از این رو، اگر کسی با محتوای این نسخه به هر دلیل یا علت مخالف است، میتواند به نسخههای دیگر عمل کند. بسیار امیدوارم که این نوشته را سیاستمداران و همه سلبریتیها از هر نوعش نخوانند، از آن رو که محتوایش به سود آنان و برای آنان نیست؛ ولی برای انسانهای متوسطالحال و غیرمشهوری است که میخواهند از دوره کوتاه عمر خویش در حد توان بیشترین استفاده را ببرند. امیدواریام از این روست که همه طبقاتی که برشمردم، خوشبختانه فرصت ندارند که چنین یادداشتی را بخوانند و اصلا برایشان اهمیت ندارد. این جمله را از آن رو نوشتم که بگویم این یادداشت برای امیدوار زیستن، مخاطبانی خاص دارد.
مؤثرترین عامل در امیدوار زیستن این است که ما چه موضوع یا مُتعلَّقی را برای امید انتخاب میکنیم. منظورم این است که به چه چیز قرار است دل ببندیم. هر چه این چیز یا این موضوع جزئیتر، شناختنیتر و قابل دسترستر باشد، میزان امید به تحقق آن بیشتر خواهد بود. پس باید از انتخابهای جزئی، قابل شناختن، دستیافتنی (غیرموهوم) و مرتبط با زندگیمان آغاز کنیم. مسیر را باید اینگونه طراحی کرد: انتخاب یک موضوع جزئی ساده، روشن (قابل شناختن) و قابل دسترس و سپس به عمل درآوردن آن. دوباره انتخاب موضوعی ساده، روشن، در دسترس و دوباره تحقق آن. هر بار این فرایند تکرار شود، امید به توانایی و ابتکار در آدمی قوت میگیرد و زمینه را برای قدم بعدی آماده میکند. انتخابهای پیچیده، طرحهای بلند مدت، موضوعات غیرقابل شناختن، غیردسترس (موهوم) و بیرون از اراده شخصی من، مضر به حال زیست امیدوارانهاند. هر یک از این صفتها را باید توضیح دهم و خواننده هم آنها را جدی بگیرد. این صفتها مترادف نیستند و نویسنده برای زیبایی متن آنها را ردیف نکرده است، بلکه هر یک نقشی دارند. موضوع ساده و جزئی به گمانم نیاز به توضیح ندارد.
اما هر امر ناشناختنی نمیتواند مُتعلَّق یا موضوع امید قرار گیرد، چرا که راهی برای شناخت آن نیست و نمیتوان بر اساس امر ناشناخته و رؤیایی تصمیم گرفت و عمل کرد. به نظر من، هر مابعدالطبیعهای نه قابل شناخت است نه قابل انکار. منکر امور مابعدالطبیعی نیستم؛ ولی امکان شناخت آن را منتفی میدانم. ممکن است به امور مابعدالطبیعی به هر دلیل یا علتی ایمان داشت؛ ولی نمیتوان این امور را شناخت. پس این امور نمیتوانند موضوعات مؤثری برای امیدوار بودن باشند. تفصیل این نکته را به جای دیگری باید موکول کرد؛ اما خواننده این یادداشت باید آن را جدی بگیرد و درباره آن تأمل کند. هر امرِ موهوم یا غیرقابل دسترس هم نمیتواند موضوع امید باشد، مثلا اگر کسی امید داشته باشد که چند ماهه یک زبان غیرمادری را یاد میگیرد، یا روزی بر اسب سفیدی (بنزی لاکچری) سوار میشود و همه ایران را که سهل است، همه اروپا را میبیند، چنین انسانی زود ناامید و افسرده خواهد شد؛ چراکه به موضوعی غیرقابل دسترس دل بسته بود. تلاش محض، آن هم با عجله برای امیدوار بودن کافی نیست، بلکه باید هدف هم کاملا شناختهشده و قابل دسترس باشد. کتابهای روانشناسی بازاری که موفقیت را در توصیه اعتقاد به توانستن هر امری موکول میکنند، فقط برای بازار فروش آن کتابها یا سخنرانیهای مبلغان آن مناسب است. ممکن است بگویید کسانی را دیدهایم که با همین نگرش به موضوعات ناشناخته و موهوم، به موفقیتهای بزرگ دست یافتهاند. میگویم سخن ما در نسخه معقول برای اکثریت جامعه است و سخن بر سر امور شانسی و اتفاقی نیست. باز ممکن است بگویید همه کسانی که به مصرف مواد مخدر، از هر نوعش مادی یا معنوی رو میآورند، به موضوعاتی ناشناخته و موهوم دل میبندند و امیدوار میشوند و چه بسا بر اساس آن عمل میکنند. میگویم منکر این کارکرد مواد نیستم، ولی نسخه من برای انسانهای خردمند است و اگر کسی یا کسانی دلبسته امور ناشناختنی و موهوماند و گُمان میکنند زندگی خوبی دارند، خوشا به حالشان. در نگاه کلان اجتماعی هم دولتها میتوانند تا وقتی مصرفکنندگان این مواد (از همه نوعش) ضرری به حال دیگر شهروندان ندارند، بیخیال آنان شوند و ثروت کشور را صرف بازپروری، دستگیری و کنترل آنان نکنند. در عوض درآمدها را صرف پرورش انسانهای خردمند امیدوار کنند و قوانینی بگذارند که هر مصرفکننده مواد مخدر، از هر نوعی، حق ورود به سطوح مدیریتی جامعه را ندارد. راستی اگر 10 درصد بودجههای نظامی و انتظامی و ستادهای مبارزه با این و آن را صرف بورسیههای تحصیلی و مهارتی میکردند، چه نتایج چشمگیری را شاهد بودیم.
