از خودتان بگویید.
اصفهانی هستم؛ بزرگشده خیابان پروین. از پــانزدهســالگی بــا مجمــوعه فــرهنگی عاشوراییان آشنا شدم و عضو آنجا بودم.وارد دانشگاه که شدم، به سمت فعالیتهای دانشجویی رفتم و یک سالی مباحث استاد طاهرزاده را گذراندم. همچنان با مجموعه عاشوراییان همکاری داشتم؛ اما بهصورت جدی از سال 93 فعالیتم را آغاز کردم.
چهچیزی شما را به فکر تأسیس دارنو انداخت؟
دغدغه تربیت و خلائی که در جامعه حس کردم. تعبیر «کار تمیز و درست فرهنگی» و تعبیر «آتشبهاختیار» که به کار تمیز فرهنگی ختم میشود، در جامعه ما بسیار کم تبیین شده است. در حال حاضر، به شیوههای جدیدی برای کار تربیتی و مذهبی نیاز داریم. این شیوههای جدید نیاز به تخصص و برنامه منظم و مستمر دارد؛ برنامهای که متناسب با سن مخاطب نوجوان باشد و باعث جذب او شود.چون در اصفهان چنین مجموعههایی نمیدیدیم یا کم میدیدیم و مخصوصا در عرصه نوجوان خلأ شدیدی احساس میکردیم، به فکر تأسیس دارنو افتادیم. در بدو تأسیس چهار نفر بودیم: خانم فاطمه مبلغ، خانم فاطمه شهامتجو و خواهرم، خانم زهرا حیدری. دوسال درباره مبانی تربیتی، کتابهای مختلفی مطالعه کردیم؛ از مباحث تربیتی شهیدمطهری و آثار علی صفاییحائری تا آثار آقای پناهیان. از سوی دیگــر، چــون سیـــره تـربیتــی امـــام (ره) و تأثیرشان را روی نوجوانان و جوانان آن زمان دیدهایم، در کتاب «صحیفه نور» واژه تربیت را جستوجو کردیم و تمام مباحث امام(ره) را راجع به این موضوع خواندیم. مباحث تربیتی شهید مطهری و استاد صفاییحائری به مباحث امام(ره) بسیار نزدیک بود. مباحث را دستهبندی کردیم و مبانی خودمان را از آنها استخراج کردیم. کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام» شهید مطهری را خواندیم که عصاره مباحث تربیتی ایشان است؛ همچنین «زن در اسلام» شهیدمطهری، «مسئولیت و سازندگی» استاد صفاییحائری و دیگر آثار ایشان و برخی آثار استاد حائریشیرازی و دکتر عبدالعظیم کریمی؛ ولی بیشترین تأثیر را از مبانی امام(ره) و «صحیفه نور»گرفتیم. سرفصلها را جدا و بهاین ترتیب دستــهبنـــدی کــردیــم: تــربیـــت سیـــاسی، اقتصـــادی، اعتقـــادی، روانشنــاختـــی و فرهنگی. در حال کار روی این سرفصلها هستیم و بهمرور کاملتر میشوند.
مرحله بعدی چه بود؟
بعدازآن، باید مبانی خودمان را با مدل و استراتژی مشخصی ارائه میدادیم؛ یعنی ما برای انتقال مفاهیم مدنظرمان به بچهها نیاز به یک مدل داشتیم. گونههای مختلف آموزشی را بررسی کردیم و به یک الگو رسیدیم: شیوه مسئلهمحور آموزشی. به این نتیجه رسیدیم که این نوع آموزش برای نوجوانان مناسب است؛ اما مشکل این بود که این شیوه در حوزه آموزش کاربرد داشت. به این فکر کردیم که آیا میشود این مدل را در حوزه تربیت استفاده کنیم؟ چالش بعدی این بود که چه مسائلی را برای بچهها مطرح کنیم و آنها را درگیر کنیم و چگونه با حل آن مسائل، به مبانی و محتوای مدنظر ما برسند. به همین دلیل، مسیر بعدی ما تلفیق این مدل با مباحث تربیتی بود. تا جایی که میدانم، دارنو اولین جایی است که این مدل را با مباحث تربیتی تلفیق کرده است.
در مجموعه طبق چه اصولی پیش میروید؟
مسئلهمحوری، مهارتپروری، استعدادیابی و مسئــولیـــتمـــداری. بـــرای هــرکــدام نیــز برنامهای داریم. مثلا در گروههای مهارتی روی مهارتهای فرهنگی و رسانهای کار میکنیم. بچهها از همان ترم اول که میآیند، گروه مهارتی موردعلاقهشان را انتخاب میکنند. در آن گروه، برایشان برنامهریزی میشود تا از سطح مقدماتی به سطح حرفهای برسند.
درباره این اصول بگویید.
