اصفهان در شاهنامه

می‌گویند شاهنامه آخرش خوش است؛‌ اما اگر گذری به آخر آن انداخته باشید متوجه می‌شوید که اتفاقا پایان تلخی دارد و این پایان نه فقط به انتهای داستان شاهنامه و سرگذشت ایران، بلکه به سرنوشت خود حکیم فردوسی هم مربوط می‌شود؛ از آن جهت که محمود غزنوی آن‌طور که شایسته فردوسی و اثرش بود، از آن‌ها حمایت نکرد. اما حسن انوری در «فرهنگ امثال سخن» درباره اینکه چرا این ضرب‌المثل این‌قدر رواج داشته است می‌گوید: «این ضرب‌المثل اشاره طنزآمیز به کاری دارد که برخلاف انتظار شخص پیش می‌رود و پایان خوشایندی ندارد. در واقع در این کتاب این ضرب‌المثل به‌عنوان یک جمله معکوس درباره یک ماجرا با پایان ناخوشایند به کار می‌رود.»

تاریخ انتشار: 08:46 - شنبه 1400/02/25
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
no image

 اما پایان شاهنامه از جهت دیگری هم حائز اهمیت است: فردوسی در اثرش به تاریخ دقیق پایان سرایش شاهنامه اشاره می‌کند و از این جهت این تاریخ به بزرگداشت این اثر سترگ تبدیل شده است. هنگامی که فردوسی شاهنامه را با سرگذشت یزدگرد سوم و فرجام کار ساسانیان به پایان می‌برد، ابیاتی را ذکر کرده و از معدود کسانی که در روزهای تنگدستی و دشواری، به او کمک کرده بودند یاد می‌کند. سپس اشاره‌ای به روزگار محمود غزنوی کرده و بعد تاریخ پایان‌یافتن منظومه شصت هزار بیتی‌اش را یادآوری می‌کند و اینگونه دفتر شاهنامه را می‌بندد:
سرآمد کنون قصه یزدگرد
                                                                            به ماه سپندارمذ روز آرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
                                                                      به نام جهان داور کردگار
بر اساس این بیت‌ها می‌توان چنین استنباط کرد که شاهنامه در 25 اسفند سال 388 خورشیدی (400 قمری و 1010 میلادی) به پایان رسیده است. در گاه‌شماری ایرانی، بیست و پنجمین روز هر ماه، آرد نامیده می‌شود و پنج هشتاد بار که فردوسی به آن اشاره می‌کند، به معنای چهارصد است.
در این گاه‌شماری هر یک از سی روز ماه نام ویژه‌ای داشت که نام 12 ماه سال مانند اردیبهشت، امرداد و سپندارمذ نیز در میان آن‌هاست. سپندارمذ همان اسفندماه است و روز آرد به معنای خوشبختی نیز روز 25 از گاه‌شماری ایران باستان به شمار می‌آید که در آن روز، سرایش شاهنامه به پایان رسیده است.
بنابراین،‌ هرساله این روز را به پاسداشت این اثر حماسی و شاهکار ادبی جهان اختصاص داده‌اند. به همین مناسبت،‌ در صفحه فرهنگ و هنر روزنامه اصفهان زیبا به بررسی ارتباط میان شاهنامه و اصفهان پرداختیم تا ببینیم در این اثر سترگ، کجا به اصفهان اشاره شده است. منابعی که هم از آن استفاده کردیم، به جز شاهنامه فردوسی تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق، کتاب فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه تألیف مهدی سیدی فرخد است.

