اوضاع میراث فرهنگی اصفهان در سال 1325 در نگاه و قلم یک محقق ایرانی چگونه بود؟ برای مردمی که خود در شهری زندگی میکنند افول و تخریب آثار تاریخی چون تدریجی بوده و در پیش چشم آنها صورت میگیرد، چندان شوکآور نیست؛ اما محقق یا ناظری که اهل آن شهر نباشد و هرچند وقت یکبار بیاید و از آثار تاریخی شهر بازدید کند، بهتر متوجه خرابیها میشود.
عباس اقبال آشتیانی از محققان و ادیبان ایران است که چندین کتاب مهم درباره تاریخ ایران نوشته و شاید کتاب «تاریخ مغول» او هنوز هم مرجع محققان و دانشجویان باشد. او از اولین استادان دانشگاه تهران بود. اقبال در سال 1325 خورشیدی، درست یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به اصفهان سرزده و از بعضی از آثار تاریخی شهر بازدید کرده است. حاصل این گردش مقالهای است که او در مجله یادگار (اردیبهشت 1325) به چاپ رسانید. اقبال در این مقاله که اینک بخشهایی از آن میآید دغدغههای خود را بهعنوان یک دوستدار میراث اصفهان ابراز داشته است. او درحالیکه هنوز فرزندان مسعود میرزا ظلالسلطان در شهر صاحب قدرتی هستند، به روش و منش پدر آنها در تخریب ابنیه تاریخی اشاره میکند و از اینکه صاحب ثروتان اصفهان برای مرمت این آثار قدمی برنمیدارند گلایهمند است. شاید مهمترین بخش از این مقاله تصویری است که او از عمارت هشتبهشت در آن سالها ارائه داده است. داستان غصب این عمارت توسط بانوی عظمی و نیز باز پس گرفتن آن را در سال 1343 ش در یکی از آثار خود شرح دادهام. (برگهایی از تاریخ اجتماعی اصفهان معاصر، ج 1، ص 110) عباس اقبال در آخر پیشنهادهایی به دولت برای حفظ و مرمت ابنیه و پیدایش فضا و فرهنگ مراقبت از آثار تاریخی ارائه میدهد که در جای خود خواندنی است. ازاینجهت که تلاش دارد «نهادهای مردمی» را برای این کار دخیل کند. اینک بخشهایی از رساله عباس اقبال را میآوریم:
تأسف بر خرابیها
«نگارنده هر وقت به شهر زیبای پرنقشونگار و سراپا یادگار اصفهان قدم میگذارم و چشم و دل خود را به تماشای آثار بیمانند این شهر تاریخی روشن میکنم، بیاختیار گرفتار دو اندیشه متضاد میشوم: یکی آنکه درجه کمال و ذوق و هنرمندی و جمالپرستی اجداد ما در سه چهار قرن قبل تا چه پایه بلند بوده که در یک مدتزمان محدود اینهمه شاهکار بدیع ایجاد کرده و شهری را در یکی از مراکز دورافتاده دنیا بهصورت نگارستانی درآورده است که باوجود گذشت زمان و انقلابات پیدرپی و از همه مهمتر بیاعتنایی و بیلیاقتی اخلاف، هنوز عبرت دیده ناظران است و تماشاگاه هنروران جهان. اندیشه دیگر بیذوقی و کوردلی کسانی است که بعد از عهد صفویه در این شهر سکونت یا حکومت کرده و به هر بهانه و عنوان که بوده است در تخریب و انهدام یادگارهای زیبای اسلاف به جهد تمام کوشیدهاند و به تمام معنی ننگ نیاکان خود شده و پستی ذوق و حماقت را در این مرحله حتی از بیاستعدادترین نژادهای انسانی نیز گذرانیدهاند. البته ادعای اینکه از زمان صفویه تا عصر ما، ذوق، بهکلی در مردم اصفهان مرده و آن آتش جهانافروز یکسره به خاکستری بیفروغ و سوز مبدل شده باشد، خطاست. چنانکه هم امروز در اصفهان اهل هنر بسیارند و کسانی که بتوانند کموبیش از عهده تعمیر و مرمت آثار نیمشکسته و دستخورده قدیم برآیند (لله الحمد) زیادند، لیکن تأسف در اینجاست که کسی امروز هنر ایشان را به چیزی نمیخرد و پادشاه یا حکومت یا انجمن یا مشوقی نیست که بیحساب زر در قدم ایشان نثار کند و نگذارد که هنر با این هنرمندان در دل خاک جای گیرد. جنایتی که یک عده از حکام طمعورز سفیه دوره قاجاریه و طبقه خشکمقدسهای قرن اخیر در انهدام آثار بینظیر اصفهان مرتکب شدهاند، از حد شرح و وصف بیرون است. از تمام آثار و ابنیه باشکوهی که در ساحل راست زایندهرود وجود داشته و سیاحان فرنگی در صدسال قبل، اوصاف و تصاویر آنها را برای ما به یادگار گذاشتهاند، امروز کوچکترین اثری بـرجــا نـیـسـت و از ابنیه داخل شهر هم هر چه برپاست، به شکل عجیبی صدمه عمدی خورده و غالبا یا نقوش آنها را سترده، یا در و پنجره و سقف آنها را چنان درهمشکستهاند که هیچ زلزلهای نیز چنین نمیکرده است.»
