سرمایه اجتماعی اصول‌گرایی در دولت احمدی‌نژاد از بین رفت

جریان اصول‌گرا در کنار اصلاح‌طلبی یکی از دو جریان اصلی سیاسی کشور است که می‌توان گفت سپهر سیاسی ایران با این دو جریان معنا و مفهوم می‌یابد. گذشته این جریان به راست سنتی جمهوری اسلامی و تضادهای ایدئولوژیک بخشی از روحانیت در زندان‌های زمان شاه برمی‌گردد که در سیاست‌های اقتصادی با طیف چپ خط امامی اختلاف نظرات جدی داشتند.

تاریخ انتشار: 09:04 - سه شنبه 1399/12/19
مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه
no image

در آستانه انتخابات حساس و مهم ریاست‌جمهوری 1400 برای نقد و بررسی آنچه در اردوگاه اصول‌گرایی می‌گذرد با حمیدرضا ترقی، فعال سیاسی اصول‌گرا و عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی و نماینده مجلس پنجم شورای اسلامی به گفت‌وگو پرداختیم که مشروح آن را در «اصفهان زیبا» می‌خوانید.

از دیدگاه شما ریشه تضادهای سیاسی در جمهوری اسلامی دقیقا به چه زمانی برمی‌گردد؟

ریشه اختلافات به قبل از انقلاب در شیوه مبارزه و جریان‌های سیاسی برمی‌گردد. یک جریان روحانیت انقلابی طرفدار امام بود و دو جریان التقاطی اسلام با گرایش به غرب و اسلام با گرایش به شرق که این سه جریان در مبارزه با رژیم شاه هم جهت بودند، اما در مبانی اعتقادی تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای داشتند. این سه جریان بعد از انقلاب در ابتدا پیرامون تعیین نوع حکومت اختلاف نظرهایی با امام پیدا کردند، ولی به‌هرحال در نهایت نظام جمهوری اسلامی را پذیرفتند و سعی کردند در قالب قانون اساسی دیدگاه‌های خودشان را وارد کنند که بعضی از این‌ها به دنبال اسلام حداکثری بر اساس نظریه امام بودند و برخی به دنبال نظریه اسلام حداقلی و بعضی به دنبال جداکردن نهاد دین از سیاست بودند که این سه جریان در قانون اساسی دیدگاه‌های خودشان را سعی کردند مطرح کنند، اما آنچه به عنوان قانون به تصویب رسید، قانون مبتنی بر اسلام حداکثری بود که در اصل چهارم و صد و ده متبلور شد. بنابراین بعد از تصویب قانون اساسی ما شاهد فعالیت سیاسی این سه جریان در داخل کشور بودیم منتهی با این دیدگاه که تا زمانی‌که حضرت امام حضور داشتند این‌ها جرئت بروز و ظهور و فعالیت برخلاف ساختار نظام نداشتند. اگر چه در برخی مطبوعات مسائلی طرح می‌شد اما در نهایت تفاوت فکر باعث انشعاب در روحانیت مبارز کشور شد. روحانیت مبارز کشور به دو دسته تقسیم شد؛ یک جریان معتقد به فقه حکومتی حضرت امام و دیگری به فقه حکومتی مرحوم نائینی و آیت‌الله منتظری گرایش پیدا کردند و بر همین اساس، روحانیت مبارز محور تشکل‌های سیاسی معتقد به فقه حکومتی امام شد و جریان روحانیون مبارز محور جریان‌های سیاسی معتقد به فقه آیت‌الله نائینی و آیت‌الله منتظری شد.

پس از پیروزی انقلاب طیف اصول‌گرای امروزی عمدتا در چه تشکل‌هایی بروز  داشت؟

طیف اصول‌گرا در تشکل‌های وابسته به روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و جریان طیف آیت‌الله راستی ظهور و بروز کرد. مجاهدین انقلاب هم دچار انشعاب شد، طیفی طرفدار بهزاد نبوی و طیفی طرفدار آیت‌الله راستی شدند. مجموعا مجاهدین انقلاب تقسیم به چند گروه شد و به همراه گروه‌های ذیل روحانیت در طیف اصول‌گرا جای گرفتند.

