با توجه به نمایش فیلمهای کنجکاویبرانگیز طی روزهای دیگر و احتمال در نظرگرفتن سانسهای فوقالعاده برای چند فیلم، باید شاهد افزایش میزان استقبال برای هفته جاری باشیم. اتفاق فرخندهای که هم سال نوی سینمادوستان را تحویل میکند و هم سینماداران را پس از ماهها رکود، با چرخش مالی مواجه مینماید. در ادامه نگاهی خواهیم انداخت به چهار فیلمی که طی دو روز نخست اکران جشنواره در اصفهان بهنمایش درآمد.
زالاوا
تجربه حضور فیلمی با تم وحشت در جشنواره امسال، فرصت بسیار مغتنمی برای هاروربازان است. هر چند که «زالاوا» به آن معنا در ژانر وحشت قرار نمیگیرد اما رگههایی دارد که ملودرام اجتماعی را با خردهپیرنگهای دلهره همراه کرده. نخستین ساخته «ارسلان امیری»، فیلم خوشساختی است. امیری که سالها، نگارش فیلمهای سینمایی را بر عهده داشته، حالا در نخستین گام اجرایی خود، یک داستان نسبتا واقعی را درباره اعتقاد مردم به «جن» تصویر کرده است. داستانی که با خطدهیهای صحیح روایی، از چهارچوب منطق خارج نمیشود و تا پایان، ضرباهنگ ملایم خود را حفظ میکند. قاببندیهای زیبا و پرتعلیق، استفاده از نورپردازیهای صحیح برای ایجاد دلهره و فضاسازی و درستبودن جای دوربین، از جمله امتیازات بصری فیلم است.
فیلمسازْ اول، برخلاف بسیاری از همکاران خود، دچار ذوقزدگی در بهکارگیری تکنیکها نمیشود. دوربینش لرزان نیست و روی دست قرار نمیگیرد، موتیفها اصالت دارند و به کمک درام میآیند، با آنکه ظرفیتش موجود است اما مخاطب را بیدلیل نمیترساند و در این مسیر، از دادههای مرسوم سینمای وحشت نظیر موسیقیهای گوشخراش و ناگهانی یا صحنههای پرتعلیق استفاده نمیکند. روی وجوه اسنادی قضیه وفادار میماند تا سرگذشت نقشهای اصلی خود و البته نوع رابطه آنها را با باور عامیانه مردم یک سرزمین محک بزند. در این مسیر، داستان، افتتاحیه، میانه و اختتامیه تأثیرگذاری دارد و بهخوبی میتواند مخاطب هدف را با خود همراه کند.
بازیهای فیلم نیز چشمگیر هستند بهخصوص بازیهای دو بازیگر مرد فیلم. «نوید پورفرج» بهخوبی توانست یک بازی کنترلشده و خویشتندار به نمایش بگذارد و برگ دیگری از توانمندیهای خود که عموما نماهای بیرونی داشتند را به تصویر بکشد. «پوریا رحیمیسام» نیز برخلاف دیگر نقشآفرینیهایی که تاکنون از وی سراغ داشتیم، به یک نقش پُراکت بیرونی روی آورده که بسیار دلنشین و باورپذیر شده است. در کنار بازیها، فیلم در شاخههای اصلی فیلمنامه، کارگردانی، فیلمبرداری، موسیقی، تدوین و طراحی لباس، نوآوریهایی داشته که میتواند نظر داوران را به خود جلب کند. فیلم بیادعا و شریفی که تا اینجای کار، تنها اثر جشنواره امسال است که یک سر و گردن بالاتر از انتظاری که از آن میرفت، ظاهر شده است.
شیشلیک
جدیدترین ساخته «محمدحسین مهدویان» یک کمدی اجتماعی تلخ است. فیلمی که حکم شمشیردولبه را برای مخاطبان خود بازی میکند. از سویی میتوان آن را یکی از جسورترین ساختههای اجتماعی چند سال اخیر سینمای ایران نامید و از جهت دیگر، پسرفتی آشکار در کارنامه جاندار کارگردانش. فیلم برای متلکپرانیهای حاکمیتی، از زبان نماد استفاده میکند. خیلی دل به دریا نمیزند و ریسک اظهارنظر مستقیم را به جان نمیخرد. عامدانه دوربینش را به حومه شهر برده تا شکاف طبقاتی مردم جامعه را پررنگتر نشان دهد. باورهایی که با زبان سمبل و کارکردهای بصری همچون نوشتههای روی دیوار به سخره گرفته میشوند، روزگاری در این سرزمین وجاهت داشتند. مهدویان خیلی زیرکانه، دوربین خود را در دهه 90 نمایش میدهد تا عمق بیشتری از ساحت فقر فرهنگی را نشانه بگیرد و البته از آن سوی بام نیز انتقاد خود به تاثیرگذاریهای حاکمیتی دهه 60 را علنا به نمایش میگذارد.
