مکتبِ مکتب‌خانه‌های اصفهان

نهادهای آموزشی و شیوه آموزش در ایران‌زمین طی دوره‌های مختلف تاریخ، تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ بنابراین بررسی ارتباط تعلیم و تربیت با اماکن آموزشی در خور توجه است. مسجد در زمره اولین مرکز آموزشی در ایران پس از اسلام است که با توجه به عدم رعایت طهارت کودکان و سروصدای کودکانه، سبب تشویش و نگرانی متولیان مساجد و نمازگزاران شده بود، بنابراین آرام‌آرام مراکز آموزشی دیگری ازجمله مکتب‌خانه‌ها در کنار مساجد به امر آموزش اطفال اختصاص یافت. مکتب‌خانه‌ها ازجمله اماکن آموزشی همگانی با ساختار نیم‌بندی هستند که تقریبا  اغلب کودکان دوره قاجار و حتی دوره پهلوی تجربه حضور و تلمذ در این اماکن آموزشی را کسب کرده‌اند. درواقع آموزش در مکتب‌خانه‌ها یکی از ابتدایی‌ترین اشکال آموزش در سطوح پایین به‌حساب می‌آید که مکتب دارهای مرد یا ملاباجی‌های زن، آن را اداره و به تعلیم و تربیت کودکان می‌پرداختند.

تاریخ انتشار: 08:54 - چهارشنبه 1399/06/26
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
no image

صورت ظاهر مکتب‌خانه‌ها عبارت بود از حصیر یا گلیمی مندرس، میزی کوتاه به همراه تشکچه‌ای که زیر آن ترکه‌های چوب آلبالو و عناب به همراه چوب و فلکی کنار اتاق برای تنبیه‌کردن کودکان قرار داشت. در این مراکز، لوازم و اسبابی برای نشستن و تلمذکردن دانش‌آموزان وجود نداشت، والدین کودکان موظف بودند وسایل موردنیاز آموزش کودکان را در مکتب‌خانه مهیا کنند. بنابراین تشکچه‌ای به عنوان زیرانداز و قلقلک آبی برای رفع تشنگی و در هنگام زمستان نیز منقلی از آتش و خاکستر برای درامان‌ماندن از سرما برای فرزندانشان تهیه می‌کردند و گاهی این منقل را تا درب مکتب‌خانه حمل می‌کردند. در مکتب‌خانه‌ها خبری از تخته و گچ و امکانات آموزشی نبود، بلکه کودکان لوح‌هایی چوبی یا فلزی همراه خود داشتند که با زغال روی آن تمرین می‌کردند. مکتب‌خانه‌ها اغلب، سرگذرها، چهارسوق‌ها و بازار یا حتی اتاق بزرگی در خانه‌ای واقع بودند. البته مکتب‌خانه‌های خصوصی که خاص شاهزادگان و فرادستان جامعه بود، به‌دور از مکتب‌خانه‌های عمومی قرار داشت و معلمان آن ازنظر سطح دانش و سواد از معلمان مکتب‌خانه‌های عام برتر بودند، هرچند شیوه تدریس همان آموزش تکرار طوطی‌وار کودکان بود. این شیوه آموزش باعث شده بود که کودکان کمتر اشتباه کنند و تلفظ صحیح را یاد بگیرند. اما به‌هرحال این سبک یادگیری متکی بر حافظه کودک بود. در این روش کودکان باید سر جای خود می‌نشستند و یکسره با صدای بلند می‌خواندند و تکرار می‌کردند. اغلب کودکان حتی اطلاعی از معنای کلماتی که ادا می‌کردند، نداشتند. تنها همهمه‌ای بلند و درهم‌آمیخته به گوش می‌رسید و هر کس از تکرار بازمی‌ماند، تنبیه می‌شد. ابجدخوانی پیش‌درآمد کلمه‌سازی بود. سپس نوبت به الحمدخوانی می‌رسید. کودکانی که در این مرحله خوش می‌درخشیدند باید هدایایی به نام «سر الحمدی» برای معلم مکتب می‌آوردند. اگر والدین در دادن سر الحمدی تعلل می‌کردند، ملای مکتب‌خانه کودکِ به «الحمد» رسیده را به همراه تعدادی دیگر از کودکان کلاس به خانه خویشان و اقوامش می‌فرستاد تا با خواندن اشعاری از آن‌ها «سر الحمدی» بگیرد. قسمتی از این اشعار چنین بود:
«ای مادر نیکو سرشت
       جای تو باشد در بهشت
                         ملا برام «الحمد» نوشت»
«   مادر بده «الحمدیم»
                                                                 مادر بده «الحمدیم»
الحمد حمد داور است
             فرموده پیغمبر است
                                     از یادگار حیدر است
مادر بده «الحمدیم»
                                   مادر بده «الحمدیم»»

