مراسم محرم برای ایرانیان رویدادی تحت عنوان ابراز ارادت به امام سوم شیعیان است؛ مراسمی متفاوت در سراسر ایران و نه فقط در دهه اول محرم که در مواقع مختلف با محوریت سوگ و دادخواهی برگزار میشود. شماری از این مراسم قدمت چندصدساله دارند و حتی برخی از آنها ریشه در آیینهای دوران باستان داشتهاند و بعدا به آیینهای محرمی تبدیل شدهاند. دانستن روایت خارجیان از این آیینها هم جالب و قابلتأمل است. در ادامه بهطور موضوعی و با توجه به مطالب منتشر شده در کتاب «محرم از نگاه گردشگران فرنگی» به این روایتها میپردازیم.
جهانگردان شیفته تعزیه
«اگر بنا باشد موفقیت یک فرم نمایشی را بر پایه اقبال آن نزد همه مردم و اثری که بر بینندگان خود گذاشته برآورد کنیم، بیگمان هیچ نمایشی در طول تاریخ جهان اسلام توان برابری با تعزیه را ندارد.» این روایت سرلوییس پلی (Sir lewis Pelly) است؛ جهانگردی که در دوره حکومت ناصرالدینشاه قاجار (حوالی سالهای 1970 میلادی) به ایران سفر کرد و چندینسال در جنوب ایران به مطالعه تعزیه پرداخت. به روایت مهدی تمیزی در کتاب« محرم از نگاه گردشگران فرنگی» سامئل بنجامین نخستین سفیر آمریکا در ایران (دوره ناصرالدینشاه) هم شیفته تعزیه شده بود و درباره این میراث ناملموس ایرانیان نوشت: «تعزیه نمایش باشکوهی است که بر نبوغ دراماتیک ایرانیان صحه میگذارد.» پیتر چلکووسکی پژوهشگر دیگری است با سابقه پنجاه سال مطالعه و بررسی هنر تعزیه. او دراینباره گفته است: «تعزیه را نمایش کامل میدانم؛ زیرا تنها یک رویداد نمایشی نیست؛ بلکه بخشی از آداب زندگی دینی یک مسلمان شیعه محسوب میشود. این اجرا، در تمام سال همراه آنان است.»
پژوهشگران غربی آغاز برگزاری مراسم تعزیه را حدود پایان قرن هفدهم میلادی برآورد میکنند، البته به نظر میرسد که زمان آغاز ساخت مکانهای ویژه برای اجرای مراسم تعزیه و روضهخوانی به نیمه اول قرن هجدهم میلادی بازگردد. نامدارترین تکیه تاریخی، تکیه دولت بود که در سال 1870 میلادی به دستور ناصرالدینشاه در ضلع غربی شمسالعماره با سرپرستی دوستعلیخان معیرالممالک و با هزینه حدود 300 هزار تومان ساخته شد. اما متأسفانه این بنای باشکوه در دوره پهلوی اول رو به ویرانی رفت و در دوره پهلوی دوم بهمنظور ساخت بانک ملی شعبه بازار تهران، تخریب شد. ساموئل بنجامین درباره این بنا نوشته: «در همان نگاه نخست بزرگی صحه این نمایش، توجه مرا به خود جلب کرد. فضای داخلی بنا نزدیک به 200 فوت عرض و 80فوت بلندا داشت. سقف گنبددار چوبی آن افراشته بر فراز ستونهای آهنی محکمی بود. روشنایی این مکان بهوسیله تعداد زیادی لوستر و شمعدان فراهم میشد. برآورد کردم که هرکدام از این لوسترها بیش از 500شمع دارد. در میان این بنا یک سکوی دایرهای سنگی به بلندای سهفوت جای داشت که بهسان صحنه نمایش از آن استفاده میشد و از راه دو ردیف، پلکان میشد و به بالای آن میرسید. در سوی دیگر بنا یک منبر از مرمر سفید جای داشت که جایگاه روضهخوان بود. جایگاه ویژهای نیز برای بانوان در نظر گرفته شده بود که اختلاف سطح آن تماشای تعزیه را آسانتر میکرد.»