انشعاب سازمان مجاهدین انقلاب در سال 61 را زمینه بروز تضادها در جمهوری اسلامی می‌دانید؟ تحلیل شما از این اتفاق چیست؟

می‌شود گفت که انشعاب درون مجاهدین انقلاب به مواضع سوسیالیستی بهزاد نبوی و طرفداران او در داخل مجاهدین انقلاب و اختلاف نظری که جناح آقای راستی در بعد اقتصادی داشتند برمی‌گردد. آن‌ها معتقد به دولتی‌کردن اقتصاد بودند و در دولت آقای موسوی نیز همین سیاست را دنبال کردند. طیف آقای راستی نیز در همکاری با حزب جمهوری اسلامی نظر دیگری را داشتند. این انشعاب نشان داد اختلافات زیربنایی قبل از انقلاب در این جریان وجود دارد.

چرا در دهه 60 این طیف تحت عنوان راست سنتی به حاشیه رفته بود؟

دهه 60 دورانی بود که طیف چپ در کشور در زیر سایه آقای موسوی از یک قدرت اجرایی خاصی برخوردار بود، دولت دست آن‌ها بود و مجلس سوم نیز تقریبا همراه و هم‌جهت با آن‌ها با ریاست آقای کروبی حرکت می‌کرد و عملا سیاست‌های خاص دولت‌سالاری را دنبال می‌کردند. این دیدگاه‌ها در بحث بند ج و قانون کار نیز پیش آمد که دیدگاه‌های طرفداران اسلام حداکثری یا فقه جواهری در داخل مجلس معتقد به این بودند که خلاف اسلام هست و یک بحثی هم درباره آقای موسوی بود که رأی به ایشان را امام به مجلس واگذار کرد و آن‌ها به‌خاطر طرفداری از آقای موسوی جناح مقابلشان را محکوم به مخالفت با امام کردند و فضایی به نام اسلام آمریکایی علیه جریان سنتی به وجود آوردند که به‌مرور توسط امام این فضا شکسته شد و نامه‌ای که مرحوم شهید بهشتی و آقای هاشمی به امام نوشتند در واقع قدری این جریان را به مرور در افکار عمومی جامعه اصلاح کرد و امام با حمایت از آیت‌الله مهدوی کنی اجازه ندادند که این تهمت‌ها به جریان سنتی تحمیل شود.

پس از فوت امام و با روی کار آمدن دولت هاشمی راست سنتی به قدرت رسید، اما طیف راست با هاشمی نیز از میانه راه به تضاد برخوردند، اختلاف راست سنتی با هاشمی بر سر چه بود؟

اختلاف راست سنتی با آقای هاشمی به چند موضوع برمی‌گشت، یکی اینکه آقای هاشمی با رهبری انقلاب در سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی اختلاف نظر پیدا کردند و در جهت تحقق عدالت که مورد تأکید مقام معظم رهبری بود، دولت به شکل دیگری عمل می‌کرد و سنت‌های عدالت‌گرایانه انجام نمی‌شد و اقتصاد بازار آزاد پیگیری شد؛ نکته دوم اینکه به سمت اشرافی‌گری حرکت کردند که مغایر با نظرات رهبری بود و نکته سوم در رابطه با سیاست‌های فرهنگی لیبرالی بود. دولت به جای اینکه به محتوای فرهنگی کشور بپردازد به سمت افزایش کرسی‌های دانشگاهی و افزایش تعداد فضاهای آموزشی و سخت‌افزاری رفت، اما به محتوا توجهی نکرد و موجب شبیخون فرهنگی در آن مقطع علیه انقلاب شد. البته در کنار این مسائل فساد اقتصادی هم که پدید آمد ناشی از اشرافی‌گری بود که بعد از جنگ در مدیران رخ داد.