اصفهان،‌ سپاهان، اسپهان

نخستین باری که نام اصفهان، این ولایت مشهور ایران در شاهنامه آمده،‌ در داستان سیاوش و رفتن گیو به ترکستان برای آوردن کیخسرو به ایران است. وقتی کیخسرو و گیو در محل زم از نواحی جیحون به این سو عبور کردند،‌ گیو یکی از نامداران زم را مأمور کرد به اصفهان برود و خبر ورود کیخسرو به ایران را به گودرز،‌ پدر گیو برساند:
بدو گفت از ایدر برو بِاصفهان
                                                                 همه را تازان به نزد مهان
(نسخه‌ای دیگر: بر نیو گودرز کشوادگان)
به گودرز گوی‌ای جهان پهلوان
                                                    بخفتی و بیدار بودست روان
وقتی خبر به اصفهان می‌رسد:
وزان روی جمله مهان جهان
                                                 برفتند یک سر سوی اصفهان
درواقع همه ازجمله، منتشر این بودند که خبری از کیخسرو پیدا کنند. بنابراین وقتی خبر یافتن کیخسرو را شنیدند سوی اصفهان تاختند.
در ادامه داستان، وقتی گودرز در جنگ یازده‌رخ بر پیران غلبه یافت و او را کشت، کیخسرو به پاداش آن پیروزی حکومت اصفهان را به او بخشید.
به گودرز داد آن زمان اصفهان
                                                                      کلاه بزرگی و تخت مهان
سرانجام، کیخسرو در پایان پادشاهی خود به وعده‌اش عمل کرد:‌ سپهداری کشور را به گودرز داد و قم و اصفهان را هم به فرزند او، گیو بخشید:
بفرمود تا عهد قم و اصفهان
                                                                نهاد بزرگان و جای مهان
از آن پس، چند بار در پادشاهی دارا و اسکندر از اصفهان یاد می‌شود؛ برای مثال:
ز کرمان کَس آمد سوی اصفهان
                                    به جایی که بودند ز ایران مهان
به نزدیک پوشیده‌رویان شاه
                                                     بیامد یکی مرد با دستگاه…
در آغاز پادشاهی اشکانیان، فردوسی که از قول دهقان چاچ،‌ نسبت به دویست سال اول حکومت آن‌ها اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، اولین سلطان نامیِ ایشان را بهرام می‌خواند که به اردوان مشهور بوده است. بعد گوید او حاکم شیراز و پارس و اصفهان بوده است:
چو زو بگذری نامدار اردوان
                                           خردمند و با رأی و روشن‌روان
چو بنشست بهرام از اشکانیان
                                                     ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
                            که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز و پارس و سپهان (ورا بود شیراز تا اصفهان)
                                             که داننده خواندش مرز مهان
در پادشاهی بهرام گور هم یک بار از اصفهان یاد می‌کند و آخرین بار در پادشاهی نوشین‌روان گوید او مملکت خویش را به چهار بهره تقسیم کرد که اولی خراسان بود و بعد قم و اسپهان:
دگر بهره زو بد قم و اسپهان
                                                             نهاد بزرگان و جای مهان
غرض از اصفهان (یا اسپهان،‌ اسفهان و سپهان) ظاهرا نه‌تنها شهر کنونی اصفهان بلکه خود شهر و مضافات آن بوده است. به هر روی،‌ همه این نام‌ها به همین نام کنونی اصفهان اشاره دارند که یک بار در زمان سلجوقیان و بار دیگر هم در زمان صفویان مرکز حکومت ایران شد و به اوج شکوفایی رسید.

کاوه آهنگر

اما در این چند سال اخیر، نام اصفهان و شاهنامه به واسطه شخصیتی بزرگ و مشهور دوباره ورد زبان‌ها گشته است. این شخصیت هم کسی نیست جز کاوه آهنگر. در برخی روایات نقل شده است (به یقین اثبات نگشته است) که کاوه آهنگر اهل یکی از روستاهای چادگان اصفهان بوده است. این محققان ادعای خود را این‌طور ابراز می‌کنند که در متون قدیمی، اصفهان به نام‌های گابه و کاویان هم آمده است که این دو نام برگرفته از نام کاوه هستند. این روستا با نام مشهد کاوه یکی از دهستان‌های شهرستان چادگان است که آن را به نام دهستان کاوه یا مشهد نیز می‌شناسند. می‌گویند قبر کاوه و پسرش به نام قارن و دخترش نیز در این دهستان وجود دارد که البته نیاز به بازسازی دارد و قدمت آن را از دوره ایلخانیان و حدود 700 سال پیش می‌دانند. کاوه آهنگر از آن جهت در نزد مردم و در تمام طول تاریخ محبوب بوده که تنها فرد عامی و معمولی است که در شاهنامه در برابر ظلم ظالم (ضحاک) به پاخاست و کاری کرد که حکومت او برچیده شود. به همین دلیل به او لقب کاوه دادخواه دادند. این روزها مجسمـــــــه زیبـــــای کاوه آهنگر ساخته استاد ایرج محمدی،‌ زینت‌بخش میدان آزادی اصفهان و یادآور حرکتی است که این بزرگمرد در برهه‌ای از تاریخ ایران به نام خود ثبت کرد.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    افسانه دهکامه

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط