده اما همچنان در رادیو فعال است. او از سال 1357 مسئولیت ضبط تمام خطبه‌های نماز اصفهان را هم بر عهده داشته است: «به دلیل علایق مذهبی این مسئولیت را از بعد انقلاب بر عهده گرفتم و تا همین هفته گذشته بیش از 2هزار خطبه را برای رادیوضبط و پخش کرده‌ام. همین چند هفته پیش در حین ضبط خطبه‌ها پیرمردی به سراغم آمد و با تعجب گفت آقا من در کودکی که با پدرم به نماز جمعه می‌آمدم شما را مشغول صدابرداری می‌دیدم و حالا پس از سال‌ها هنوز شما را مشغول این کار می‌بینم!» نوایی اما در دوره جنگ ایران و عراق هم مسئول پخش آژیر، هنگام حمله هوایی هم بوده اما این کار را با امانت و نیکوکاری ورای وظیفه‌اش به انجام می‌رسانده است: «از استانداری با استودیو تماس می‌گرفتند و می‌گفتند وضعیت قرمز را اعلام کنید. گوینده آژیرها از کارمندان استانداری بود و ما وظیفه پخش صدای او را داشتیم.» گرچه پناهگاه نزدیک اتاق پخش بود و صدای تلفن هم به گوش می‌رسیده، اما رضا نوایی فاصله بین وضعیت قرمز تا زرد و سفید را همچنان در اتاق می‌مانده و منتظر بوده تا دوباره تلفن زنگ بخورد و او چند ثانیه زودتر هم که شده وضعیت زرد و سفید را اعلام کند. «چون می‌دانستم که در آن لحظات چقدر مردم در اضطراب و دلهره به سر می‌برند.»

 

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    شیما خزدوز

برچسب‌های خبر