در مجلس پنجم راست سنتی محور قدرت قرار گرفت، اما اختلاف و تنش کمی با دولت اصلاح‌طلب آقای خاتمی داشت چه تفاوت‌هایی بین اصول‌گرایی دهه 70 با مجلس اخیر ایجاد شده است؟

در آن مقطع رقیب اصلی آقای خاتمی رئیس مجلس بود و طبیعتا وقتی که رقیب رئیس جمهور مستقر، رئیس مجلس است باید فضا را آرام نگه دارد. مطبوعات هم در آن مقطع تمام و کمال از دولت آقای خاتمی حمایت می‌کردند. رئیس مجلس ناچار بود برای حفظ آرامش در کشور بعد از انتخابات دوم خرداد از اصطکاک با دولت پرهیز کند و مجلس را به گونه‌ای هدایت کند که رفتار آن کارشکنی در مسیر دولتی که با رأی بالا بر سر کار آمده تلقی نشود و بتوانند از کلیت نظام در آن شرایط صیانت کنند. در آن مجلس اصول‌گراها تقریبا حدود 134 نفر بودند اما باقی را کارگزاران و مستقلین تشکل می‌دادند و یک اکثریت شکننده در مجلس در اختیار اصول‌گرایان بود. دولت آقای هاشمی توانسته بود با دخالت در انتخابات و کمک به بعضی نمایندگان جناح کارگزاران تعداد قابل توجهی از نمایندگان را به مجلس بفرستد که کاملا از دولت آقای خاتمی حمایت می‌کردند و به سمت او گرایش داشتند. طبیعتا این اتفاق موضع‌گیری‌های مجلس را دچار سختی می‌کرد. در مجلس یازدهم حدود 220 نفر همه نیروهای اصول‌گرا هستند و اقلیت بسیار محدودی از جناح مقابل در مجلس حضور دارند که طبیعتا قدرت مانور اصول‌گرایان را افزایش می‌دهد و شرایط بعد از دوم خرداد که ما یک اکثریت شکننده داشتیم امروز به یک اکثریت غالب تبدیل شده است.

در دوره مجلس ششم و شورای اول که اصول‌گراها از قدرت خارج شدند مشغول چه فعالیت‌هایی بودند؟

اصول‌گراها بعد از شکست در مجلس ششم و اولین انتخابات شوراها با یک بازنگری کار را شروع کردند. لذا بعد از انتخابات شورای شهر فعالیت‌هایشان را مجددا آغاز کردند و با سامان‌دهی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب توانستند در شوراها موفقیت به دست بیاورند و زمینه رأی‌آوری در مجلس هفتم را فراهم کنند. در آن مقطع شورای هماهنگی نیروهای انقلاب برنامه گسترده‌ای را به لحاظ تحلیل شرایط و راهکارهایی جذب کرد که می‌توان قشر خاکستری را طراحی کرد و توانست بعد از مجلس ششم موفقیت‌های متعددی را به دست بیاورد و بتواند در عرصه سیاسی قدرت بیشتری در جذب سرمایه اجتماعی جذب کند.

گفته می‌شود احمدی‌نژاد در انتخابات سال 84 گزینه اصلی نبود و جدی گرفته نمی‌شد چطور شد که او کاندیدای اصول‌گرایان شد و اصولا احمدی‌نژاد اصول‌گرا بود یا خیر؟