بازدید از هشتبهشت
در این سفر به اصرار تمام به زیارت عـمارت هشتبهشت که در سفرهای سابق توفیق دیدن آن میسر نشده بود، موفق شدم. این عمارت تاریخی که از پارهای جهات مخصوصا کاشیهای بالای طاقنماهای خارجی بنا، مشتمل بر صور اقسام حیوانات در میان ابنیه اصفهان بینظیر است، بدبختانه امروز ملک شخصی یکی از متمولان این شهر محسوب میشود و آن را به این عنوان که ناصرالدینشاه به مادر او بخشیده است، در تصرف دارد. تاکنون هیچ دولت و حکومتی به فکر آن نبوده که این بنای قیمتی را به هر نحو و به هر قیمت که بوده است از تصرف مالک آن بیرون آورد و تحت حفاظت و مواظبت خود بگیرد و به همین جهت حال آن بنا بسیار خراب و رقتآور شده و رو به انهدام و ویرانی کلی است و اگر میخواهید درجه بیذوقی و سفاهت مردم زمان ما را دریابید به اطلاع خوانندگان محترم میرسانم که در ورود به این عمارت شاهنشین که وقتی مقر سلاطین با عزّ و تمکین بوده و گردنکشان بر آستان آن سر میسودهاند، سگی را در آنجا بسته دیدم که کاسه آبی پیش او نهاده بودند و جز این سگ و پیرزن و طفلی که در آن عمارت سکونت داشتند، دیگر کسی در آن محل نبود.
شاید تـعـجـب خـوانندگـان گرامی بیشتر شود اگر بدانند که مالکان کجسلیقه و عاری از ذوق این عمارت باشکوه، سقفهای مــذهـــب و طلاکاری آن را که هر قاب کوچک آن روشنیبخش چشم و دل است، عینا مثل آنکه طاقت دیدن آنها را نداشته و خفاشصفت دشمن نور و فروغ بودهاند، در زیر یک طبقه از قابهای چوبی معمولی پوشانده و به سلیقه منحرف خود سقف جدیدی برای هشتبهشت از مبتذلترین قابهای عادی ترتیب دادهاند. چنانکه نقوش زیبای دیوارهای چهلستون را نیز در زیر گچ مستور کرده و جمال آنها را بهاینترتیب از میان برده و سند نادانی و کج طبعی خود را به دست خویش امضا کرده بودند.
غرض نگـارنـده در ایـن مخـتـصـر یادداشت، توصیف و تعداد آثار تاریخی اصفهان نیست؛ زیرا در این زمینه به زبانهای خارجی و فارسی، کتب و رسائل و مقالات عدیده نوشته شده و همهکس کموبیش به آنها دسترسی دارد، بلکه عمده مقصود در اینجا جلبتوجه اولیای امور و مردم علاقهمند است به حفظ و مرمت و تعمیر آثاری که در شهر اصفهان و اطراف آن هنوز باقی است و جای خالی هر خشت یا کاشی یا نقش آن را درصورتیکه مفقود و نابود شود، امروز دیگر به هیچ قیمتی نمیتوان پر کرد و اگر موفق هم شویم حالیه چیزی را به جای یادگارهای قدیم بگذاریم، البته ازلحاظ تاریخی ارزشی نخواهد داشت.
