در کنار این تغییر فیزیکی، تغییر در سبک زندگی نیز موجب شده است افراد بیشاز پیش احساس کنند که لازم است برای رسیدن از نقطهای به نقطهای دیگر در زمان صرفهجویی کنند؛ امکانی که به طور مشخص وسایل نقلیه شخصی و عمومی در اختیارمان قرار دادهاند و با پیشرفتشان از این بیشتر نیز قرار خواهند داد. روندی که امروزه در بیشتر شهرهایمان شاهدش هستیم، رویهای است که در آن به سمت توجه پر و پیمان به حرکتِ سواره پیش میرویم و از سوی دیگر از حرکت پیاده باز میمانیم؛ وضعیتی که بسیاری از متولیانش از آن بهعنوان نوعی پیشرفت یاد میکنند. اما پرسش اینجاست که آیا به واقع با پیشرفت و گسترش زیرساختهای حملونقل عمومی در شهرها، میتوان مدعی شد که شهر رو به پیشرفت بوده است؟ شاید مهمترین موضوع، تفاوت رویکرد باشد.
عددها، عددها، عددها
برای بسیاری از ما این روزها این تصویر چندان نا آشنا نیست: هر گروهی که مدتی مسئولیت امر را در دست داشته است، در نهایت امر، سیاههای از اعداد را خواهد خواند که چه کردم و چهها که نکردم. در حوزه شهری، یکی از این دسته اعداد در رابطه با افزایش ناوگان حملونقل عمومی، افزودن به انواع حملو نقل عمومی یا فراهمکردن زیرساختهای جدید برای حملونقل شخصی است؛ وضعیتی که اگرچه به طور مسلم حاصل زحمات فراوانی است، اما مطمئنا تلاشی کافی در راستای تمام آنچه مسئولان ادعا میکنند، موجباتش را فراهم کردهاند، نیست.شاید این اظهارنظر رادیکال به نظر برسد؛ اما افزودن صرف به کمیت ناوگان حمل و نقل شهری و حتی بهبود وضعیت زیرساختهای کهنه، نمیتواند به تنهایی به فاکتور احساس تعلق به شهر کمک کند. به نظر میرسد آن نگرشی که در کشور ما به طور روزافزون در حال گسترش است (و الحق در اصفهان کمتر دیده میشود)، مبتنی است بر نادیدهگرفتن حرکت پیادهها. شرایطی که بیش از هرچیز موجبات حذف آنان (افراد پیاده) را از صحنه شهر فراهم میکند.ما باید بپذیریم که تجربه حضور افراد در شهر، تجربهای آمیخته از یک حضور سواره-پیاده است. درگیر شدن با فضای شهری برای شهروند (در اینجا مقصودمان پیادهروها، پیادهراهها و گذرها و جز آنهاست)، بخش مهمی از احساس تعلق وی به مکان را میسازد.افزودن به تعداد پیادهها در نگرشی که تعداد خودروها و ناوگان حملونقل را به تنهایی یک ارزش بداند، در واقع دستاورد محسوب نمیشود. واقعیت این است که یک شهروند برای پیوندخوردن به محل زندگیاش لازم دارد هم تجربه استفاده از وسایل حملو نقل عمومی و شخصی را داشته باشد و هم پیوند خوردن هر چه بیشتر با فضاهای شهری از خلال پیادهروی در آنها را.بسیاری از نمونههای شهرهای دور و نزدیک در کشورهای مختلف را میتوان مثال زد که از این جهت شهره عام و خاص هستند و به واسطه فراهم آوردن زیرساختهای مناسب شهری از نظر وجود ناوگان حمل و نقل عمومی دقیق و گسترده در همه جای شهر و همچنین ایجاد حس لذتبخشی در میان افراد به هنگام پیادهرفتن در شهر، عملا ایشان را از خرید وسیله نقلیه شخصی بینیاز کردهاند.
چرا حضور پیادهها مهم است؟
پیش رفتن شهر به سمتی که عملا شهر را خالی از پیادهها کنیم، به این معناست که ویژگیهایی که یک محله بر اساس آن هویت مییابد، به طور جدی میتواند تزلزل پیدا کند. یکی از مهمترین این ویژگیها، مسئله هویت محلهای و البته مسئله امنیت است.افراد از خلال حضور فیزیکی پیدا کردن در محله و ایجاد تعامل با دیگران، عملا هویت محلهایشان را شکل میدهند؛ اگر نه حضور انبوهی از خلق که هرکدام به صورت ذرهای در یکی از قسمتهای یک محله پراکندهاند، به هیچ یک از ایشان هویت محلهای اعطا نمیکند. از دیگر سو، همین تعامل و از یکدیگر خبر داشتن (وضعیتی که چه بسا در زمینه اجتماعی ما بسیار نیز اهمیت دارد)، لازمهاش تعلق داشتن به یک مکان است. تعلق به مکان از خلال شناخت آن مکان و ارتباط برقرار کردن با آن برقرار میشود. در واقع پیاده بودن در سطح شهر به شهروند این امکان را میدهد تا با مکانها درگیر شود، از آنها تأثیر بگیرد، بر آنها اثر بگذارد و تصور کند که معنای آن مکان بدون وجود قسمتهایی از آن که در خودش درونی کرده است، احتمالا تغییر خواهد کرد.
سرزندگی شهر درگرو بازگشت عابران به عرصه شهری است
از دیگر سو، عدم حضور پیادهها با کاهش قابلیت پیادهمداری در ارتباط است؛ به این معنا که ایمنی، تعاملات اجتماعی، مشکلات زیستمحیطی، سلامت عمومی و امنیت و البته بیهویتی فضایی در ارتباط، همگی حاکی از آن است که بدون حضور کسی که بتواند به آن احساس تعلق کند، خالی از معنا میشود. در اصل این ادعا ابدا بیراه نیست که عدهای بازگشت سرزندگی به فضای شهری را در گرو بازگشت عابران پیاده به عرصه شهری بدانند.