احمدی‌نژاد در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب عنصر فعالی برای انتخابات شورای شهر بود ولی به محض اینکه به شهرداری رسید به سمت حرکت مستقل رفت. در انتخابات ریاست‌جمهوری و در بین نیروهای اصول‌گرا به خاطر شناختی که از ایشان در دوران دانشجویی و انقلاب فرهنگی داشتند، زیاد اعتمادی به ایشان نبود. از طرف دیگر، تحلیل اصول‌گراها این بود که دوران گذار از دولت اصلاحات به یک دولت با ادعای دولت اسلامی که 180 درجه گفتمان متفاوتی دارد به‌سرعت در یک انتخابات امکان‌پذیر نیست، لذا معتقد بودند باید در این شرایط فردی را که بین این دو باشد مطرح کنند تا مردم این دوران گذار را با آن طی کنند و بعد به یک دولت اسلامی دست یابند. لذا تحلیل اکثریت این بود که آقای لاریجانی یا قالیباف مناسب این شرایط و دوران گذار هستند، ولی آقای احمدی‌نژاد با روشی که در تبلیغات انتخاباتی اتخاذ کرد و حمایت برخی از جریان‌های مذهبی مانند آقای مصباح که به کمک او آمدند موجب شد میانبر بزند و جامعه به خاطر عملکرد او در شهرداری از ایشان حمایت کند. طبیعتا در روزهای آخر انتخابات برخی از نیروهای اصول‌گرا وقتی دیدند در نظرسنجی‌ها احمدی‌نژاد توانسته موقعیت مناسبی را کسب کند و احتمال رأی آوری او بسیار بالاست، در آن شرایط تعدادی از تشکل‌های اصول‌گرا به سمت حمایت از ایشان رفتند ولی باقی همچنان مردد ماندند و بالاخره ایشان به پیروزی رسید. تقریبا در دوره اول آقای احمدی‌نژاد بهایی به اصول‌گراها نداد و به‌صراحت اعلام کرد رأی ما متعلق به اصول‌گراها نیست و متعلق به خودم هست و در طول دوران دولت میدانی به احزاب اصول‌گرا نداد.

پس از وقایع سال 88 آیا در اردوگاه اصول‌گرایان اختلاف و انشعابی رخ داد؟ چه بحث‌هایی مطرح بود؟

در سال 88 مقابل این حرکت دو جریان در اصول‌گرایی وجود داشت؛ یک جریانی که کاملا آن رخداد را محکوم می‌کرد و جریانی که در برابر حوادث ساکت بود و موضع شفاف نداشت. جریان اول تلاش کرد سران اعتراضات را قانع به پذیرش اشتباه کند. اما چون جریان دوم از احمدی‌نژاد آسیب دیده بود، احساس می‌کرد مخالفت با اعتراضات در جبهه حمایت از احمدی‌نژاد قرار می‌گیرد و لذا سعی کرد با سکوت و عدم موضع‌گیری راهش را جدا کند و این اختلاف منجر به این شد که بخشی از نیروهای اصول‌گرا در معرض سربازگیری اصلاح‌طلبان قرار بگیرند و به جبهه آن‌ها بپیوندند.

در سال 92 قالیباف، جلیلی و دکتر ولایتی کاندیدای اصول‌گرایان بودند؛ اما دکتر ولایتی کنار نکشید، علت آن چه بود؟

مردم وقتی از یک دولت به‌خصوص در پایان دوره دوم ناراضی می‌شوند به طور طبیعی در طی این سال‌ها دیده‌ایم نوعا به جبهه مقابل رأی می‌دهند و عملکرد آقای احمدی‌نژاد در دولت دهم مشکلاتی را به وجود آورد و شیوه‌هایی را دنبال کرد که هم اصول‌گرایان از او ناراضی بودند و هم اصلاح‌طلبان آسیب‌های زیادی از او دیدند و لذا یک هجمه وسیع مانند الان که اصلاح‌طلبان به دولت آقای روحانی حمله می‌کنند و او را زیر سؤال می‌برند. یک چنین وضعی در همان مقطع بین اصول‌گرایان با آقای احمدی‌نژاد پدید آمده بود که البته اصل این پازل را اصلاح‌طلبان درست کرده بودند که اصول‌گراها نیز همه نقاط مثبت احمدی‌نژاد را نادیده بگیرند و قلم قرمز روی همه رکوردهایی که در دولت اول زده بود بکشند و نکات مثبت را نبینند.  از طرف دیگر، بین نامزدهای مطرح در انتخابات 92 تفاهم و توافق روی یک نفر صورت نگرفت و آقای ولایتی دچار اشتباه محاسباتی شد و تصور کرد رأی دارد و می‌تواند در انتخابات رقابت کند و هرچه نظرسنجی به ایشان نشان داده می‌شد فکر می‌کردند ساختگی است، علی‌رغم اینکه آقای مهدوی کنی تلاش کردند ایشان به نفع آقای قالیباف کنار برود، اما ایشان پاسخی نداد و در صحنه باقی ماند. لذا رأی بین مجموعه نامزدهای اصول‌گرا پخش شد و نتوانستند هیچ‌کدام انتخابات را به دور دوم بکشانند.