میماند صفت «بیرون از اراده شخصی من». اگر امید داشته باشم که روزی در جوار منزل ما فضای سبز بینظیری ایجاد خواهد شد و هر روز صبح میتوانم برای ورزش کردن به آنجا بروم، من به موضوعی دلبستهام که تصمیم درباره آن و تحقق آن به تصمیم و انتخاب شخص من مربوط نیست. ایجاد فضای سبز در یک منطقه به مطالعات شهری، بودجه دولتی و به دهها عامل دیگر بستگی دارد که از قلمرو اختیار من خارجاند. همینطور اگر امید داشته باشم دولت برای من خانه، بیمارستان و امکانات تحصیلی فراهم میکند و دیر یا زود مرا به امیدها و آرزوهایم میرساند، دیر یا زود ناامید و افسرده میشوم. اما اگر تصمیم بگیرم از امکاناتی استفاده کنم که در شهری یا کشوری دیگر برای کسانی فراهم شده و امید به رسیدن به آن برایم موضوعی جزئی، شناختنی، دست یافتنی و تحقق آن تا حدودی تحت اراده من است، میتوانم تصمیم به مهاجرت بگیرم و این تصمیم در قلمرو قدرت و اراده من است. مهاجرت مساوی با دست یافتن به همه موضوعِ امید نیست؛ ولی امری است که تصمیم و (نسبتا) تحقق آن در اختیار من است. اگر امید داشته باشم که پلیس همواره امنیت مرا تأمین میکند، با دیدن و تجربه چند سرقت قطعا ناامید و مأیوس میشوم. اما اگر بنایم بر این باشد که بخش اعظمی از امنیتم را باید خودم تأمین کنم، امیدوارتر زندگی میکنم و کمتر آسیب میبینم. در این حالت، حوادث غیرمترقبه و مواردی که کاملا اختیار تصمیم و عمل از من گرفته میشود، مستثنا هستند. در اینجا برای توضیح بیشتر این صفت، از نظریه امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، در مسائل سیاسی و اخلاقی استفاده میکنم.
کانت میگفت ما به قانون اخلاقی از آن رو احترام میگذاریم که قانونی است که ما در جایگاه موجودات معقول، آن را برای خود وضع کردهایم. در قلمرو قانون اخلاقی، ما صرفا رعیت نیستیم؛ حاکم و قانونگذار هم هستیم. در نظریه سیاسیاش، او بر این بود که آدمیان نمیتوانند قانونا به قوانینی محدود شوند که از سر ترسِ از قدرتِ دولت بر آنها تحمیل شده باشد؛ چنین قوانینی آدمی را برده میکند، نه شهروند. قوانین فقط تا جایی معتبرند که ما در فرایند وضع آنها مشارکت کرده باشیم و از این رو از سَرِ اختیار به آنها رضایت دهیم. بر همین قیاس، کانت میگفت قانون اخلاقی ما را به سبب رضایتِ اختیاریمان محدود میکند؛ رضایتی که از طریق مشارکتمان در وضع آن نشان داده میشود. کانت در نظریه سیاسی پیرو روسو بود و باور به «خویشفرمایی» آدمیان داشت. اما او این مفهوم را به قلمروی فراتر از سطح امور سیاسی بسط داد و بر این باور بود که قانون اخلاقی قانونی است که از طرف خود ما بر ما وضع میشود. من بدون جانبداری از دیدگاه کانت درباره حجیت امر اخلاقی در بحث امید و امیدوار بودن از مفهوم «خویشفرمایی» کانت استفاده میکنم. باید به موضوعاتی امید ببندیم که تا حدود زیادی انتخاب و عمل به آنها در قدرت ما هستند و مستقیما به تصمیم ما در زندگی مربوط میشوند. این درست است که در زندگی اجتماعی بسیاری از تصمیمها به عوامل متعدد بستگی دارند؛ ولی سخن در اینجا بر سر امید بستن است. امید به موضوعاتی که تصمیم و اجرای آنها غالبا به عوامل دیگری جز تصمیم من وابستهاند، حاصلی جز ناامیدی و افسردگی ندارد. تا اینجا از عوامل ایجابی امید سخن گفتم؛ اما نکاتی هم در باب عوامل سلبِ امید.
