باوری که آنان را به این نتیجه رسانده است که کار، تحصیل، خانواده، فرزند، دوستان و همه خوشیها و راحتی زندگی را برای دمی رها کنند و برای دفاع از مرزهای کشور راهی جبههها شوند. در چنین کارزاری هیچچیز نمیتواند انسان را به تحرک و رفتن بهسوی دفاع از خاک کشور رهنمون کند، مگر باور و ایمان استوار. تفاوت اساسی عکسهای رزمندگان با تصاویر این روزها که بازنمایی از زندگی در کلانشهرها و بازتاب زیست روزمره شهروندان و حتی مدیران ارشد و میانی را به نمایش میگذارد، اساسا تفاوت دارد. مردمان و رزمندگان در عکسهای دوره جنگ تحمیلی ساده، بیآلایش، ناهماهنگ با عکاس، بدون دستکاری تصویر و رنگ و پسزمینه و دقیقا نمایی از خود واقعیشان هستند، انسانی که برای یکلحظه در قاب مانا شده است و دیگر هیچ. ولی چشمهای صاحبان عکس باوری بیمانند را انتقال میدهند، این حکایت را میتوان در چشم انسانهایی که در قاب عکس ماندگار شدهاند دریافت؛ آنان آرام، فروتنانه، مظلومانه و فقط برای یکلحظه به لنز دوربین نگاه کردهاند، ولی در همین فرصت کوتاه عکاس توانسته باورهای رزمندگان و تصمیم آنان برای دفاع از مرزها را در تاریخ ثبت کند. در عکسهای هشت سال جنگ تحمیلی و نابرابر عکاس برای ثبت لحظهای ناب از رزمندگان کوشش نمیکند، چراکه در میدان ایمانهای استوار همه لحظهها بیمانند و ماندگار هستند، او تنها وظیفه ثبت را بر عهده دارد و نه بیشتر. باور رزمندگان را میتوان نخست در نگاه آنان نگریست، باوری که باعث میشود سربازان میهن با تمام کمبودها، نبود سلاح کافی، تجهیزات رفاهی و حتی نبود وسایل پختوپز در راه باورهای خودشان پا به میدان جنگ بگذارند و با تمامی ایمانشان به جنگ صدامیان بروند. اینکه یک سوی این کارزار نابرابر صدها تجهیزات مدرن نظامی و سربازهایی باشند که با دریافت حقوق پا به جنگ گذاشتهاند و سوی دیگر میدان جوانانی بدون چشمداشت و تنها برای دفاع به خط مقدم آمدهاند و بهغیراز تفنگ کلاشینکف که بیشتر به کار دفاع از جان خودشان میآید، بااینحال ایمانش است که تفنگ را به سلاحی جنگندهتر تبدیل میکند، سلاحی که تا پایان جنگ بخش جداییناپذیر از هویتشان میشود. چهره رزمندگان در قاب تصویر سالهای جنگ برای همیشه ماندگار شده است، اما بیش از اینهمه عمل آنان است، رفتاری سراسر اخلاص که با دنیای این روزهای ما تفاوتهای بسیار دارد.