این تصور وجود دارد که وجود فضای ترس از جلیلی باعث ریزش آرای اصول‌گرایان شد، چرا جلیلی کاندیدای اصول‌گرایان بود؟ علت شکست اصول‌گرایان در 92 را چه می‌دانید؟

علت شکست تکثر نامزدها بود. از سوی دیگر، اصول‌گرایان سرمایه اجتماعی خود را در دولت احمدی‌نژاد از بین بردند و معتقدم برخی دستاوردهای دولت احمدی‌نژاد با تخریب غیرمنصفانه از دست رفت.

 آیا فوت آیت‌الله مهدوی کنی و تغییرات ایدئولوژیک ناطق نوری باعث تضعیف اصول‌گرایان شد؟ آیت‌الله مهدوی کنی تا چه حد محوریت اصول‌گرایان بود؟

شخصیت‌هایی مثل آقای مهدوی کنی یا آقای عسگراولادی لنگرهای اصول‌گرایی در استراتژی ریش‌سفیدی بودند. تا زمانی‌که این نوع شخصیت‌ها زنده بودند در جهت ایجاد انسجام و وحدت می‌توانستند ریش‌سفیدی کنند و نقش مؤثری در ایجاد وحدت داشتند. ولی از انتخابات 92 این نقش کم‌رنگ شد و بی‌توجهی به دیدگاه‌های آقای مهدوی کنی در بدنه اصول‌گرایی موجب شد حرکت اصول‌گرایی به سمت ایجاد یک شورای حل اختلاف مورد قبول بدنه سوق پیدا کند و در واقع خرد جمعی جایگزین ریش‌سفیدی بین اصول‌گرایان شود. همین مسئله موجب شد نقش ریش‌سفیدان کاهش پیدا کند. لذا در زمان فوت آقای مهدوی کنی و عسگراولادی ریش‌سفیدی نقش حساس و مهمی در معادلات وحدت بین اصول‌گراها نداشت و تشکیلات ائتلاف و شورای هماهنگی حرف اول را می‌زد.
در انتخابات 96 آقای میرسلیم درنهایت به نفع رئیسی کنار نرفت.

 آیا مؤتلفه و راست سنتی از صحنه معادلات سیاسی اصول‌گرایان خط خورده‌اند؟

مؤتلفه به سیاستی رسید که سیاست کارکرد درست حزبی بود و حزب معتقد بود که اگر ما بخواهیم یک انتخابات حزبی داشته باشیم و برای جامعه این مسئله را جا بیندازیم که نامزدهای حزبی به لحاظ کارکردی و حکمرانی می‌توانند موفق‌تر از نامزدهای غیرحزبی و تک‌نفره باشند برای آینده کشور و نظام می‌تواند بسیار مفید و مؤثر باشد و از آشفتگی که در ثبت‌نام‌ها و مطرح‌شدن نامزدها و کیفیت کابینه و کادر اداری کشور وجود دارد خود را نجات دهیم و برای اولین بار نامزدی را به عنوان کاندیدای حزبی معرفی و مورد حمایت قرار دارد تا زمانی‌که وحدت در بین همه نیروها پدید آید و اعتقادش نیز بر این بود که این نامزد می‌تواند در کنار دیگر نامزدها دیدگاه‌های حزب را برای جامعه تبیین کند و نشان دهد صاحب برنامه و طرح برای مشکلات کشور است و از یک پشتوانه خرد جمعی و حزبی برای اداره کشور برخوردار است. اعتقاد ما این است که حزب موفق بود و توانست در کنار نامزدهای دیگر دیدگاه‌های خودش را به عنوان یک حزب مطرح کند و مسئولیتی را که می‌خواهد انجام دهد. آقای میرسلیم به نحو مطلوبی این هدف را انجام داد. اما زمانی‌که همه نیروهای اصول‌گرا روی یک نفر به وحدت رسیدند. در آن مقطع دو تحلیل وجود داشت؛ اول اینکه آقای میرسلیم به نفع آقای رئیسی کنار برود، دوم اینکه اگر ایشان کنار برود سبد رایی که دارد نه‌تنها به سبد رأی آقای رئیسی نمی‌ریزد، بلکه ممکن است به سبد رأی آقای روحانی اضافه شود. بر اساس این تحلیل حزب اعلام کرد نامزد اصلی ما آقای رئیسی است و آقای میرسلیم اختیار با خودشان است که چه تصمیمی بگیرند. لذا آقای میرسلیم کناره‌گیری نکرد تا آرای او به سبد آقای روحانی اضافه نشود و در عرصه باقی ماند تا حدود 500 هزار رأی را برای خودش نگه دارد.