تمام فیلم بر ریل همین سیاست شمشیردولبه حرکت میکند. در عین اینکه، دربردارنده تکهپرانیهای آشکار حاکمیتی است، اما میتوان آن را در نقد گروهک منافقین نیز تعریف کرد. شیوه صفبندی کارگردان کارخانه پشم ایران، نوع شعارگویی و به زبانآوردن آرمانهایشان، شکل مسخ شدن عمومی آنها و سخنرانیهای مدیر کارخانه با آن ادبیات و منطق عجیب، تلاش برای تزکیه درونی به شیوه مطلوب مدیران کارخانه، اجتناب از بهروز بودن پرسنل و تشویق به دوری جستن آنها از اجتماع روز و حتی یونیفرم عجیب کارگران، نشانههای صریحی هستند که فیلم در لایههای زیرین خود آن را دنبال میکند. هدف مشخصی که تنها وجه اشتراکی فیلم با مولفههای آشنای سینمای کارگردانش است.قطعا با عدم این رمزگشایی، «شیشلیک» تنها یک گروتسک تلخ مینماید که با فاصله کیلومتری از سینمای مهدویان در تعارض است؛ کارگردان زیرک این سالها که قطعا اگر روزی بخواهد کمدی بسازد، آنقدر آگاهی دارد که از ظرفیت عطاران و ژوله، بیش از اینها استفاده کند. اینکه وی چرا برای بیان مقاصد خود از یک زوج کمدین استفاده کرد و ترجیح داد در لفافه سیاست سینمایی خود را پیش ببرد، از نکات حائز اهمیت فیلم است که باید در زمان نمایش عمومی فیلم، مفصلا بدان پرداخت.
با چنین تفسیری است که «شیشلیک» طرفداران سفت وسختی پیدا کرده که جسارت و نگاه جدید کارگردان را در اشکال انتقادیاش تحسین میکنند و گروهی دیگر که بیتوجه به این نمادها و سخنان در لایه، با پیشفرضهایی به تماشای فیلم نشستند و حالا نه فیلم را یک کمدی عطارانی دیدند و نه اثری شبیه به ساختههای قبلی کارگردانش.
روشن
جدیدترین ساخته «روحالله حجازی» در ادامه سیاست جدید کارگردان که از «اتاق تاریک» شروع شد در مسیر داستانگویی بیشتری قرار دارد. یک اثر قصهگو که متاسفانه پاشنهآشیل فیلمهای قبلی کارگردانش را همچنان در خود میبیند: ریتم کند و نمادگرایی.
«روشن» پر از نمادهای بصری است. از هارمونی رنگها که برای تشریح وضعیت شخصیت اول فیلم بهکار رفته تا لانگشاتهایی که میخواهد مانند نام فیلم، در قاب روشن و بزرگ زندگی به تصویر کشیده شود. حجازی تا جایی به مقولات بصری فیلمش توجه کرده که رنگ قرمز و نارنجی سیگار روشن را با ساختار قرمز و نارنجی که در بسیاری از سکانسهای فیلم مشاهده میکنیم مطابقت میدهد. استفاده بیاندازه از برف و باران فیلم نیز به دلیل انعکاس و جلای بیشتر این رنگهاست که اضطراب و تشویش حاکم بر روشن (رضا عطاران) را متوجه مخاطب کند.
در کنار ریتم کند و استفاده افراطی از سمبلها، فیلم آشکارا از مشکل شخصیتپردازی رنج میبرد. مخاطب روشن فیلم را نمیشناسد. فیلم، شناسنامهای از او به دست نمیدهد. اگر همان دیالوگ زن فیلم (سارا بهرامی) در خانه سعید (سیامک انصاری) که میگفت «به قاضی چی بگم؟ بگم شوهر من هنوز بچه است؟» نبود، مخاطب حتی مشکل روشن را هم متوجه نمیشد و این رمزگشایی در زمانی صورت میگیرد که دوسوم از فیلم رفته و در یکسوم پایانی هم، غافلگیری یا محک جدی از بابت این مشکل شخصیتی در روشن هویدا نمیشود. اصرار فیلم بر همان لحن خنثی، تا پایان ادامه مییابد تا داشتههای فیلم در اندازههای قابهای بسیار زیبا، مهندسی حالا دیگر پختهتر شده کارگردان در میزانسن و اصول اجرایی، موسیقی و فیلمبرداری خلاصه شود. روشن قرار است در یک مرزبندی، جایی وسط «قربانی» و «عصیانگر» بایستد. او از یکسو دوست ندارد تحقیر شود و از سوی دیگر، توان و ضمیر عصیان و طغیان را هم در خود نمیبیند. شخصیت او در کشاکش این دو مقوله تعریف میشود اما آنچه ما از این کاراکتر دیدیم، لغزیدنش در آغوش تحقیر است و اینکه پروسه روایی نتوانسته وی را در یک مرزبندی مشخص، میان این دو مؤلفه محدود کند.
