بیشک این زیست فروتنانه و این منش توأم با ادب و متانت مرهون عوامل چندی بود، از اصالت گرفته تا تربیت و غیره. اما آنچه در اینجا میخواهم بدان اشاره کنم نکتهای است که نیازمند قدری توجه و تأمل است و برای بیان مطلب ناگزیرم ابتدا مقدمهای کوتاه در این باب بیاورم و سپس بهقول ابوالفضل بیهقی بر سر قصه شوم.
همواره با خود میاندیشم، تاریخ بهعنوان یکی از مهمترین اجزا و ارکان علوم اجتماعی از بین حوزههای مختلف علوم پایه، مهندسی و پزشکی، بیشترین شباهت و قرابت را با حوزه اخیر، پزشکی، دارد! این بحث را در فرصتی فراخ بازخواهم گفت در اینجا بهقدر حاجت و نیاز به اختصار عرض میکنم.
در پزشکی علاوه بر ضرورت مطالعه و آموزشهای لازم که هر دانشجوی پزشکی موظف به آن است لازم است تا دانشجو در پایان دوره تحصیلی خود دوره کارآموزی ویژهای را با عنوان دوره اینترنی یا رزیدنتی و بهمنظور بازآموزی عملی آنچه طی سالها خوانده و امتحان داده، بهصورت عملی در بیمارستان و یا هر مجموعه پزشکی معتبری بگذراند و از نزدیک بهطور عملی آموختههای خود را از فیلتر تجربه و معاینه بگذراند. این عنصر تجربه از مهمترین عوامل تمایز پزشک حاذق و لایق از دیگران است که تا پایان عمر استمرار مییابد و اساسا یکی از مهمترین علل اقبال عموم به طبیب میزان حذاقت اوست. در عالم پزشکی صرف دانش و اطلاعات پزشکی اگرچه برای طبابت لازم است، ولی هرگز کافی نیست، دانش پزشکی شاید برای نگارش کتاب و مقاله کافی باشد لکن برای طبابت و استفاده واقعی ابدا!
پزشک باید دانستههای پزشکی خود را با تجارب شخصی تخصصی و با بسیاری از دیگر دانشها همچون مردمشناسی، روانشناسی، شناخت طبایع و حالات روحی روانی بیمار در هم آمیزد تا موفق به تشخیص و تجویز درست شود که اگر این تجربه و نقش آن در طبابت نبود، رباتی هوشمند و مسلح و مجهز به تمامی دادهها و یافتههای پزشکی بهتر از هر طبیبی میتوانست در امر تشخیص و تجویز کارآمد و مؤثر باشد؛ لکن آنچه طبیب را از کامپیوتر و حتی ابرکامپیوتر مجزا میکند و امتیاز میبخشد، درک عمیق و گستردهای است که پزشک با اتکا به دانش و مهمتر از آن تجارب گوناگون در حوزههای پزشکی و غیر پزشکی دارد؛ چیزی که ابرکامپیوتر و هوش مصنوعی حتی از آن بینصیب است! از این روست که در گذشته طبیب را حکیم میگفتند یعنی دارای حکمت و حکمت به معنای فراتررفتن از صرف علم و دانش و محفوظات و جاریشدن چکیده و عصاره دانش متکی به تجارب زیسته در روح و روان و در جان فرد و به عبارتی نهادینهشدن آموختهها در وجود صاحب علم است.
در جوامع غربی نیز علم (science) با معرفت و دانایی (knowledge) و در آخر با حکمت (wisdom) متفاوت بوده وهریک ناظر بر شکلی و درجهای از آگاهی و شعور قلمداد میشده است.
با این توضیح میخواهم بگویم تاریخ نیز به گمان نگارنده همچون پزشکی است. گروهی صرفا به محفوظات بسنده میکنند و البته که با همین میزان ورود به تاریخ و بهرهمندی از آن میتوانند کتب متعدد و مقالات متکثر تولید و منتشر کنند و پارهای از این فراتر میروند و به معرفت تاریخی میرسند و تعدادی اندک همچون طبیبی حاذق با آموختن تاریخ و پیوند آن با تجارب فراوان سیاسی، اجتماعی به درونیکردن آن میپردازند و تاریخ و درسهای آن را همچون تجربههای زیسته یکبار دیگر در چارچوب امکانات زمانمند و مکانمند خود میزیند و به حکیم تاریخ بدل میشوند.
از اینجاست که حکیـــــم تاریخ همچون پیری خردمند، جهان را با تمام لوازم آن از پس عینک تجارب سالها و قرنها مینگرد و هر مسئله را بسیار عمیـــــقتر و وسیعتر از پیران سالخورده و سرد و گرم روزگارچشیده میبیند و درمییابد. حکیم تاریخ دارای عمق نگاه و گستردگی شناخت و معرفتی است که بسیار فراتر و کارامدتر از عالمان و حافظان تاریخ بوده و در زندگی فرد مؤثر و در جامعه راهگشاست. بسیار فراتر از انسان-ربات حافظ وقایع تاریخی! حکیم تاریــــخ در این مرحله بهنوعی پختگی، آرامش و متانت میرسد که حاصل درسآموزی، معرفتاندوزی و ترکیب و بههمآمیختن تجارب زیسته با معرفت آموخته و درونیکردن این همه در وجود خویشتن است.
کلاسهای دکتر فریدون الهیاری بهویژه در دوره دکتری که بنده توفیق حضور در آن را داشتهام، به گونهای بود که گاهی ایشان را بهنگام روایت و تحلیل تاریخ بهخصوص تاریخ ایلخانان که تخصص وی بود، از زمان فارغ میکرد و در بیکرانگی بیزمانی، حال و آینده را در هم میآمیخت و در پیوندی مبارک که شیوههای سوررئالیسم جادویی در ادبیـــــات را به یاد میآورد، از تجارب تاریخی در تحلیل مسائل روز بهره میبرد. دکتر فریدون الهیاری تاریخ را خوانده بود، خوب هم خوانده بود و این آموختن عمیق را با تجارب گوناگون سیاسی، اجتماعی و مدیریتی درهمآمیخته و تاریخ را زندگی کرده بود، از این روی آموختههای تاریخی در او نهادینه شده و تبلور یافته بود. به اعتقاد نگارنده سر اصلی و راز نهایی متانت، فروتنی، منش و «مردمداری» او بیش از هرچیز ناشی از این واقعیت بود.
دکتر الهیاری به نوعی از حکمت تاریخی رسیده بود و بخش عمدهای از ویژگیهای شخصیتی وی به این واقعیت بازمیگشت.
فریدون الهیاری به مثابه حکیمی تاریخدان، اهمیت انسان و جایگاه برتر مردم و برتری آن برهرچیز و هرکس را با تمام وجود درک کرده و این فراگیری را به تجربهای زیسته تبدیل کرده و همواره بدان عامل و متعهد بود.
دریغ و درد که این استاد فرهیخته و انسان متعالی، این مدیر لایق و معلم ارجمند چه زود از میان ما رفت و جامعه دانشگاهی و میراث فرهنگی کشور را در سوگ نشاند.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.