اقدامات اداره باستانشناسی
«جای کمال خوشوقتی است که از دهپانزده سال قبل تاکنون، ادارهکل باستانشناسی که تحتنـظر دانشمند محترم آقای آندره گدار در راه حفظ و شناسایی آثار قدیم ایران به خدمات گرانبهایی نائلآمده و یک عده جوانان فاضل را به این شعبه از دانش آشنا و علاقهمند ساخته، تا آنجا که مقدور بوده است، در ثبت، ضبط، تعمیر و تجدید آثار تاریخی اصفهان کوشیده و با جهد مخصوصی از خرابیهای تازه و به غارت رفتن نفایس بازمانده جلوگیری کرده است و در این مرحله کسی که بیش از همه کارکرده و زیادتر از هرکسی بر آثار تاریخی اصفهان حق خدمت دارد، دوست فقید ما مرحوم جواد مجدزاده صهباست که قریب ده ماه و نیم قبل در عین آنکه به ادامه همین قبیل خدمات در اصفهان اشتغال داشت مرد و داغی جانسوز بر دل جمیع دوستان خود و تمام علاقهمندان به آثار اصفهان گذاشت.با تمام اقدامات حسنهای که اداره کل باستانشناسی در باب اصفهان و آثار تاریخی آن کرده و میکند، باز باید گفت که این جمله، در جنب عظمت، نفاست، اهمیت و کثرت آثار این شهر چیز قابلملاحظهای نیست. یکی دو مدیر جوان بیتجربه و دو سه میرزای پشتمیزنشین و مستخدم و مبلغ ناقابلی اعتبار مالی و با پای مورچه در راه تعمیر بناهایی که غالبا در شرف انهدام است، پیش رفتن، توهین به شأن این شهر با نام و نشان است و هیچ دردی را در این راه دوا نمیکند. حال که اوضاعواحوال در اصفهان بر این منوال است و در مردم توانگر آنجا اهل ذوق و همتی پیدا نمیشود که به حفظ و تعمیر آثار باستانی آن صرف توجهی کند وظیفه حتمی دولت است که در این راه از بذل هیچ مجهود دریغ ندارد و از هر طریق که میداند و با صرف هر خرجی که مقدور باشد این نفایس و ذخایر را تحت مراقبت و حمایت خود بگیرد و در قدم اول مراقبین و پاسبانانی برای هر یک از آنها تعیین کند تا اگر تعمیر و مرمت آنها آنا میسر نیست و به طول زمان باید صورت پذیرد لااقل آنچه برجاست خرابتر نشود و به یغما نرود. سپس خود پیشقدم و مشوق شده انجمنی از فضلا و اهل هنر و علاقهمندان اصفهانی در اصفهان برای حمایت این آثار تشکیل و جهت تعمیر و معرفی آنها به دنیا برنامه صحیح و معقولی ترتیب دهد و اگر ممکن شود زود یا دیر مدرسه یا لااقل کلاسی در اصفهان برای آموختن صنایع اسلامی عموما و صنایع ایران از عهد سلاجقه تا امروز، بخصوص، تشکیل دهد و یک طبقه از جوانان را به شناختن و تعلق به آثار باستان آشنا سازد و رسایل و مقالاتی به قلم فضلا در معرفی اصفهان ازلحاظ آثار باستان با اشکال و تصاویر جالب و زیبا به فارسی و السنه عمده عالم منتشر نماید و کمک مادی توانگران داخلی و خارجی را برای حفظ و حمایت و تعمیر و مرمت آنها بخواهد»(مجله یادگار، سال دوم، ش 9، اردیبهشت 1325).
جواد صهبا از خادمان ناشناس
آنگونه که از این متن و دیگر اخبار برمیآید، جواد مجدزاده صهبا از خادمان ناشناس آثار تاریخی اصفهان است. او در کرمان متولد شد و مدتی رئیس اداره باستانشناسی اصفهان گردید. و سرانجام در 31 اردیبهشت 1324 در اصفهان فوت کرد و در تختفولاد اصفهان به خاک سپرده شد. او روزنامهای را در اصفهان به نام روزنامه «سرنوشت» راهاندازی و مدیریت کرد.
درباره مــقام رسمی او در اداره باستانشناسـی، خود صــهـبـا در روزنامهاش به مناسبتی نوشت «از سال 1316 که نگارنده به سرپرستی آثار تاریخی اصفهان مأمور شدم و اندکی بعد تصدی تعمیرات ابنیه تاریخی یزد و کرمان نیز به بنده واگذار گردید، باوجود نداشتن اعتبار مکفی و فراهم نبودن وسایل کار، بهقدر مقدور، در حفظ و نگاهداری آنها کـوشیدم... بهطورکلی اعتباری که همهساله برای تعمیر آثار تاریخی به اختیار بنده گذاشته میشد از سالی هشت تا دوازده هزار تومان بیشتر نبود بااینحال براثر عشق و علاقه فراوانی که به کار خود داشتم، در این مدت بهاستثنای تعمیرات جزئی که در ابنیه مختلفه انجام دادهام، موفق شدهام که سردر و گنبد مسجدشاه، مسجد شیخ لطفالله، مدرسه چهارباغ، امامزاده اسماعیل، بابا قاسم، امامزاده احمد، قسمتهای مختلف مسجد جامع، مدرسه شمسآباد، مسجد ایلچی، عالیقاپو و چندین بنای دیگر را طوری تعمیر کنم که حتی استادان فن از عهده تشخیص قسمتهای قدیم و جدید آن برنیایند... به همین مناسبت وزارت فرهنگ مدیریت ابنیه تاریخی کشور را به عهدهام واگذاشت، ولی متأسفانه به علت نداشتن وسیله نقلیه نتوانستهام که در سایر شهرها به انجام خدمتی موفق شوم.» (ســـرنــوشــــت، ش 51، 14 شـهـریـــور 1323) صهبا سرانجام در تـخـتفـــولاد اصـفـهـــان، تـکـیـه بابارکنالدین آرام گرفت. این نسل باید خادمان گذشته را بشناسد و آنها را قدر بداند.
افزودن دیدگاه جدید