سفرنامه بسیار جالب دیگر که قدمتش به دوره شاه طهماسب صفوی برمیگردد، به قلم میکله ممبره (Michle Membere) نوشته شده است. در بخشی از این روایت آمده: «در ماه می، آنها رنجهای فرزند علی(ع) که امام حسین (ع) نامیده میشود را اجرا میکنند. امام حسین(ع) ناخواسته و نابرابر، با یکی از اعراب که آنها یزید مینامند جنگید و سرش از تن جدا شد. آنها برای شهادت او این سوگنامه تلخ را به مدت ده روز انجام میدهند و به آن سبب همگی سیاه میپوشند.»
روایتهایی از محرم در اصفهان صفوی
اما اصفهان در روایتهای جهانگردان محرمدیده دوره صفوی حضور پررنگی دارد. مثلا پیترو دلاواله (Pietro Della Valle) که اصفهان دوره شاهعباس کبیر را دیده (در سال 1614 میلادی از راه همدان و گلپایگان وارد اصفهان شده) همه بخشهای آیینهای محرمی را توضیح داده و به شیوه گردهمایی مردم در میدان و اینکه ظهر هر روز روضهخوان چه چیزهایی میگفته و چگونه کشتهشدن امام حسین (ع) را روایت میکرده، نوشته: «سخنرانی را یکی از سادات انجام میدهد. او عمامهای سبز به سر دارد که من تاکنون مانند آن را ندیدهام. او بر منبری که اندکی از زمین بلندتر است مینشیند و مردم از زن و مرد دور او دایرهوار گرد میآیند… او گاه و بیگاه نقاشیهایی را که دربردارنده برخی از رویدادهاست به مردم نشان میدهد. این تصویرها درونمایهای برابر با سخنان او دارند…».
سفــرنامه گارســیا د سیــلوا فیــگووآ (Garcia de Silva Figueroa) هم بخشی دارد که معطوف به آیینهای محرمی است. روایت او اینگونه است: «ابتدا زیباترین و پروارترین شتر ماده را که با برگ گیاهان، گلها، پارچههای ابریشمی، پلاکهایی از جنس طلا، زنگوله و قالیچه تزئینشده، دور شهر میگردانند. در همان هنگام که سوگواران بهتندی سینهزنی میکنند، داروغه اصفهان و دیگر مقامهای دولتی همراه با دستهای از مردان مسلح که صداهایی از خود درمیآورند، در دشت پهناوری کنار رودخانه خارج شهر گرد هم میآیند. آنها دایرهوار دور شتر را میگیرند و آن را به زمین میخوابانند. پاهایش را میبندند و داروغه شمشیری را وارد گلوی شتر میکند. پس از آن مردم بهسرعت با شمشیرهای تیز شتر را قطعهقطعه میکنند. برخی از مردم که گوشت این شتر را به دست میآورند بهسوی گورستان میروند درحالیکه گروهی دیگر بهسوی شهر میدوند. به سینه میزنند و گریه و مویه میکنند… .»
آرزوی محرمی ژان شاردن
رد پای سازه نمادین و محرمی نخل تابوت را میتوان در سفرنامه فدوت آفاناس یوویچ کتوف (Fedot Afanas Yevic Katof) دید. این بازرگان روس نوشته است: «مردها، پای برهنه درحالیکه شلواری به پا دارند و بدن خود را چون قیر سیاه کردهاند در گذرها به راه میافتند و فریاد میزنند: «حسین، حسین، شاه حسین (ع)». پیشاپیش هر کاروان، چوبهای بلندی را میبرند. سپس تابوتهایی مخمل دار را در پیش حرکت میدهند و پسازآن شترهایی درحرکتاند که روی آنها بچههایی پشت به مسیر حرکت نشستهاند و حسین را صدا میزنند. بچههایی نیز هستند که صورت را به خون آلودهاند و بر اسبهایی نشستهاند. در کاروان درازگوشی را که از پوست حیوان ساخته و از کاه انباشتهاند و کلاه منگوله دار و تیر و کمانی از چوب باریک بر آن آویزان است، میکشند. همه به آن ناسزا میگویند و آب دهان میاندازند. این رویداد در میدانی که زن و مرد و بچه در آن گردآمدهاند صورت میگیرد. زنان نالهها و شیونها سر میدهند. در پایان آن حیوان ساختگی را با نفت و کاهی که در دل او جاسازی شده به بیرون شهر برده و آتش میزنند. گویا منظور از بچههای خونین، کودکان بیگناه هستند که شهید شدند و آنچه شبیه حیوان درازگوش است، آن کسی است که امام حسین(ع) را به قتل رسانده است.»