این اشعار به ترتیب برای عمو، عمه و سایر اقوام نزدیک قرائت می‌شد و سر الحمدی که شامل تخم‌مرغ، مرغ زنده، بادام، کشمش، کله‌قند و سایر تنقلات نسبت به‌تناسب فصل بود، دریافت می‌شد.

مواد آموزشی مکتب‌خانه‌ها

مکتب‌خانه‌ها از حیث مواد آموزشی متفاوت بودند. به‌طوری‌که اغلب تاجرزادگان علاوه بر آموزش قرآن، خواندن و نوشتن، ملزم به آموزش محاسبات سیاق بودند تا بتوانند از آن در آینده بهره بگیرند. در چنین وضعیتی تحصیل آن‌ها به کتاب‌هایی همچون لغت‌نامه منظومی به نام نصاب‌الصبیان، ترسل و جامع عباسی و سیاق، دیوان حافظ و بوستان سعدی منحصر می‌شد.  فرزندان مستوفی‌ها، علما و امرا نیز علاوه بر خواندن این مطالب درسی هندسه، هیئت، علم تفسیر و کلام و گاهی طب ابوعلی سینا و علوم دیگر را باید فرا می‌گرفتند تا برای ورود به مراحل بالاتر تحصیل آماده شوند. اما فرزندان فرودستان جامعه تنها به خواندن و نوشتن و آموزش سوره‌های کوچک قرآن اکتفا می‌کردند. مکتب‌خانه‌ جایگاه ویژه‌ای در میان جامعه داشت و بعد از زورخانه‌ها و مدارس علوم دینی، جزء اماکن مقدس و محل رواشدن حاجات حاجت‌مندان بود، به‌طوری‌که مردم هنگام گرفتاری، با دادن نذورات، طلب حاجت می‌کردند. نذرهای مکتب‌خانه‌ها معمولا آش، پلو، حلوا، شربت، شیرینی، وسایل درس‌ومشق، کفش، کلاه و حتی لباس سیاه برای ماه محرم بود. ازآنجاکه مردم کودکان را همانند فرشتگان پاک و منزه می‌دانستند، معتقد بودند با نذری‌دادن به آن‌ها دعاهایشان مستجاب می‌شود. بعضی از مکتب‌خانه‌ها به صورت شبانه‌روزی فعالیت داشتند. در این مکتب‌خانه‌ها علاوه بر محل سکونت دانش‌آموزان، قسمتی از فضا به محل اقامت ملا و کلاس درس اختصاص می‌یافت. معماری مکتب‌خانه‌ها در مناطق مختلف متفاوت بود. در مناطق کویری و گرمسیری معمولا در کنار حجره‌های دائمی، اتاق‌هایی از نی و برگ درخت خرما یا به‌اصطلاح محلی لوگ یا (خارخانه) می‌ساختند. این لوگ ها مخصوص فصول گرم سال بود و در پاییز و زمستان جمع می‌شدند. ملاخانه‌ها یکی دیگر از مراکز آموزشی بود که توسط ملا یا ملاباجی اداره می‌شد. مکتب‌خانه‌هایی که توسط ملای زن اداره می‌شد، معمولا در منزل ملا قرار داشت. در این مکتب‌خانه‌ها کودکان چهار تا هفت‌ساله پذیرش می‌شدند و ملاباجی مختصری قرآن، اخلاق و شرعیات به آن‌ها آموزش می‌داد. در ملاخانه‌ها همه چیز شفاهی بود و نیازی به کاغذ، قلم و وسایل یادگیری نبود. ملاها مسائلی چون سلام‌کردن و شستن دست را به کودکان یادآوری می‌کردند. در واقع یکی از اهداف والدین دور کردن کودکان از خانه برای ساعاتی در طول روز بود. این سبک ملاخانه‌ها معمولا با نام میرزا یا ملای مدیر آن شهرت می‌یافت. با استناد به مطالعات میدانی که در حوزه کارکرد ملاباجی‌خانه‌ها توسط نگارنده صورت گرفت،  طی دهه‌های بیست تا چهل هجری شمسی به دلیل رونق کارخانه‌های نساجی و به خدمت درآمدن زنان در این کارخانه‌ها، اغلب زنان کارگر کارخانه برای ساعاتی در طول روز کودکان خود را دست ملاباجی‌ها می‌سپردند تا علاوه بر اینکه بابت نگهداری آن‌ها آسوده خیال باشند، بلکه اندک آموزش و یادگیری هم داشته باشند.
در واقع وضعیت اقتصادی نامناسب جامعه باعث شده بود تا زنانی که از سواد قرآنی، خواندن و نوشتن و علاوه بر آن از وجهه‌ای نیکو در میان اهالی محل برخوردار بودند، برای دایرکردن این ملاباجی خانه‌ها پیشگام باشند تا هر چند اندک اما کمک هزینه‌ای برای خانواده خود تأمین کنند. معمولا ملاباجی‌ها دستمزد نقدی دریافت نمی‌کردند، زیرا معتقد بودند به ازای آموزش قرآن نباید پولی دریافت کنند، بنابراین اغلب به ازای دستمزد خود پارچه، تخم مرغ، نان محلی، غلات و حتی جوجه مرغ و خروس دریافت می‌کردند. ملاباجی‌ها نیز بعضا کودکان را به کار وا می‌داشتند. برخی را مشغول رفت‌وروب و برخی دیگر را مشغول آب‌پاشی و هیزم شکستن و حتی آب کشیدن از چاه می‌کردند. برخی از ملاباجی‌ها به نقل از دانش‌آموخته‌ها با سلیقه بودند و در کنار آموزش وضوگرفتن صحیح، قرائت نماز و قرآن، دوخت و دوز هم آموزش می‌دادند و تعدادی از آن‌ها که در کارهای دیگری سر رشته داشتند، نیز به آموزش آن هنرها مبادرت می‌ورزیدند.