روزی روزگاری آبادان
نخستین ساخته سینمایی «حمیدرضا آذرنگ» یک. فیلم دوپاره است. افتتاحیه جذابی دارد و به خوبی هم طرح مسئله میکند. زمینهچینیاش برای رسیدن به یک تعلیق درست و معقول، بسیار خوب است اما دقیقا در جایی که مخاطب منتظر تداوم درام است، خط داستانیاش تغییر یافته و وارد فضای موهومی میشود که هیچ قرابتی به نیمه ابتدایی خود ندارد. مشکل فیلم از همین نیمه دوم آغاز میشود. جایی که درام به خواب خبری (فاطمه معتمدآریا) ورود پیدا کرده و شاکله ساختاریاش را تغییر میدهد. مخاطبی که تا پیش از این با یک درام جاندار و دارای تعلیق مواجه بود، بهناگاه خود را وسط سکانسهایی تاریک با رگههایی کمدی میبیند. اینکه موشک در سقف خانه گیر کند و با اعضای خانواده حرف بزند، فضای موهومی است که در نتیجه عدممهندسی درست فیلمنامه در شرایطی که توان یک قصه 90 دقیقهای را نداشت، به وجود آمده است.
در این سکانسها، خانواده مصیب (محسن تنابنده) دچار ترس حقیقی نمیشوند و روحیه پرسشگر آنها گل میکند. به همین دلیل است که مخاطب هم این لحظات را جدی نگرفته و با آن ارتباط برقرار نمیکند. غرض فیلم یک داستان تکاندهنده از قربانیشدن اعضای یک خانواده در شب سال تحویل است اما ورود به چنین فضایی، سبب شد تا مخاطب، نهتنها شوکه نشود که فیلم را پس بزند. فیلم شاید به چنین ابتکارعملی در رابطه با این نیمه موهوم رسیده که آن را فصلی برای پاسخدادن به تعلیقهای خود برشمرد. فصلی که طی آن، اختلاف خیری با مصیب تا حدودی هموار میشود، دختر و پسر خانواده، رازهای خود را برملاشده میبینند و آن اتفاقهایی که از آن میترسیدند هم رخ نمیدهد… این زنجیره تکمیل پازل روایی فیلم، از اساس اشتباه است و موفقیتی برای کلیت آن به همراه نمیآورد.
اینکه گرههای دراماتیک داستان، بهیکباره و در یک فضای موهوم که هیچ علقهای به نیمه ابتداییاش ندارد، باز میشوند نشان از بیتدبیری نویسنده در رتقوفتقدادن به داستانی است که از پتانسیلهای لازم برای یک درام 90 دقیقهای برخوردار نبود.
درست پس از اصابت موشک است که فضای تعلیق از میان میرود حال آنکه اساسا میبایست با اصابت موشک، تعلیقهای بیشتری شکل گرفته و به سمت جریان اصلی داستانی هدایت میشدند. نهتنها این اتفاق نمیافتد بلکه آن چالشهای روزمرهای که در نتیجه اختلافسلیقه اعضای خانواده وجود داشت نیز از میان رفت و مخاطب با رویهای مواجه شد که طی آن نه خبری از چالش بود و نه تعلیق. آذرنگ، 15 سال پیش، نمایشنامه این فیلم را به روی صحنه برد؛ نمایشنامهای که در همان سال نیز انتقادهای سفت و سختی را به شیوه روایت و مهندسی فضای داستانی به خود دید. آنجا که تئاتر بود و میشد با استدلالهایی، چنین مهندسی را به فضای مدیوم نسبت داد، اما وقتی همان اشل در یک فیلم سینمایی کار میشود، تبعات بهمراتب بیشتری را متوجه خود میبیند.فارغ از این رویکرد عجیب که یک سوژه خوب را قربانی کرد، آذرنگ در شکل اجرایی کار، نمره قبولی میگیرد.
تسلط او بر سکانسهای شلوغ ابتدای فیلم و بعدا میزانسنهایی که در لوکیشن محدود خانه اعمال نمود، مخاطب را دچار رخوت بصری نکرد. بازیهای «فاطمه معتمدآریا» و «محسن تنابنده» نیز قابل تأمل است و به احتمال فراوان، در میان نامزدهای بخش بازیگری جایی برای خود میبینند.