آدام اولئاریوس (Adam Olearious) پژوهشگری که برای اولین بار گلستان سعدی را به آلمانی ترجمه کرد و گوته او را «مرد ممتاز» نامیده، ماه محرم را در دوره شاه صفی صفوی روایت کرده است. او از مراسم آتشبازی، مراسم کاروانگونه و رویدادهای مختلف این دوران نوشته است. در دوره شاهصفی (حوالی سالهای 1629 تا 2642 میلادی) آیینهای محرم بیشازپیش همگانی شدند. براساس سفرنامه ژان شاردن در دوره شاهعباس صفوی گونههای نخستین شبیهخوانی در دربار در یکی از تالارهای سلطنتی اصفهان روی صحنه رفت. از آن مکان که بخشی از قصر بود، برای اجرای مراسم شبیهخوانی و جشنهای باشکوه استفاده میشد. شاردن درباره دیدن علم عزاداری محرم نوشته است: «بسیار آرزو داشتم علم حضرت امام حسین(ع) را که نزد بسیاری مقدس و ارجمند است، ببینم. به «ناظر» گفتم: شنیدهام که چنین چیزی در اینجاست. مرا پاسخ داد: میخواهی مسلمان شوی؟ و مقصودش این بود که برای دیدن علم باید تغییر دین داد!»
اما از همه جالبتر روایت برگزاری آیینهای محرمی در میدان نقشجهان در زمان صفویه است. ژان باتیست تاورنیه (Jean Baptiste Tavernier) اینطور نوشته: «دوازده دسته از دوازده محله اصفهان با علم، کتل، کجاوه و سازوبرگهای ویژه سوگواری به میدان نقشجهان آمدند. هر دسته یک کجاوه داشت که هشت تا ده نفر آن را حرکت میدادند؛ چوب کجاوه به انواع گلوبوته نقاشی شده، در هر کجاوه تابوتی گذاشته و روی آن را با پارچه زریبافی پوشانده بودند. در پیشاپیش هر دسته یک یدک را میکشیدند. یدکها را با زین و یراق آراسته و به آنها شمشیر، خنجر و تیر و کمان آویخته بودند. یکصد گام مانده به جایگاه شاه یدککشان اسبها را به تاخت وا میداشتند و دسته با کجاوه به دنبال آنها میدویدند. بهگونهای این اسبها نمادی از همان اسبهایی بود که شهیدان کربلا بر آنها سوار شده و به جنگ میرفتند.» اما پایان دوره صفویه را میتوان با اوج گرفتن آیینهای محرم و حمایت بیشتر شاهان صفوی (شاه سلیمان و شاه سلطان حسین) از این آیینها مقارن دانست. گیراترین گزارش از این مراسم همگانی را که بهگونهای دراماتیک برگزار میشد، جهانگرد هلندی کورنلیس دبروین (Corenelis De Bruyun) ارائه داده است. در دوره قاجار روضهخوانی و تعزیه و تعزیهخوانی بسیار فراگیر شد. روایت هــاینریش کارل بروگشن (Heinrich Karl Brugsch) که در دوره ناصرالدینشاه اصفهان را دیده هم جالب است.
او درباره سقاخانهها که از نمادهای ویژه رویداد کربلا و کشتهشدن امام سوم شیعیان با لب تشنه است، نوشته: «در اصفهان چیز تازهای در ساختمانهاست که در دیگر جاهای ایران کم است و آن سقاخانههایی است که در کوچه و خیابان ساختهاند. سقاخانه جایی است که رهگذران میتوانند از آن آب بنوشند. سقاخانههای اصفهان جعبههای فلزی چهارگوش و مشبکی هستند که آنها را روی پایههای سنگی کنار بازار یا خیابان میگذارند و از سوراخ کوچک این جعبه، آب در جام مسی زیر آن میریزد. سقاخانهها ارزش ویژهای دارند و ساختن آنها از کارهای خیر به شمار میرود.» ارنست هولستر، پییر لوتی، پیتر استفان پل بروک و اوژن فلاندن از جمله سفرنامهنویسان دیگری هستند که در کتاب «محرم از نگاه گردشگران فرنگی» به روایتهایشان اشاره شده است.