عشق‌های مکتب‌خانه‌ای

مکتب‌خانه‌ها ازنظر جنسیت به سه گروه مختلط، پسرانه و دخترانه تقسیم می‌شد و چه‌بسا که در مکتب‌خانه‌های مختلط دل و دلدادگی کودکانه‌ای نیز شکل می‌گرفت. به گفته یکی از دانش‌آموخته‌های مکتب‌خانه‌های قدیمی، «هنوز به جزء سی‌ام و سوره عم یتسائلون نرسیده بودم که دلداده همکلاسی‌ام شدم و این عشق پاک را در گوشه قلبم همچون مرواریدی ارزشمند درون صدف پنهان کردم و حتی جرئت ابراز آن را نداشتم، اگرچه با وجود این خردسالی کسی هم وقعی به آن نمی‌گذاشت، البته ندای درون خبر می‌داد که این عشق و دلدادگی یک‌سویه نیست و نهایتا در بزرگ‌سالی آن عشق پاک کودکی به وصال ما به یکدیگر ختم شد.» در خصوص عشق‌های مکتب‌خانه‌ای لازم به ذکر است که در واقع یکی از بن مایه‌های رایج در منظومه‌های عاشقانه، دیدار عشاق در مکتب و آغاز عشق آن‌ها در آنجاست.
دل و جان را به یک مکتب نشاندند
                   که تا حرفی ز لوح عشق خواندند

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    معصومه گودرزی

برچسب‌های خبر