مسئلهمحوری اینطور است که بچهها با حل یک مسئله به محتوای مدنظر ما میرسند؛ مثل آموزش غیرمستقیم. مثل این است که با درستکردن کتابخانه و آموزش اندازهگیری ابعاد در حین کار، بحث محیط و مساحت را به بچهها بیاموزیم.اصل کار مسئلهمحوری است و باقی موضوعها ذیل مسئلهمحوری تعریف و معنا میشود. مثلا مهارتمحوری به این صورت تعریف میشود که بچهها برای حل مسائل نیاز به مهارت دارند.در مهـــارتمحــوری نیـــز از عکــاسی و فیلمبرداری تا مستندسازی و فیلمسازی آموزش داده میشود. گروه طراحان گرافیک و تصویرسازی نیز با زیرمجموعههای خودشان وجود دارند. هنرهای اجرایی مثل گویندگی و مجریگری نیز در برنامههای ما هست. این مهارتها با برنامهریزی مشخص و ترمبندیشده ارائه میشود.در حوزه استعداد مقولهای وجود دارد؛ آن هم ایــن است کــه بایــد در مـوقعیــتهای مختــلف قرار بگیری تا بتــوانی علاقـــه و استعدادت را پیدا کنی. بچهها در مجموعه ما به لحاظ مهارتی محیطهای مختلفی را تجربه میکنند تا بتوانند علایقشان را پیدا کنند. دربــاره انتخــاب رشتــه نیـــز مجموعههای استعدادیابی هستند که با ما همکاری میکنند. درباره مسئولیتمداری، شعار مجموعه ما این است که اینجا نوجوانان مدیر و مسئول اتفاقات ویژه هستند. بچهها به نیاز میرسند؛ نیاز به یادگیری یک مبحث یا دغدغه در یک موضوع. ذیل این نیاز، گروهبندی میشوند و تقسیم کار میکنند، به تولید میرسند و سپس داوری میشوند. این کار دقیقا یک کار مسئلهمحور است.
خروجی مدنظرتان از این آموزشها چیست؟
افقی که ما برای بچهها در نظر گرفتهایم، این است که علاوه بر دریافت محتوای دینی، در یک مهارت رسانهای به تخصص برسند و در مجموعه خودمان مشغول شوند؛ همچنین علاوه بر کار محتوایی و پژوهشی و مطالعه مبانی دینی، بتوانند در سه حوزه کلان مهارتی، خانههای مهارت ما را دست بگیرند و تبدیل به مولدهای فـــرهنگی شـــوند؛ یعنــی بهجــز گستــرش مجموعه خودمان، به تولید فکر و اندیشه و امور فرهنگی نیز بپردازند. غایت ما تولید عنصر مولد فرهنگی است؛ فردی که مهارت و اندیشه دارد.
برای تابستان چه برنامههایی دارید؟
بــرای هـــر گـــروه از ورودیهـــا دو روز را اختصاص دادهایم و در حال حاضر دوگروه داریم که یکی ورودیهای ۱۴۰۰ و یکی ۱۴۰۱ هستند. دو روز برای بچهها برنامه داریم؛ یک روز دو کارگاه مسئلهمحوری و ایدهپردازی و یکی کارگاه تفکر. روز دوم کارگاههای مهارت و کارگاههای هنر؛ بهعلاوه، برنامهها و کارگاههای مشاوره والدین، اردو و تفریح، برگزاری مناسبتها، نقد فیلم، کافهکتاب نوجوان و… .
افقی که برای مجموعه در نظر دارید چیست؟
ما خانه نوجوان هستیم؛ یعنی مرکزی و محل رجوع نوجوان و والدین او؛ مرکزی که علاوه بر نیازهای تربیتی و روانشناسی، نیازهای عمومیتر این قشر را هم رفع میکند؛ مثل مراکزی که در حالحاضر در حوزههای دیگر وجود دارد و سعی دارد نیازهای یک قشر از مخاطب را در یک مرکز جمع کند و پاسخ دهد. ما میخواهیم در حوزه تربیت و نیازهای نوجوان در تمام حــوزههــای فرهنگــی، معنــوی، تــربیتــی، تفریحی و ورزشی به یک مرکز تبدیل شویم و با مخاطب عام ارتباط بگیریم و خدمات ارائه دهیم. اگر به لحاظ مالی مسائل حل شود، قصد داریم به این سمت برویم.
در کارتان با چه چالشی مواجه شدهاید؟
بزرگترین چالش ما محل فعالیت است که حالا هم به مشکل جدی خوردهایم. پیوستهای زیادی داشتهایم و شخص شهردار هم به ما بسیار لطف داشتهاند و با ما هماندیشی کردهاند؛ اما ما با مشکلات جدی در تجهیزات و مکان مواجهیم. حالا هم در یک طبقه از مجموعه دیگری مهمانیم و جایمان بسیار کوچک است و آن مجموعه هم حالا مکانش را برای فعالیتهای خودش لازم دارد. حمایت از نهادهای فرهنگی بسیار کم است.
اگر در حوزه فرهنگی مسئول دولتی بودید، چه میکردید؟
گاهی در سازمانهای اینچنینی و مراکز فرهنگی، تمام توان و دغدغه به تمرکز بر نیروهای خودش ختم میشود. مثلا با بودجه فقط حقوق کارمندانش را میدهد و نمیتواند پایش را فراتر از درهای سازمان بگذارد و نمیتواند خلأهای موجود را درست رصد کند و دست فعالان را بگیرد. برای همین هرگز دوست ندارم یک مسئول دولتی باشم. کار سازمانی جواب نمیدهد؛ اما اگر دستم میرسید، دوست داشتم منابع را به دست کسانی که در عرصهها فعالیت میکنند، برسانم و تا جایی که از دستم برمیآید، کنار فعالان باشم. بسیار دیدهام که افراد خوشفکر و دغدغهمند حوزه فرهنگ و علوم انسانی و حتی طلاب بهخاطر درآمد و گذران زندگی از حوزه فرهنگ خارج شدهاند؛ چون انتظار خیلی از مجموعهها این است که فعالان فرهنگی باید جهادی کار کنند. با شعار «نیتهایتان را خالص کنید» فضای کسبوکار را از فعالان فرهنگی گرفتهاند. نبود حمایت و نبود وجوه دریافتی باعث میشود افراد از حوزه فرهنگ خارج شوند. ایــن مســائــل بـــاعث شـــده کســانی کــه نگرانیهای اینچنینی ندارند، بهصورت تفریحی وارد حوزههای فرهنگی شوند و کـــارهــای بینظــم و غیـــرتخصـــصی و بدون فکر منسجم انجام دهند.