واقعیت این است که همه رهبران احزاب و گروههای سیاسی، همه سلبریتیها و همه تریبونداران در پی جلب مخاطبان بیشترند و برای این کار از انواع شگردهای تبلیغاتی استفاده میکنند. انسانِ خردمندِ امیدوار کسی است که این واقعیت را بداند و به این شگردها نگاهی انتقادی داشته باشد و درست و نادرست آن را تمیز دهد و به آنها امید نبندد. ایجاد انگیزه و امیدهای این جماعتها بیش از آنکه برای من و شمای خواننده مفید باشد، برای اهداف جمعی و شخصی آنان مفید است. پس همانطور که حال و روز شخصی ما برای بسیاری از این جماعتها اهمیت ندارد، بیایید ما هم به رفتوآمدها، سخنان، اداواصول و خطابههای آنان بیتوجه باشیم و امید نبندیم. این درست است که ما تا حدی اسیر تصمیمهای همین جماعت هستیم، ولی دستکم میتوانیم گِرهِ اِسارتمان را به دست خودمان محکمتر نکنیم. انتخاب گزینشی کتابها، رسانهها، فیلمها و خبرها، با این معیار که کدامیک برای من سودمند است، حال من را خوش میکند و امید تازه به من میبخشد، راه چاره امیدوار زیستن است. سرسپاری به انتخاب سردبیرِ خبر رادیو و تلویزیون از هر نوعش، سرسپاری مطلق به تصمیمهای اهل سیاست و فقدان نگرش انتقادی به کانالهای ورود اطلاعات، همه و همه موجب سلبِ امید میشوند. مثلا صَرف وقت برای دانستن ملاقاتهای سیاسیون داخل و خارج با یکدیگر که معمولا گزارشهای بیخاصیت با زبانی خشک و دیپلماتیک از آنها به بیرون درز میکند، چه حاصلی برای من و شما دارد. نگاهی به صفحات اخبار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با همین نگرش بیندازید و صدها نمونه دیگر به مثالم اضافه کنید. همه این موارد سلبِ امید میکنند.
ممکن است بگویید این نسخه تو گونهای خودخواهی است. میگویم بله خودخواهی است؛ ولی هر خودخواهی مذموم نیست. وقتی من با انتخابهایی به فکر بهبود خودم هستم، مرادم از این خود، فقط خود جسمانی نیست، بلکه خود روحانیام را هم شامل میشود. آن کتاب، مقاله، فیلم، موسیقی و عمل خیری که حال مرا اعم از مادی و معنوی خوب میکند و مرا به احسان به دیگران و دوست داشتن آنان، به انجام دادن دقیق وظیفه، به پویایی بیشتر برای ایجاد امید در خودم و دیگران تشویق میکند، چرا باید خودخواهی ممدوح نباشد. وقتی تصمیم به انتخاب و عمل به انتخاب، دائر مدار قدرت ماست، چه جایی برای ناامیدی و افسردگی باقی میماند. بیایید انتخاب شغل، دوستان، کتابها، مقالهها، نوع اخبار، نوع لباس، نوع خوراک و حتی انتخاب خویشان خود را تا حد امکان به تصمیم و قدرت عمل خودمان (خویشفرمایی) موکول کنیم و به جبرهای اجتماعی تن ندهیم تا جایی برای ناامیدی و افسردگی باقی نماند. سخن را با این مثل روسی به پایان میبرم: آینده به كسى تعلق دارد كه مىداند چگونه منتظر ننشیند.