همواره این تحلیل از سوی برخی سیاسیون مطرح است که وقتی میزان مشارکت در انتخابات کاهش می‌یابد جناح اصول‌گرا پیروز می‌شوند، مانند انتخابات اسفند 98؛ این تحلیل را تا چه حد قبول دارید؟

نگاه واقع‌بینانه نسبت به این مسئله صورت نمی‌گیرد، اولا در شرایطی که اصلاح‌طلبان انتخابات را به علت اینکه امکان رأی‌آوری‌شان پایین است علنی و غیرعلنی تحریم می‌کنند. در چنین انتخابات‌هایی اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند مشارکت را پایین بیاورند. به طور طبیعی در چنین شرایطی آن قشری از جامعه که تحت تأثیر جناح‌بندی‌های سیاسی رأی می‌دهند، مشارکتشان را کاهش می‌دهند و کسانی بیشتر در صحنه باقی می‌مانند که بر اساس تکلیف دینی و اسلامی رأی می‌دهند و کاری به تحریم انتخابات و نامزدها ندارند و به طور طبیعی به اصول‌گراها رأی می‌دهند و زمانی‌که این قشر در صحنه می‌مانند، رأی‌آوری اصول‌گراها قطعی‌تر است، اما این مسئله دلیل بر این نمی‌شود که نیروهای اصول‌گرا فقط در شرایط کاهش مشارکت رأی می‌آورند. رأی 16 میلیونی آقای رئیسی در سال 96 را با رأی 7 میلیونی آقای ناطق در سال 76 مقایسه کنید متوجه می‌شوید که پایگاه رأی اصول‌گرایان ضعیف نشده است. بنابراین به نظر نمی‌رسد این تحلیل درست باشد. به همین خاطر اصول‌گراها اعتقادی به اینکه مشارکت کاهش پیدا کند ندارند و از هیچ اصول‌گرایی چنین چیزی را نمی‌شنوید.

اگر در سال 1400 با کاهش میزان مشارکت مواجه شویم صحنه سیاسی چه تغییراتی می‌کند؟

مشارکت بیش از 35درصدی در میانگین کشوری قطعی است. در بعضی از شهرها این میزان مشارکت حدود 70درصد هست و در کلان‌شهرها در حد 30-35درصد است. اکثریت رأی‌دهندگان به جز آن قشر 25 تا 30درصدی که کلا مشارکت نمی‌کنند، بقیه مشارکتشان را مشروط به بهبود وضعیت اقتصادی می‌دانند و بهبود وضع اقتصادی نقش مؤثری در افزایش مشارکت دارد. سیاست‌های فعلی دولت، سیاست‌های کاهش مشارکت بوده و تمام تلاش‌ها مبنی بر گرانی، تورم و فشار بر مردم خواهد بود و این کارها با افزایش مشارکت در تضاد است که دست احزاب هم نیست و دولت عامل کاهش مشارکت است. اگر گشایشی در وضع اقتصادی پدید بیاید طبیعتا شاهد افزایش مشارکت خواهیم بود.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    امیرحسین جعفری

برچسب‌های خبر